شعر اشعار عرفان نظرآهاری

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,588
  • پاسخ ها 83
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط، زنگ می زند،
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.

با من تماس بگیر، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار
"عرفان نظر آهاری"
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    قلب تو کبوتر است

    بال هایت از نسیم
    قلب من سیاه و سخت
    قلب ِ من شبیه ...
    بگذریم !
    دور قلب من کشیده اند
    یک ردیف ِ سیم خاردار
    پس تو احتیاط کن
    جلو نیا ، برو کنار
    توی این جهان ِ گُنده ، هیچ کس
    با دلم رفیق نیست
    فکر می کنی
    چاره ی دلی که جوجه تیغی است ،
    چیست ؟!
    مثل یک گلوله جمع می شود
    جوجه تیغی ِ دلم
    نیش می زند به روح ِ نازکم
    تیغ های تیز ِ مشکلم
    راستی تو جوجه تیغی ِ دل ِ مرا
    توی قلب خود راه می دهی ؟
    او گرسنه است و گمشده
    تو به او پناه می دهی ؟
    باورت نمی شود ولی
    جوجه تیغی دلم
    زود رام می شود
    تو فقط سلام کن
    تیغ های تند و تیز او
    با سلام تو

    تمام می شود


    "عرفان نظرآهاری"

    ----------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    او نشست و باز هم نشست
    روزها یکی یکی
    از کنار او گذشت



    روی هیچ چیز و هیچ جا
    از دعای او اثر نبود
    هیچ کس
    از مسیر رفت و آمد دعای او
    با خبر نبود



    با خودش فکر کرد
    پس دعای من کجاست؟
    او چرا نمی رسد؟
    شاید این دعا
    راه را اشتباه رفته است!
    پس بلند شد
    رفت تا به آن دعا
    راه را نشان دهد
    رفت تا که پیش از آمدن برای او
    دست دوستی تکان دهد
    رفت
    پس چراغ چار راه آسمان سبز شد
    رفت و با صدای رفتنش
    کوچه های خاکی زمین
    جاده های کهکشان
    سبز شد



    او از این طرف، دعا از آن طرف
    در میان راه
    باهم آن دو رو به رو شدند
    دست توی دست هم گذاشتند
    از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند
    وای که چقدر حرف داشتند



    برفها
    کم کم آب می شود
    شب
    ذره ذره آفتاب می شود
    و دعای هر کسی
    رفته رفته توی راه
    مستجاب می شود

    - عرفان نظرآهاری -

    -----------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    معركه است

    دنگ دنگ
    آی بيا پهلوان، وارد ميدان بشو
    نوبتت آخر رسيد . . .
    معرکه کشتی تو با خداست

    اين طرف گود منم يک تنه،
    آن طرف گود خدا با همه
    زور خدا از همه کس بيشتر
    زور من از مورچه هم کمتر است
    آخرش او می برد
    او که خودش داور است

    بازوی من را گرفت
    برد هوا، زد زمين
    خرد شدم اين چنين...
    آخر بازی ولی،
    گفت: بيا
    جايزه بازی و بازندگی
    يک دل محکم تر است
    يک زره آهنی
    پاشو تنت کن ولی،
    باز نبينم که زود
    زير غمم بشکنی . . .
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بيا پشت آن پنجره

    خدایا ! دلم باز امشب گرفته
    بیا تا کمی با تو صحبت کنم
    بیا تا دل کوچکم را
    خدایا فقط با تو قسمت کنم

    خدایا ! بیا پشت آن پنجره
    که وا می شود رو به سوی دلم
    بیا،پرده ها را کناری بزن
    که نورت بتابد به روی دلم

    خدایا! کمک کن به من
    نردبانی بسازم
    و با آن بیایم به شهر فرشته
    همان شهر دوری که بر سردر آن
    کسی اسم رمز شما را نوشته

    خدایا! کمک کن
    که پروانه شعر من جان بگیرد
    کمی هم به فکر دلم باش
    مبادا بمیرد

    خدایا! دلم را
    که هر شب نفس می کشد در هوایت
    اگرچه شکسته
    شبی می فرستم برایت

    ------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    جوجه تيغي دلم

    قلب تو كبوتر است
    بال هايت از نسيم
    قلب من سياه و سنگ
    قلب من شبيه . . .
    بگذريم

    دور قلب من كشيده اند
    يك رديف سيم خاردار
    پس تو احتياط كن
    جلو نيا
    برو كنار!

    توي اين جهان گنده‎ ، هيچ كس
    با دلم رفيق نيست
    فكر مي كني چاره ي دلي كه
    جوجه تيغي است، چيست؟

    مثل يك گلوله جمع مي شود
    جوجه تيغي دلم
    نيش مي زند به روح نازكم
    تيغ هاي تيز مشكلم

    راستي تو جوجه تيغي دل مرا
    توي قلب خود راه مي دهي؟
    او گرسنه است و گمشده
    تو به او پناه مي دهي؟

    باورت نمي شود ولي
    جوجه تيغي دلم
    زود رام مي شود
    تو فقط سلام كن

    تيغ هاي تند و تيز او
    با سلام تو
    تمام مي شود​

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عكس هاي يادگاري

    خانه های تنگ و نقلی
    کوچه های مهربانی
    پنجره سرشار از گل
    بوی خوب شمعدانی

    پیرزن با غصه هایش
    قل و قل یک سماور
    یک گلیم پاره پاره
    یک کلون خسته بر در

    پیر مرد و گیوه دوزی
    کنج تاریک مغازه
    چشم بی سو، سوزن و نخ
    آخ دستش! زخم تازه

    دختر و قلاب بافی
    دختر و دستان کوچک
    دربساطش می فروشد
    لیف و لبخند و عروسک

    یک دکان جنس عتیقه
    آینه ، سرخاب ، سرمه
    دست بند اصل نقره
    روسری،منجوق، ترمه

    یک تنور و مردم ده
    بوی نان ، بوی کلوچه
    باز زن های محله
    آش نذری توی کوچه

    عکس های یادگاری
    خاطرات خوب یک ده
    می روم جامانده اما
    جنگل و ماسوله و مه​

    -----------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آن فرشته كو؟

    يک فرشــــــــته داشت می دويد
    توی کوچــــــــه های آســــــمان
    روی سنگـــــفرش کهکـــــــشان
    می دويد و هرکجا که می رسيد
    با گچ ستاره ها
    عکس يک شـــــــهاب می کشيد

    می دويد و خنــــده هاش نور بود
    غصــــــه را بلـــــــــــد نبـــــــود
    غصــــــه از بهشـــــت دور بــود
    می دويد و بوی رفتنش عجيب بود
    رد پايش از شکوفه های سيب بود

    می دويد و ناگهان
    دامنش به ابرها گرفت و ليز خورد
    از کــــــنار خانه خدا چکــــــــــــيد
    قطــــره قطــــره روی خاک مــرد
    هيچکـــــــس ولـــــــــی نگفت
    آن فرشته ای که می دويد کــــو!

    جای او چقدر خالی است
    آی ای خدا ؛ تو لا اقل بگو

    -----------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    كوله پشتي ات كجاست؟

    کوله پشتی ات کجاست؟
    کفش کوه و کیسه خواب
    بادگیر و قمقمه
    یک کمی غذا و آب


    راه ، خاک ، خستگی
    دره، تنگه ، چشمه، رود
    قله، آرزو، امید
    سنگ و صخره و صعود


    بچه ها! در این سفر
    کوله را سبک کنید
    توشه مهم ماست
    مهربانی و امید

    ***
    بچه ها! خدا خودش
    سر گروه ما شده
    می رویم و راهمان
    از زمین جدا شده


    آخرین پناهگاه
    روی قله خداست
    راستی فرشته ها!
    قله خدا کجاست؟

    خیمه می زنیم ما
    رو به قله های نور
    از زمین ولی چقدر
    دور دور دور دور

    مانده روی کهکشان
    رد پای بچه ها
    رفته رفته ، رفته اند
    تا سپیده ، تا خدا​
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دنيايي از اكليل و پولك

    ما بچه ها اهل زمینیم
    اما زمین دنیای ما نیست
    این یک وجب دنیای خاکی
    تا آخرش هم جای ما نیست
    دنیای خالی از گل سرخ


    دنیای سنگ و سد و دیوار
    دنیای آدم های بد جنس
    گرگ بد و روباه مکار


    اینجا " علی بابا" غریبه است
    اینجا " عمو نوروز" تنهاست
    طفلک " ننه سرمای" قصه
    در چشم هایش غصه پیداست


    انگار یک جادوگر پیر
    با یک عصای سحر آمیز
    باغ قشنگ قصه ها را
    دنیای ما را ، کرده پاییز


    دنیای ما پر بود از شور
    از قصه شنگول و منگول
    از بزبز قندی که جنگید
    با گرگ ها ، با گله غول


    مرغی که گنـد از طلا داشت
    آن جوجه های پرحنایی
    یک قسمت از دنیای ما بود
    بزهای زنگوله طلایی


    دنیای ما جا می شد انگار
    در تیله چشم عروسک
    کاغذ کشی و گوی رنگی
    دنیایی از اکلیل و پولک


    دنیای ما یک روز گم شد
    در کهکشان راه شیری
    کاش ای خدا می شد که آن را
    تا هیچوقت از ما نگیری​

    -----------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا