شعر اشعار خسرو گلسرخی

*پارامیس*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/06/03
ارسالی ها
1,458
امتیاز واکنش
629
امتیاز
0
محل سکونت
جایی که دل خوش باشد...



خسرو گلسرخی

(زاده
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
در
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
- درگذشت
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
)
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
و
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
است. او در سال ۱۳۴۷ سردبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود. گلسرخی از جمله روشنفکران آن دوران بود که از جنبش های چریکی حمایت می کرد. گلسرخی به همراه گروهی دیگر در سال ۱۳۵۱ به اتهام طرح ترور ولیعهد بازداشت شدند. گلسرخی در دادگاهی که به صورت زنده پخش شد از عقاید مارکسیستی و انقلابی خود دفاع کرد. با حکم دادگاه او و
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
اعدام شدند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا دفن شده است. پس از انقلاب مجموعه اشعاری از او با نام "خسته تر از همیشه" و "ای سرزمین من" منتشر شد.


منبع: ویکی پدیا

 
  • پیشنهادات
  • *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...
    تساوی



    معلم پای تخته داد می زد
    صورتش از خشم گلگون بود
    و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
    ولی آخر کلاسی ها
    لواشک بین خود تقسیم می کردند
    وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
    برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
    تساوی های جبری رانشان می داد
    خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
    غمگین بود
    تساوی را چنین بنوشت
    یک با یک برابر هست
    از میان جمع شاگردان یکی برخاست
    همیشه یک نفر باید به پا خیزد
    به آرامی سخن سر داد
    تساوی اشتباهی فاحش و محض است
    معلم
    مات بر جا ماند
    و او پرسید
    گر یک فرد انسان واحد یک بود ایا باز
    یک با یک برابر بود
    سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت
    معلم خشمگین فریاد زد
    آری برابر بود
    و او با پوزخندی گفت
    اگر یک فرد انسان واحد یک بود
    آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
    وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
    پایین بود
    اگر یک فرد انسان واحد یک بود
    آن که صورت نقره گون
    چون قرص مه می داشت
    بالا بود
    وان سیه چرده که می نالید
    پایین بود
    اگریک فرد انسان واحد یک بود
    این تساوی زیر و رو می شد
    حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
    نان و مال مفت خواران
    از کجا آماده می گردید
    یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
    یک اگر با یک برابر بود
    پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
    یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟
    یک اگر با یک برابر بود
    پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
    معلم ناله آسا گفت
    بچه ها در جزوه های خویش بنویسید
    یک با یک برابر نیست
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...
    دشمن و خلق





    او سوار آریا - بنز است
    تو
    بر دوچرخه
    تکیه گاه اوست غربی
    تکیه گاه توست خلق
    اوست یک تن
    تو
    هزاران ، صد هزاران تن
    پا بزن
    پا بزن ای قدرت خلق
    پا بزن بر چرخ و بر دنده
    انتهای ره
    تویی پیروز
    اوست بازنده
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...



    تا آفتابی دیگر... »»


    تا آفتابی دیگر
    رهروان خسته را احساس خواهم داد
    ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
    نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
    لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
    سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
    چشم ها را باز خواهم کرد
    خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد
    دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
    نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
    گوش ها را باز خواهم کرد
    آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
    لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
    سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...


    صبح »»


    دگر صبح است و پایان شب تار است
    دگر صبح است و بیداری سزاوار است
    دگر خورشید از پشت بلندی ها نمودار است
    دگر صبح است
    دگر از سوز و سرمای شب تاریک ، تن هامان نمی لرزد
    دگر افسرده طفل پابرهنه ، از زبان ما در شب ها نمی ترسد
    دگر شمع امید ما چو خورشیدی نمایان است
    دگر صبح است
    کنون شب زنده داران صبح گردیده
    نخوابید ، جنگ در پیش است
    کنون ای رهروان حق ، شب تاریک معدوم است
    سفیدی حکم و در دادگاهش هر سیاهی خرد و محکوم است
    کنون باید که برخیزیم و خون دشمنان تا پای جان ریزیم
    دگر وقت قیام است و قیامی بر علیه دشمنان است
    سزای حق کشان در چوبه ی دار است
    و ما باید که برخیزیم
    دگر صبح است
    چنان کاوه درفش کاویانی را به روی دوش اندازیم
    جهان ظلم را از ریشه سوزانده ، جهان دیگری سازیم
    دگر صبح است
    دگر صبح است و مردم را کنون برخاستن شاید
    نهال دشمنان را تیغ ها باید
    که از بن بشکند ، نابودشان سازد
    اگر گرگی نظر دارد که میشی را بیازارد
    قوی چوپان بباید نیش او ببندد
    اگر غفلت کند او خود گنه کار است
    دگر صبح است
    دگر هر شخص بیکاری در این دنیای ما خوار است
    و این افسردگی ، ناراحتی ، عار است
    دگر صبح است و ما باید برافروزیم آتش را
    بسوزانیم دشمن را
    که شاید همره دودش رود بر آسمان شیطان
    و یا همراه بادی او شود دور از زمین ها
    دگر صح است
    دگر روز تبه کاران به مثل نیمه شب تار است

     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...
    ملاقاتی


    آمد.


    دستش به دستبند بود
    از پشت میله ها
    عریانی دستان مرا ندید
    اما
    یک لحظه در تلاطم چشمان من نگریست
    چیزی نگفت
    رفت.
    اکنون اشباح از میانه ی هر راه می خزند
    خورشید

    در پشت پلک های من اعدام می شود ...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...
    تو رفتی

    تو رفتی

    شهر در تو سوخت
    باغ در تو سوخت
    اما دو دست جوانت
    بشارت فردا،
    هر سال سبز می شود
    و با شاخه های زمزمه گر در تمام خاک
    گل می دهد
    گلی به سرخی خون...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...



    خاکستر...





    دستی به سپیدی روز
    پنجره را گشود
    سرما و سوز
    بیدار
    بر پلک های من نشست...
    اکنون خاکستر شب را
    باد
    در کوچه می برد...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...



    هیمه...





    نه آن که فکر کنی سرد است
    که من
    در تهاجم کولاک
    یکجا تمام هیمه های جهان را
    انبار کرده ام
    در پشت خانه ام
    و در تفکر یک باغ آتشم
    به تنهایی
    من هیمه ام
    برادر خوبم
    بشکن مرا
    برای اجاق سردت
    آتشم بزن...
    من هیمه ام
    برادر خوبم...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...
    ويرانگري،اساس نبرد است
    ويرانگري
    نويد آبادي
    هر آنچه ساختند
    ازخشت خشت
    ويران باد...

    اي لاله هاي ميهن من
    گلگونه هاي فسرده،
    گو بي شما
    تاريخ را هر آنچه بسازند
    ويران باد
    آبادي ضحاك ويران باد...
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا