- عضویت
- 2015/04/15
- ارسالی ها
- 86,552
- امتیاز واکنش
- 46,640
- امتیاز
- 1,242
بازي خدا و يك عروسك گلي
زير گنبد کبود
جز من و خدا
کسی نبود
روزگار
رو به راه بود
هيچ چيز
نه سفيد و نه سياه بود
با وجود اين
مثل اينکه چيزی اشتباه بود
زير گنبد کبود
بازی خدا
نيمه کاره مانده بود
واژه ای نبود و هيچ کس
شعری از خدا نخوانده بود
تا که او مرا برای بازی خودش
انتخاب کرد
توی گوش من يواش گفت:
تو دعای کوچک منی
بعد هم مرا
مستجاب کرد
پرده ها کنار رفت
خود به خود
با شروع بازی خدا
عشق افتتاح شد
سالهاست
اسم بازی من و خدا
زندگی ست
هيچ چيز
مثل بازی قشنگ ما
عجيب نيست
بازی يی که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت
با خدا طرف شدن
کار مشکلی ست
زندگی
بازی خدا و يک عروسک گلی ست
جز من و خدا
کسی نبود
روزگار
رو به راه بود
هيچ چيز
نه سفيد و نه سياه بود
با وجود اين
مثل اينکه چيزی اشتباه بود
زير گنبد کبود
بازی خدا
نيمه کاره مانده بود
واژه ای نبود و هيچ کس
شعری از خدا نخوانده بود
تا که او مرا برای بازی خودش
انتخاب کرد
توی گوش من يواش گفت:
تو دعای کوچک منی
بعد هم مرا
مستجاب کرد
پرده ها کنار رفت
خود به خود
با شروع بازی خدا
عشق افتتاح شد
سالهاست
اسم بازی من و خدا
زندگی ست
هيچ چيز
مثل بازی قشنگ ما
عجيب نيست
بازی يی که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت
با خدا طرف شدن
کار مشکلی ست
زندگی
بازی خدا و يک عروسک گلی ست