شعر اشعار اردلان سرفراز

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 2,126
  • پاسخ ها 104
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
ترانه ی آغاز


در من هزار حرف نگفته
هزار درد نهفته
هزاران هزار دریا هر لحظه در تپیدن و طغیانند
در من هزار آهوی تشنه
در خشکسال دشت پریشانند
در من پرندگان مهاجر
ترانه های سفر را
در باغ های سوخته می خوانند
با من که در بهار خزانم قصه های فراوانی ست
با من که زخم های فراوانی
بر گرده ام به طعنه دهان باز کرده اند
هر قصه یک ترانه
هر ترانه خاطره ای دیگر
هر عشق یک ترانه ی بیدار است
در خامشی حضورم ، حرف مرا بفهم
یا برای عشق ، زبانی تازه پیدا کن
تا درد مشترک
زبان مشترکمان باشد
حرف مرا بفهم و مرابشنو
این من نه ، آن من دیگر
آنکس که پنجره ی چشم های من او را
کهنه ترین قاب است
از پشت پنجره ی زندان
حرف مرا بفهم
که فریاد تمامی زندانیان
در تمامی اعصار است
در گیر و دار قتل عام کبوترها
در سوگ شاخه های تکه تکه ی زیتون
وقتی که از دل جوان ترین جوانه های عاشق باغ ماه
بر مسلخ همیشگی انسان
در لحظه ی شکفتن فریاد
باران سرخی از ستاره سرازیر است
آن سان که هر ستاره دلیل شرمساری خورشید های بسیاری
از برآمدنشان است
تو گریه می کنی
از عمق آشنای جنگل چشمانت
از عمق جنگلی که در آن پاییز ، در غروب به بغض نشسته
باران بی دریغ اشک تو می بارد
تا عطر خیس جنگل پاییز
در من هوای گریه برانگیزد
آنگاه از چشم ذهن من
شعری بسان گریه فرو ریزد
من شعر می نویسم
تو با ترانه های عاشق من ، عاشق
تو با ترانه های تشنه ی من دریا
بر پنج خط ساز سفر ، زخمه می شوی
تو گریه می کنی
تو لحظه های شعر مرا ، در خویش تجربه کرده
یعنی مرا در بدترین و بهترین دقایق بودن تکرار می کنی
یا با ترانآهای من بر لب
به رویا رویی جلادان به مسلخ خویش می شتابی
یعنی که با منی
دیروز
امروز
تا هنوز و همیشه
ایا زبان متشرک این نیست ؟
آن زبان تازه که می گفتم ؟
ایا زبان مشترک این نیست ؟

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    غریب آشنا



    تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
    تو با اسب سفید مهربونی اومدی
    تو از دشت های دور وجاده های پر غبار
    برای هم صدایی هم زبونی اومدی
    تو از راه می رسی ، پر از گرد و غبار
    تمومه انتظار ، می اید همرات بهار
    چه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنت
    چه خوبه پک کنم ، غبار رو از تنت
    غریب آشنا ، دوست دارم بیا
    منو همرات ببر ، به شهر قصه ها
    بیگر دست منو ، تو او دستا
    چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
    بمونم منتظر تا برگردی پیشم
    تو زندونم با تو ، من آزادام


    --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    من و تو



    من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره
    همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره
    نداریم هیچ کدوم حرفی که باز هم تازه باشه
    چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره
    من و تو
    من و تو
    من و تو
    هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
    خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم
    نشستیم خیلی شب ها قصه گفتیم از قدیما
    یه عغمره وعده ها افتاده از امشب به فردا
    تمام وعده ها رو دادیم و حرفا رو گفتیم
    دیگه هیچی نمی مونه برای گفتن ما
    من و تو
    من و تو
    من و تو
    هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
    خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم
    گل های سرخمون پوسیده موندن توی باغچه
    دیگه افتاده از کار ساعت پیر رو طاقچه
    گل های قالی رنگ زرد پاییزی گرفتن
    اون هام خسته شدن از حرف هر روز تو و من
    من و تو ، من و تو ، من و تو ، من و تو


    --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    قصه ی شهر سکوت



    روزی دل من که تهی بود و غریب
    از شهر سکوت به دیار تو رسید
    در شهر صدا که پر از زمزمه بود
    تنها دل من قصه ی مهر تو شنید
    چشم تو مرا به شب خاطره برد
    در سـ*ـینه دلم از تو و یاد تو تپید
    در سـ*ـینه ی سردم ، این شهر سکوت
    دیوار سکوت به صدای تو شکست
    شد شهر هیاهو ، این سـ*ـینه ی من
    فریاد دلم به لبانم بنشست
    خورشید منی ، منم آن بوته ی دشت
    من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور
    دریای منی ، منم آن قایق خرد
    با خود تو مرا می بری تا ساحل دور
    کنون تو مرا همه شوری و صدا
    کنون تو مرا همه نوری و امید
    در باغ دلم بنشین بار دگر
    ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید


    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دو پنجره



    توی یک دیوار سنگی
    دو تا پنجره اسیرن
    دو تا خسته دو تا تنها
    یکیشون تو یکیشون من
    دیوار از سنگ سیاهه
    سنگ سرد و سخت خارا
    زده قفل بی صدایی
    به لبای خسته ی ما
    نمی تونیم که بجنبیم
    زیر سنگینی دیوار
    همه ی عشق من و تو
    قصه هست قصه ی دیدار ، آه
    همیشه فاصله بوده
    بین دستای من و تو
    با همین تلخی گذشته
    شب و روزهای من و تو
    راه دوری بین ما نیست
    اما باز اینم زیاده
    تنها پیوند من و تو
    دست مهربون باده
    ما باید اسیر بمونیم
    زنده هستیم تا اسیریم
    واسه ما رهایی مرگه
    تا رها بشیم می میریم ، آه
    کاشکی این دیوار خراب شه
    من و تو با هم بمیریم
    توی یم دنیای دیگه
    دستای همو بگیریم
    شاید اونجا توی دلها
    درد بیزاری نباشه
    میون پنجره هاشون
    دیگه دیواری نباشه


    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    برج


    با دریغی سنگین
    شعر آمیخته با حسرت یک خاطره را
    قصه حادثه ی برج و کبوتر را
    یک بار دیگر می خوانم
    ای پرنده ی مهاجر ای مسافر
    ای مسافر من ، ای رفته به معراج
    تو به اندازه ی قدرت پریدن
    تو به اندازه ی دل بریدن از خک
    عزیزی
    زیر این گنبد نیلی ، زیر این چرخ کبود
    توی یک صحرای دور ، یه برج پیر و کهنه بود
    یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
    از افق ، کبوتری تا برج کهنه پر گشود
    خسته و گمشده از اون ور صحرا می اومد
    باد پراشو می شکست بارون بهش سیلی می زد
    برج تنها سرپناه خستگی شد
    مهربونیش مرهم شکستگی شد
    اما این حادثه ی برج و کبوتر
    قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
    آخر این قصه رو ... تو می دونی .... تو می دونستی
    من نمی تونم برم .... تو می تونی .... تو می تونستی
    باد و بارون که تموم شد ، اون پرنده پر کشید
    التماس و اشتیاقو تو چشم برج ندید
    عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
    بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید
    ای پرنده ی من ای مسافر من
    من همون پوسیده ی تنها نشینم
    هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
    اما من اسیر مرداب زمینم
    راز پرواز و فقط تو می دونی ... تو می دونستی
    نمی تونم بپرم .... تو می تونی .... تو می تونستی

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مـسـ*ـتی


    مـسـ*ـتی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
    غم با من زاده شده منو ها نمی کنه
    منو رها نمی کنه منو رها نمی کنه
    شل که از راه می رسه غربت هم باهاش میاد
    توی کوچه های شهر باز صدای پاش میاد
    من غمای کهنمو ور می دارم که توی میخونه ها جا بذارم
    می بینم یکی میاد از میخونه زیر لب مستونه آواز می خونه
    مـسـ*ـتی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
    غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
    منو رها نمی کنه منو رها نمی کنه
    گرمی مـسـ*ـتی میاد توی رگ های تنم
    می بینم دلم می خواد با یکی حرف بزنم
    کی میاد به جرفای من گوش بده
    آخه من غریبه هستم با همه
    یکی آشنا میاد به چشم من
    ولی از بخت بدم اونم غمه
    مـسـ*ـتی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
    غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
    خسته از هر چی که بود
    خسته از هر چی که هست
    راه می افتم که برم
    مثل هر شب مـسـ*ـت مـسـ*ـت
    باز دلم مثل همیشه خالیه
    باز دلم گریه ی تنهایی می خواد
    بر می گردم تا ببینم کسی نیست
    می بینم غم داره دنبالم میاد
    مـسـ*ـتی ام درد منو
    دیگه دوا نمی کنه
    غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
    منو رها نمی کنه منو رها نمی کنه
    منو رها نمی کنه منو رها نمی کنه

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    جاده




    خدا گریه ی ی مسافر رو ندید
    دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
    آدم رو برای دوری از دیار
    جاده رو برای غربت آفرید
    جاده اسم منو فریاد می زنه
    میگه امروز روز دل بریدنه
    کوله باری که پر از خاطره هاس
    روی شونه های لرزون منه
    از تموم آدمای خوب و بد
    از تموم قصه های خوب و بد
    چی برام مونده به جز یه خاطره
    نقش گنگی تو غبار پنجره
    جاده آغوششو وا کرده رام
    منتظر مونده که من باهاش بیام
    قصه ی تلخ خداحافظی رو
    می خونم با اینکه بسته هست لبام
    پشت سر گذاشتن خاطره ها
    همه ی عشق ها و دلبستگی ها
    خیلی سخته ولی چاره ندارم
    جاده
    فریاد می زنه
    بیا
    پشت سر گذاشتن خاطره ها
    همه ی عشق ها و دل بستگی ها
    خیلی سخته ولی چاره ندارم
    جاده
    فریاد می زنه
    بیا

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    غزل


    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری
    ایینه ای به پکی سر چشمه ی یقین
    با اینکه روبروی منی و مکدری
    تو عطر هر رسیده و نجوای هر نسیم
    تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری
    لالای پر نوازش باران نم نمی
    خک مرا به خواب گل سرخ می بری
    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدا خوب برایم صداتری
    درهای ناگشوده ی معنای هر غروب
    مفهوم سر به مهر طلوع مکرری
    هم روح لحظه های شکوفایی و طلوع
    هم روح لحظه های گل یاس پرپری
    از تو اگر که بگذرم ، از خود گذشته ام
    هرگز گمان نمی برم از من ، تو بگذری
    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری
    من غرقه ی تمای غرقاب های مرگ
    تو لحظه ی عزیز رسیدن به بندری
    من چیره می شوم به هراس غریب مرگ
    از تو مراست وعده ی میلاد دیگری
    از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام
    هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری
    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بهت


    توی بهت چشم من درد ناباوریه
    فصل سرد عشق ما رنگ خکستریه
    دردی که من می کشم اگه کوه هم می کشید
    ذره ذره می تکید قطره قطره می چکید
    می تونست با دست تو بهت من ویرون بشه
    فصل زرد قصه هام ظهر تابستون بشه
    قصه یقین عشق توی دفترم بودی
    توی ایینه ی شعر شکل باورم بودی
    من از خوش باوریهام به ویرونی رسیدم
    تو را یک لحظه نزدیک یه لحظه دور می دیدم
    از تب ناباوری گر گرفته تن من
    سهم من از تو اینه چکه چکه آب شدن
    دروغ آخرینی که من از تو شنیدم
    خودت بودی که از تو به ویرونی رسیدم
    از تب ناباوری گر گرفته تن من
    سهم من از تو اینه چکه چکه آب شدن
    از تب ناباوری گر گرفته تن من
    سهم من از تو اینه
    چکه چکه آب شدن

    --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا