شعر زمستان (اشعار)

  • شروع کننده موضوع SHinee
  • بازدیدها 2,130
  • پاسخ ها 95
  • تاریخ شروع

SHinee

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
5,736
امتیاز واکنش
2,564
امتیاز
745
محل سکونت
شیراز
درود

به گفته‌ی مدیریت تالار ادبیات

از این پس تمامی اشعار شاعران ایرانی و خارجی که در مورد: زمستان، برف، سرما، سردی، یخبندان! باران و ....هستند را در این تاپیک پست کنید

و لطفا تاپیک جدید ایجاد نکنید


با سپاس از همکاری همه



شعر هميشه با باران می آيد
و هميشه صورت زيبای تو با باران می آيد
و عشق هرگز آغاز نمی شود
مگر زمانی که
موسيقی باران آغاز شود ..
عزيز من ، مهرماه که می رسد
از هر ابری سراغ چشمانت را ميی گيرم
گويی عشق من به تو
به باران بستگی دارد ..
ديدن پاييز مرا بر می انگيزاند ..
رنگ پريدگی زيبايت مرا بر می انگيزاند
و لب بريده کبود بر مي انگيزاندم
و گوشوار سيمين در گوش ها بر می انگيزاندم
ژاکت کشمير
و چتر زرد و سبز بر می انگيزاندم
و
در شروع پاييز احساس نا آشنای ايمني و خطر
برمن چيره می شود ..
مي ترسم که نزديکم شوی
مي ترسم که از من دور شوی
بر تمدن مرمر از ناخن هايم می ترسم
بر مينياتورهاي صدف شامی از احساسم می ترسم
بيم آن دارم که موج تقدير مرا با خود ببرد
تو جنون زمستانی نايابی ..
کاش مي دانستم بانو
رابـ ـطه جنون با باران را
بانوی من ....
که شگفت از سرزمين آدم ها مي گذری
در يک دستت شعر است
و در دست ديگرت ماه
ای کسی که دوستت دارم
ای کسی که بر هر سنگی قدم گذاری ، شعر می تراود
ای کسی که در رنگ پريدگيت
همه غم هاي درختان را يک جا داری
چه زيباست غربت ، اگر با هم باشيم
ای زنی که خلاصه می کنی تاريخ مرا
و تاريخ باران را ..

{ نزار قبانی }
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    از درخت شاخه در آفاق ابر
    برگهاي ترد باران ريخته !
    بوي لطف بيشهزاران بهشت ،
    با هواي صبحدم آميخته !
    نرم و چابك ، روح آب ،
    ميكند پرواز همراه نسيم ..

    نغمهپردازان باران ميزنند ،
    گرم و شيرين هر زمان چنگي به سيم !
    سيم هر ساز از ثريا تا زمين
    خيزد از هر پرده آوازي حزين
    هر كه با آواز اين ساز آشنا
    ميكند در جويبار جان شنا !

    دلرباي آب ، شاد و شرمناك،
    عشقبازي ميكند با جان خاك !
    خاك خشك تشنهی درياپرست ،
    زير بازي هاي باران مـسـ*ـت مـسـ*ـت !
    اين رود از هوش و آن آيد به هوش،
    شاخه دستافشان و ريشهباده نوش !

    ميشكافد دانه ، ميبالد درخت،
    ميدرخشد غنچه همچون روي بخت !
    باغها سرشار از لبخندشان ،
    دشتها سرسبز از پيوندشان ،
    چشمه و باغ و چمن فرزندشان !
    با تب تنهائي جانكاه خويش ،
    زير باران ميسپارم راه خويش ..

    شرمسار از مهربانيهاي او
    ميروم همراه باران كو به كو
    چيست اين باران كه دلخواه من است ؟
    زير چتر او روانم روشن است
    چشم دل وا ميكنم
    قصهی يك قطره باران را تماشا ميكنم :
    در فضا ،
    همچو من در چاه تنهائي رها ،
    ميزند در موج حيرت دست و پا ،
    خود نميداند كه ميافتد كجا !

    در زمين ،
    همزباناني ظريف و نازنين ،
    ميدهند از مهرباني جا به هم ،
    تا بپيوندند چون دريا به هم !
    قطرهها چشمانتظاران هماند ،
    چون به هم پيوست جانها، بي غم اند ..

    هر حبابي ، ديدهاي در جستوجوست ،
    چون رسد هر قطره ، گويد : « دوست ! دوست ...! »
    ميكنند از عشق هم قالب تهي
    اي خوشا با مهرورزان همرهي !

    با تب تنهائي جانكاه خويش ،
    زير باران ميسپارم راه خويش ..
    سيل غم در سينه غوغا ميكند ،
    قطرهی دل ميل دريا ميكند ،
    قطرهی تنها كجا، دريا كجا ،
    دور ماندم از رفيقان تا كجا !

    همدلي كو ؟ تا شوم همراه او ،
    سر نهم هر جا كه خاطرخواه او !
    شايد از اين تيرگيها بگذريم
    ره به سوي روشنائيها بريم
    ميروم ، شايد كسي پيدا شود ،
    بي تو ، كي اين قطره دل ، دريا شود ؟


    { فریدون مشیری }
     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    باران که می بارد تو در راهی ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------



    90156264064001456025.jpg




    یک ... دو ... سه ...
    چشمهایم باور نمی کنند
    آنچه را که می بینند
    بوی خاک بلند می شود
    تا به کمک چشمهایم بیاید ..

    صبح بود که رو به آسمان
    آرزو کردم
    تو را
    و
    باران را

    می بارد
    باران می بارد
    و تو خواهی آمد !
    این جوانه امیدیست
    که روییده کنج دلم !

    تو خواهی آمد
    با کوله باری از عشق
    برایم ارمغان خواهی آورد
    زندگی را
    تو خواهی آمد
    و من
    به اعجاز بـ..وسـ..ـه تو
    دوباره عاشق خواهم شد !

    دوباره عشق
    دوباره امید
    ... زندگی
    و تو . . .


    { مریم اکبری }



     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    وای ، باران ؛
    باران ؛
    شیشه پنجره را باران شست ..
    از دل من اما ،
    چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

    آسمان سربی رنگ ،
    من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ ..
    می پرد مرغ نگاهم تا دور ،
    وای ، باران ،
    باران ،
    پر مرغان نگاهم را شست ..

    خواب رویای فراموشیهاست !
    خواب را دریابم ،
    که در آن دولت خواموشیهاست ..
    من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم ،
    و ندایی که به من میگوید :
    گر چه شب تاریک است
    دل قوی دار ،
    سحر نزدیک است ..

    دل من ، در دل شب ،
    خواب پروانه شدن می بیند ..
    مهر در صبحدمان داس به دست
    آسمانها آبی ،
    پر مرغان صداقت آبی ست
    دیده در آینه صبح تو را می بیند ..

    از گریبان تو صبح صادق ،
    می گشاید پرو بال ..
    تو گل سرخ منی
    تو گل یاسمنی
    تو چنان شبنم پاک سحری ؟
    نه ؟
    از آن پاک تری ..
    تو بهاری ؟
    نه ،
    بهاران از توست ..
    از تو می گیرد وام ،
    هر بهار این همه زیبایی را ..
    هـ*ـوس باغ و بهارانم نیست
    ای بهین باغ و بهارانم تو !


    { حمید مصدق }
     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    دفتر عشق :

    به تو می اندیشم ..
    به تو و تندی طوفان نگاهت بر من
    به خود و عشق عمیقت در تن
    به تو و خاطره ها
    که چرا هیچ زمانی من و تو
    ما نشدیم ..

     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    باران صبح
    بر دفتر شعرم میبارد
    مِه بر کلماتم موج میزند
    میدانم زورقم
    سراسر روز سرگردان خواهد ماند ..

    { شمس لنگرودی }

     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    با لبخند
    نشانی خانه ی تو را می خواستم
    همسایه ها می گفتند سالها پیش
    به دریا رفت
    كسی دیگر از او خبر نداد
    به خانه ی تو نزدیك می شوم
    تو را صدا می كنم
    در خانه را می زنم
    باران می بارد ..
    هنوز
    باران می بارد ..


    { احمدرضا احمدی }


     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    دوباره باران گرفت
    باران معشوقهی من است
    به پیش بازش در مهتابی میایستم
    میگذارم صورتم را و
    لباسهایم را بشوید
    اسفنج وار ..

    باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد !
    باران یعنی قرارهای خیس
    باران یعنی تو برمیگردی
    شعر بر میگردد
    پاییز به معنی رسیدن دست های تابستانی توست
    پاییز یعنی مو و لبان تو
    دستکش ها و بارانی تو
    و عطر هندیات که صد پارهام میکند
    باران، ترانهای بکر و وحشی ست
    رپ رپهی طبلهای آفریقایی ست
    زلزله وار میلرزاندم !

    رگباری از نیزهی سرخ پوستان است
    عشق در موسیقی باران دگرگون میشود
    بدل میشود به یک سنجاب
    به نریانی عرب یا پلیکان غوطه ور در مهتاب !
    چندان که آسمان سقفی از پنبه های خاکستری ابر میشود
    و باران زمزمه میکند
    من چون گوزنی به دشت میزنم
    دنبال عطر علف
    و عطر تو که با تابستان از این جا کوچیده !


    { نزار قبانی }


     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    باران ؟
    نه !
    گريهي بياختيار خداوند ..
    و من كه خانهزاد بيقراري و مرگام
    بيتو
    هر پارهي دلام را
    به نام كسي ديگر كردهام
    به نام هركسي كه
    كمي يا دمي
    شبيه تو بود ..
    نگاه كن
    بيرون چه باراني ميآيد !

    { سیدعبدالحمید ضیایی }
     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    سهشنبه شب
    پایان باران هزار و سیصد و هشتاد و تو ..
    یکدستیات مستم کرده بود

    ( تقصیر خاک بود و عطری که از موهایت بلند )
    وارونه در عکسی سیاه و سفید نشستهام
    و بخار چایی که همیشه از کادر بیرون میزند ..

    بوی تند امروز سهشنبه و خاکی که باران میخورد
    عشقت به گردن من افتاده بود
    گناهم به گردنت ..



    { روجا چمنکار }
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا