شعر اشعار خسرو گلسرخی

*پارامیس*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/06/03
ارسالی ها
1,458
امتیاز واکنش
629
امتیاز
0
محل سکونت
جایی که دل خوش باشد...

شعر بی نام



بر سـ*ـینه ات نشست​
زخم عمیق و کاری دشمن
اما
ای سرو ایستاده نیفتادی ...
این رسم توست که ایستاده بمیری ...
در تو ترانه های خنجر و خون،
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
این گونه
چشم های تو روشن
هرگز نبوده است ...
با خون تو
میدان توپخانه
در خشم خلق
بیدار می شود ...
مردم
زان سوی توپخانه،
بدین سوی سرزیر می کنند
نان و گرسنگی
به تساوی تقسیم می شود
ای سرو ایستاده
این مرگ توست که می سازد ...
دشمن دیوار می کشد
این عابران خوب و ستم بر
نام ترا
این عابران ژنده نمی دانند
و این دریغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره قطره خون تو
محراب می شود ...
این خلق
نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی اش
آواز می دهد
نام تو، پرچم ایران،
خزر
به نام تو زنده است ...
 
  • پیشنهادات
  • *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...


    کجاست سرخی فریادهای بابک خرم



    زمان حادثه رویید با نشانه دیگر

    چنین زمانه چه سخت است در زمانه ی دیگر
    هزار خنجر کاری به انحنای دلم آه
    مخوان، ترانه مخوان، باش تا ترانه ی دیگر
    بهانه بود مرا شرکت قیام گذشته
    عطش، عطش تو بمان گرم، تا بهانه دیگر
    همیشه قلب مرا زخم، زخم کهنه کاری
    همیشه دست ترا تیغ، تیغ فاتحانه ی دیگر
    سکوت در دل این آشیانه ی ممتد وای
    کجاست منزل امنی، کجاست خانه ی دیگر
    خروش و جوشش دریاچه در کرانه ی من بین
    که این ترانه نبوده است در کرانه ی دیگر
    جوانه سبز نبوده است در گذشته ی این باغ
    بمان تو سبزی این باغ، تا جوانه ی دیگر
    زمان حادثه خوش آمدی، سلام بر رویت

    که شب نشسته به خنجر در آستانه ی دیگر
    به جان دوست از این تازیانه باک ندارم
    که زخم جان مرا هست تازیانه ی دیگر
    کجاست سرخی فریادهای بابک خرم
    کجاست کاوه ی آزاده ی زمانه ی دیگر؟
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...


    تلخ ماندم، تلخ...


    تلخ ماندم، تلخ
    مثل زهری که چکیده از شب ظلمانی شهر
    مثل اندوه تو،

    مثل گل سرخ
    که به دست طوفان
    پرپر شد...
    تلخ ماندم، تلخ
    مثل عصری غمگین
    که ترا بر حاشیه اش
    پیدا کردم
    و زمین را
    - توپ گردان
    پرت کردم به دل ظلمت...


    تلخ ماندم، تلخ
    دیو از پنجره سر بیرون کرد.
    از دهانش
    بوی خون می آمد...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...

    سرخ تر، سرخ تر از بابک باش!



    روح بابک در تو
    در من هست.
    مهراس از خون یارانت، زردمشو
    پنجه در خون زن و بر چهره بکش!
    مثل بابک باش
    نه
    سرخ تر، سرخ تر از بابک باش!
    دشمن
    گرچه خون می ریزد
    ولی از جوشش خون می ترسد
    مثل خون باش
    بجوش!
    شهر باید یکسر
    بابکستان گردد
    تا که دشمن در خون غرق شود
    وین خراب آباد،
    ازجغد شود پاک و
    گلستان گردد...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...

    روا مدار...



    غروب فصلی
    این کفتران عاصی شهر
    به انزوای ساکت آن سوی میله های بلند...
    هرگز طلوع سلسله وار شبی در اینجا نیست
    و تو بسان همیشه، همیشه دانستن
    چه خوب میدانی
    که این صدای کاذب جاری درون کوچه و کومه
    در این حصار شب زده ی تار
    بشارتی ست
    بشارت ظهور جوانه،
    جوانه های بلند
    که رنگ اناری میله،
    با آن شتاب و بداهت
    دروغ بزرگ
    زمانه خود را
    در اوج انزجار انکار می کنند...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...

    دگر صبح است و پایان شب تار است


    دگر صبح است و بیداری سزاوار است
    دگر خورشید از پشت بلندی ها نمودار است
    دگر صبح است ...
    دگر از سوز و سرمای شب تاریک، تن هامان نمی لرزد
    دگر افسرده طفل پابرهنه، از زبان مادر شب ها نمی ترسد
    دگر شمع امید ما چو خورشیدی نمایان است
    دگر صبح است ...
    کنون، شب زنده داران، صبح گردیده
    نخوابید، جنگ در پیش است.

    کنون ای رهروان حق، شب تاریک معدوم است
    سفیدی حاکم و در دادگاهش هر سیاهی خرد و محکوم است.
    کنون باید که برخیزیم و خون دشمنان تا پای جان ریزیم

    دگر وقت قیام است و قیامی بر علیه دشمنان است
    سزای حق کشان در چوبه ی دار است

    و ما باید که برخیزیم
    دگر صبح است ...
    چونان کاوه درفش کاویانی را به روی دوش اندازیم
    جهان ظلم را از ریشه سوزانده، جهان دیگری سازیم

    دگر صبح است ...
    دگر صبح است و مردم را کنون برخاستن شاید،
    نهال دشمنان را تیغ ها باید
    که از بن بشکند، نابودشان سازد ...
    اگر گرگی نظر دارد که میشی را بیازارد،
    قوی چوپان بباید نیش او بندد
    اگر غفلت کند او خود گنه کار است

    دگر صبح است ...
    دگر هر شخص بیکاری در این دنیای ما خوار است
    و این افسردگی، ناراحتی، عار است
    دگر صبح است و ما باید برافروزیم آتش را،
    بسوزانیم دشمن را،
    که شاید همره دودش رود بر آسمان شیطان
    و یا همراه بادی او شود دور از زمین ها.
    دگر صبح است ...
    دگر صبح تبه کاران به مثل نیمه شب تار است.
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...
    پرنده خیس

    می دانی
    پرنده را بی دلیل اعدام می کنی
    در ژرف تو
    آیینه ایست
    که قفس ها را انعکاس می دهد
    و دستان تو محلولی ست
    که انجماد روز را
    در حوضچه ی شب غرق می کند...
    ای صمیمی
    دیگر زندگی را نمی توان
    در فرو بردن یک برگ
    یا شکفتن یک گل
    یا پریدن یک پرنده دید
    ما در حجم کوچک خود رسوب می کنیم
    آیا شود که باز درختان جوانی را
    در راستای خیابان
    پرورش دهیم ـ
    و صندوق های زرد پست
    سنگین
    ز غمنامه های زمانه نباشند؟
    در سرزمینی که عشق آهنی ست
    انتظار معجزه را بعید می دانم
    باغبان مفلوک چه هدیه ای دارد؟
    پرندگان
    از شاخه های خشک پرواز می کنند
    آن مرد زردپوش
    که تنها و بی وقفه گام می زند
    با کوچه های «ورود ممنوع»
    با خانه های «به اجاره داده می شود»
    چه خواهد کرد
    سرزمینی را که دوستش می داریم؟
    پرندگان همه خیس اند
    و گفتگویی از پریدن نیست
    در سرزمین ما
    پرندگان همه خیس اند
    در سرزمینی که عشق کاغذی است
    انتظار معجزه را بعید می دانم...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...

    پرنده وطناب



    پشت پنجره ام را کوبید
    گفتم که هستی؟
    گفت:آفتاب
    بی اعتنا طناب را آماده کردم...

    پشت پنجره ام را کوبید
    گفتم که هستی؟
    گفت:ماه
    بی اعتنا طناب را آماده کردم...

    پشت پنجره ام را کوبیدند
    گفتم که هستید؟

    گفتند:همه ستارگان دنیا
    بی اعتنا طناب را آماده کردم...

    پشت پنجره ام را کوبید
    گفتم که هستی؟
    گفت:یک پرنده آزاد من پنجره را با اشتیاق باز کردم..
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...


    سرود پیوستن





    باید که دوست بداریم یاران را
    باید که چون خزر بخروشیم.
    فریادهای ما اگرچه رسا نیست
    باید یکی شود.
    باید تپیدن هر قلب اینک سرود
    باید سرخی هر خون اینک پرچم
    بایدکه قلب ما
    سرود ما و پرچم ما باشد.
    باید در هر سپیده البرز
    نزدیکتر شویم
    باید یکی شویم
    اینان هراسشان ز یگانگی ماست...
    باید که سر زند
    طلیعه خاور
    از چشم های ما
    باید که لوت تشنه
    میزبان خزر باشد
    باید کویر فقیر
    از چشمه های شمالی بی نصیب نماند.
    باید که دست های خسته بیاسایند.
    باید که خنده و آینده جای اشک بگیرد
    باید بهار
    در چشم کودکان جاده ری
    سبز و شکفته و شاداب

    باید بهار را بشناسند
    باید جوادیه بر پل بنا شود
    پل
    این شانه های ما.
    باید که رنج را بشناسیم
    وقتیکه دختر رحمان
    با یک تب دو ساعته می میرد
    باید که دوست بداریم یاران را
    باید که قلب ما
    سرود و پرچم ما باشد...
     

    *پارامیس*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/06/03
    ارسالی ها
    1,458
    امتیاز واکنش
    629
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    جایی که دل خوش باشد...

    تلاوت غم



    شهامت مصلوب
    بر دار نان.
    در این کویر بسیط
    نیاز مندی های عمومی...
    در ناگزیری پیگیر این نیاز
    شب را به قامت هر بامداد
    آویختم
    بر این دهانه سیراب ناپذیر
    این نیاز.
    باید که کورباد این نیاز هـ*ـر*زه درایی.
    برخیز و همراه ما بخوان!
    چاووشی
    بر افتخار تمامت ترسویان

    در این شبان ساکت غمبار...

    باید سپیده
    سلاح
    شهامت ما باشد
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا