شعر اشعار اردلان سرفراز

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 2,123
  • پاسخ ها 104
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
برای دیدن تو از حادثه ها گذشتم


هنوز ای یار تنهایم
به دیدار تو می ایم
باز می ایم
اگر که فرصتی باشد
مجال صحبتی باشد
حرف خواهم زد
برای ددین تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گذشته ام
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گذشته ام
عذاب این دریده ها
مرا شکسته بی صدا
دستی بکش به زخم من
که از شفا گذشته ام
که از شفا گذشته ام
باورم کن باورم کن
من که با تو صادقم
اگه خستم ، یا شکستم
هرچه هستم ، عاشقم
هر چه هستم ، عاشقم
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گشذته ام
منو بشناس و باور کن
که خسته ام ، خیلی خسته ام
اما هستم
تهی ماند و نشد آلوده دستم
من به دنیا
دل نبستم
باورم کن ، باورم کن
من که با تو صادقم
اگه خستم ، یا شکستم
هر چه هستم ، عاشقم
هر چه هستم ، عاشقم
هر چه بلا کشیده ام
من از وفا کشیدم
چه از وفاداری این
اهل وفا گشته ام
من از وفا گذشته ام
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    جهان سوم


    من تو را می بینم
    استخوانی و پوست
    به گدایی رفته ای
    بر در دشمن و دوست
    من تو را می بینم
    تشنه لب در باران
    آنکه نان می دهدت
    نان تو در کف اوست
    خک تو سفره ی تو
    سفره تو از کیست
    سفره ی دنیا پر
    سفره ی تو خالیست
    همه جا منتظرند
    همه کس می پرسد
    ناجی شرق کجاست
    آنکه جنس خود ماست
    ناجی شرق تویی
    ناجی شرق منم
    من که با دیدن تو
    همه جا می شکنم
    از چه رو خک زمین
    شده تقسیم چنین
    یک جهان صدها دست
    مرزها ،مرز شکست
    تو جهان سوم
    او جهانی دیگر
    سهم او هر چه که هست
    سهم تو خون جگر
    سهم از ما بهتران
    ثروت و امن و امان
    سهم پا برهنه ها
    فقر و زندان و بلا
    در میان سه جهان
    مرز و دیوار از کیست
    سفره ی دنیا پر
    سفره تو خالیست
    درمیان سه جهان
    مرز و دیوار از اوست
    دشمن دوست نما
    رفته در قالب دوست

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    محتاج


    امروز که محتاج تو ام جای توخالی است
    فردا که می ایی به سراغم نفسی نیست
    بر من نفسی نیست ، نفسی نیست
    در خانه کسی نیست
    نکن امروز را فردا
    بیا با ما که فردایی نمی ماند
    که از تقدیر و فال ما
    در این دنیا کسی چیزی نمی داند
    تا اینه رفتم که در آن اینه هم جز تو کسی نیست
    من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
    در تو شده ام گم که به من دسترسی نیست
    نکن امروز را فردا
    دلم افتاده زیر پا
    بیا ای نازنین ای یار
    دلم را از زمین بردار
    در این دنیای وانفسا
    تویی تنها منم تنها
    نکن امروز را فردا ، بیا با ما ، بیا تا ما
    امروز که محتاج توام جای تو خالی ست
    فردا که میایی به سراغم نفسی نیست
    در این دنیای ناهموار
    که می بارد به سر آوار
    به حال خود مرا مگذار
    رهایم کن از این تکرار
    س آن کهنه درختم که تنم غرقه ی برف است
    حیثیت این باغ منم
    خار و خسی نیست

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خبر تازه


    وقتی گوشش شنوا نیست
    حرف تازه ای ندارم
    سر عاشقی نمونده
    که به صحرا بگذارم
    که به صحرابگذارم
    شور شاعرانه ای نیست
    غزل و ترانه ای نیست
    به لب اینه حتی
    حرف عاشقانه ای نیست
    هر کسی می پرسد ازمن
    در چه حالی در چه کاری
    تو که اهل روزگاری
    خبر تازه چه داری
    می بینن اما می پرسن
    چه سوال خنده داری
    وقتی گوش شنوا نیست
    حرف تازه ای ندارم
    سر عاشقی نمونده
    که به صحرا بگذارم
    که به صحرا بگذارم
    چی بگم وقتی که هیچکس
    منو از من نمی فهمه
    حرفای نگفتنی رو
    جز به گفتن نمی فهمه
    غم آدم دیدنی نیست
    قصه ی شنیدنی نیست
    بعضی حرفا رو باید دید
    بعضی حرفا گفتنی نیست
    وقتی گوش شنوا نیست
    شوق گفتن نمی مونه
    وقتی جاده رو به هیچه
    پای رفتن نمی مونه
    خبر تازه چه دارم
    خبر تازه چه داری
    تو چرا باید بپرسی
    تو که اهل روزگاری
    می بینی اما می پرسی
    چه سوال خنده داری
    وقتی گوش شنوا نیست
    حرف تازه ای ندارم
    سر عاشقی نمونده
    که به صحرا بگذرم

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آخرین سوار


    اگه آخرین مسافر
    اگه آخرین سوارم
    اگه آخرین سوار
    جاده های انتظارم
    اگه در حال فرارم
    اگه باخته در قمارم
    اگه موجی بی قرارم
    اگه ساحلی ندارم
    هنوزم من آخرین تیر
    توی ترکش بهارم
    منتظر باید بمونم
    زنده ام از انتظارم
    انتظار فقط اینه
    که به جای قهر و کینه
    من صدای عشق باشم
    از مدینه تا مدینه
    آخرین صدای عاشق
    شرح ماجرای عاشق
    منم و صدای خستم
    نی بینوای عاشق
    جاده ام تا ابدیت
    به تنم غبار غربت
    کولبار من روایت
    از نیستان شکایت
    اگه دل سنگ زمین بود
    حرف من کی دلنشین بود
    عشق به من گفت که بخونم
    که صدای آخرین بود
    عشق به من گفت که بخونم
    منتظر باید بمونم
    حرفشو به گوش دنیا
    به همه جا برسونم
    اگه آخرین سمافر
    اگه آخرین سوارم
    اگه آخرین سوار
    جاده های انتظارم
    میدونم صدام غمینه
    حنجره ام زخمی ترینه
    اما از دولت عشقه
    که صدام به دل می شینه
    انتظارم فقط اینه
    که به جای قهر و کینه
    من صدای عشق باشم
    از مدینه تا مدینه

    ------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    لهجه ی دریا


    از من اگر حرفی به غیر از ما شنیدی
    مرداب را با لهجه ی دریا شنیدی
    من در ترانه حاضرم ، هر جا و هر گاه
    افتادن زنجیشر را از پا شنیدی
    آواز عشقی را که می گویند کفر است
    هر روز از گلدسته ی فردا شنیدی
    رگبار پاییزی صدای مرگ گل نیست
    گلبانگ رستاخیز گل ها را شنیدی
    عطر دریغ خک و خانه در همانجاست
    ظعر مرا هر گوشه ی دنیا شنیدی
    ایینه داری خصلت دریادلان است
    مگر از اینه ایا شنیدی ؟
    نامحرمی با عشق اگر آنجا بگویی
    رازی که از همسفره ی اینجا شنیدی

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ساقی


    سلام من به تو یار قدیمی
    منم همون هوادار قدیمی
    هنوز همون خراباتی و مستم
    ولی بی تو سبوی می شکستم
    همه نشسته ایم ساقی کجایی
    گرفتار شبیم ساقی کجایی
    اگه سبوی می شکست عمر تو باقی
    که اعتبار می تویی تو ساقی
    اگه میکده امروز شده خونه ی تزویر ای شده خونه ی تزویر
    تو محراب دل ما ، تویی تو مرشد و پیر
    همه به جرم مـسـ*ـتی سر دار ملامت
    می میریم ومی جوییم سر ساقی سلامت
    یک روزی گله کردم من از عالم مـسـ*ـتی
    تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
    من از مـسـ*ـتی نوشتم ولی قلب تو رنجید
    تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید
    پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم
    آخه مـسـ*ـت تو هستم اگه مجرم و مستم

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ترانه ی آخر


    میان دایره ی حیرت
    که هر چه می بینم
    به هر رگم همه چون نشتریست از نفرت
    و گرد سفره ی ظلمت
    به سور گند حقارت
    حضور این همه مردار خوار
    اشارتیست مرا
    و دعوتی به سر سفره ی تعلق و تن
    چو نیمه جان خست بپرسم کی ؟
    کجاست آنکه بگوید من
    چو با دلم صدا بزنم دوست
    بگویدم که : منم من
    لب گشوده ی هر زخم پیر پرسش را
    شفای دست جوابی همیشگی باشد
    به مرهمی که همه اوست
    کجاست آن یگانه ی نایاب
    عزیز گمشده در چاه
    جاه ظلمت خواب
    جواهری که در این گنداب
    فتاده است و نیفتاده
    از اوج گوهر ناب خویش
    چنان تمامی ما در عمق
    که روح و جسممان همه فرسود
    اگر چه مانده لیک نیالود
    کجاست آنکه نفس هایش
    مرا جواب نفس باشد
    خموشیش به هزاران هزار حسرت پاسخ
    خواب باشد و بس باشد
    کجاست آنکه اسارت او
    حضور حضرت آزادیست
    خراب و خورد اگر چون ماست
    لیک ذات آبادیست
    کجاست ؟
    کیست ؟

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    با دريغي سنگين
    شعر آميخته با حسرت يك خاطره را
    قصه حادثه ي برج و كبوتر را
    يك بار ديگر مي خوانم
    اي پرنده ي مهاجر اي مسافر
    اي مسافر من ، اي رفته به معراج
    تو به اندازه ي قدرت پريدن
    تو به اندازه ي دل بريدن از خاك
    عزيزي
    زير اين گنبد نيلي ، زير اين چرخ كبود
    توي يك صحراي دور ، يه برج پير و كهنه بود
    يه روزي زير هجوم وحشي بارون و باد
    از افق ، كبوتري تا برج كهنه پر گشود
    خسته و گمشده از اون ور صحرا مي اومد
    باد پراشو مي شكست بارون بهش سيلي مي زد
    برج تنها سرپناه خستگي شد
    مهربونيش مرهم شكستگي شد
    اما اين حادثه ي برج و كبوتر
    قصه ي فاجعه ي دلبستگي شد
    آخر اين قصه رو ... تو مي دوني .... تو مي دونستي
    من نمي تونم برم .... تو مي توني .... تو مي تونستي
    باد و بارون كه تموم شد ، اون پرنده پر كشيد
    التماس و اشتياقو تو چشم برج نديد
    عمر بارون عمر خوشبختي برج كهنه بود
    بعد از اون حتي تو خوابم اون پرنده رو نديد
    اي پرنده ي من اي مسافر من
    من همون پوسيده ي تنها نشينم
    هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
    اما من اسير مرداب زمينم
    راز پرواز و فقط تو مي دوني ... تو مي دونستي
    نمي تونم بپرم .... تو مي توني .... تو مي تونستي




    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    js5ftjrdhei63eiednp.jpg

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    قصه ي شهر سكوت

    روزي دل من كه تهي بود و غريب
    از شهر سكوت به ديار تو رسيد
    در شهر صدا كه پر از زمزمه بود
    تنها دل من قصه ي مهر تو شنيد
    چشم تو مرا به شب خاطره برد
    در سينه دلم از تو و ياد تو تپيد
    در سينه ي سردم ، اين شهر سكوت
    ديوار سكوت به صداي تو شكست
    شد شهر هياهو ، اين سينه ي من
    فرياد دلم به لبانم بنشست
    خورشيد مني ، منم آن بوته ي دشت
    من زنده ام از نور تو اي چشمه ي نور
    درياي مني ، منم آن قايق خرد
    با خود تو مرا مي بري تا ساحل دور
    اكنون تو مرا همه شوري و صدا
    اكنون تو مرا همه نوري و اميد
    در باغ دلم بنشين بار دگر
    اي پيكر تو ، چو گل ياس سپيد

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا