شعر اشعار اردلان سرفراز

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 2,124
  • پاسخ ها 104
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
حادثه
بیا ببین که مرگ هم حریف ما نمی شود
ببین که قامت من از حادثه تا نمی شود
تو نیستی خدای من، من و تو هر دو بنده ایم
فریب سروری مخور، بنده، خدا نمی شود
هزار تیر حادثه، کمین گرفته در کمان
ولی اگر نخواهد او، یکی رها نمی شود
وعده ی خوشبختی من، به خواب مانده تا ابد
گـ ـناه زنده بودنم که بی جزا نمی شود
همیشه مرگ قصه ها، مرثیه ساز قصه نیست
زوال این همه صدا که بی صدا نمی شود

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خسته ام



    محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام
    من همه تن انا اللحقم ، کجاست دار ، خسته ام
    در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود
    زمین دیار غربت است ، از این دیار خسته ام
    کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
    از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام
    در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام
    هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام
    به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
    بس است تکرار ملال ، ز روزگار خسته ام
    دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا
    من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام
    همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار
    از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام
    به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
    من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام
    قمار بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی
    چه بـرده و چه باخته ، از این قمار خسته ام
    گذشته از جاده ی ما ، تهی ترین غبار ها
    از این غبار بی سوار ، از انتظار خسته ام
    همیشه یاور است یار ، ولی نه آنکه یار ماست
    از آنکه یار شد مرا دیدن یار ، خسته ام
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای عشق



    عشق به شکل پرواز پرنده س
    عشق ، خواب یه آهوی رمنده س
    من ، زائری تشنه ، زیر باران
    عشق ، چشمه آبی اما کشنده س
    من ، می میرم از این آب مسموم
    اما اونکه مرده از عشق ، تا قیامت ، هر لحظه زنده س
    من ، می میرم از این آب مسموم
    مرگ عاشق عین بودن ،اوج پرواز یه پرنده س
    تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
    دروغ این صدا را به گور قصه ها بسپار
    صدا کن اسممو از عمق شب از نقب دیوار
    برای زنده بودن ، دلیل آخرینم باش
    منم من بذر فریاد ، خاک خوب سرزمینم باش
    طلوع صادق عصیان من ، بیداری ام باش
    عشق ، گذشتن از مرز وجوده
    مرگ ، آغاز راه قصه بوده
    من ، راهی شدم نگو که زوده
    اون کسی که سر سپرده مثل ما عاشق نبوده
    ن راهی شدم نگو که زوده
    اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده




    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عسل



    میام از شهر عشق و کوله بار من غزل
    پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل
    کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
    طلوع تازه ی خواستن تو رگ های منه
    میام از شهر عشق و کوله بار من غزل
    پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل
    عسل مثل گله ، گل بارون زده
    به شکل ناب عشق که از خواب اومده
    سکوت لحظه هاش هیاهوی غمه
    به گلبرگ صداش هجوم شبنمه
    نیاز من به او ، ورای خواستنه
    نیاز جویبار ، به جاری بودنه
    کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
    تمام لحظآها مثل خود من با منه
    تویی که از تمام عاشقا عاشق تری
    منو تا غربت پاییز چشات می بری
    کسی که عمق چشماش جای امن بودنه
    تویی که با تو بودن بهترین شعر منه
    تو مثل خواب گل ، لطیف و ساده ای
    مثل من عاشقی به خاک افتاده ای
    یه جنگل رمز و راز یه دریا ساده ای
    اسیر عاطفه ، ولی آزاده ای
    نیاز من به تو ورای خواستنه
    نیاز جویبار به جای بودنه
    نیاز من به تو ، ورای خواستنه
    نیاز جویبار به جاری بودنه




    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    F.sh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/08
    ارسالی ها
    2,337
    امتیاز واکنش
    19,020
    امتیاز
    783
    سن
    26
    پنجره
    باز کن پنجره را و به مهتاب بگو
    صفحه ذهن کبوتر آبي ست
    خواب گل مهتابي ست

    اي نهايت در تو، ابديت در تو
    اي هميشه با من، تا هميشه بودن
    باز کن چشمت را تا که گل باز شود
    قصه زندگي آغاز شود
    تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود
    تا دلم باز شود، تا دلم باز شود

    دلم اينجا تنگ است، دلم اينجا سرد است
    فصلها بي معني، آسمان بي رنگ است
    سرد سرد است اينجا، باز کن پنجره را
    باز کن چشمت را، گرم کن جان مرا

    اي هميشه آبي اي هميشه دريا
    اي تمام خورشيد اي هميشه گرما
    سرد سرد است اينجا باز کن پنجره را
    اي هميشه روشن، بازکن چشم به من
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا