شعر اشعار ویژه شهدا و دفاع مقدس !

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242

دور تا دور حوض خانه ما
پوکه های گلوله گل داده است
پوکه های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال ،حوض خانه ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه های گلوله گلدان شد
پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش
پدرم کنج جانماز خودش
بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش ها
روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدر مرد من به تنهایی
ادبیات پایداری بود ....
=========
شاعر : سعید بیابانکی
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اکرم بهرامچی



    مکث
    ............

    رفته چون چشمه که رفته ست به دریای قشنگ
    قایق کوچک دیروز ،از این برکه ی تنگ

    رفته چون بال پرستو ، به گلوگاه نسیم
    قصه ی غربت مردان اساطیری جنگ

    رفته اما همه تاول زده پاهای عبور
    بسکه لنگید ، در این کوچه ی پر چاله و سنگ

    مانده در لای غزل قافیه ی سرخ انار
    خون سرخ است چکیده ست ، به ژرفای فشنگ

    مانده بر سر در این کوچه ی بن بست ، سرود
    وغزل های نجیبی که سروده ست تفنگ

    مانده خط های موازی که به فرصت نرسید
    مثل فریاد نفس های اهورایی جنگ

    و خدا از دل میدان خیابان جاری ست
    مثل یک چشمه ی جوشنده در این قل قل منگ

    وخدا روی پلاکی ست بزرگ است و بزرگ
    سردر کوچه تاریخ ، نوشته ست ، درنگ

    وخدا خواست غزل مکث کند، ثانیه را
    در همان لحظه که بارید ، مضامین قشنگ

    اکرم بهرامچی





    --------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نام‏داران بى‏نام

    گروه تفحص
    ::::


    سفر كرده‏ام تا بجويم سرت را
    و شايد در اين خاكها پيكرت را


    من اينجايم اى آشناى برادر
    همان جا كه دادى به من دفترت را


    همان جا كه با اشك و اندوه خواندى‏
    برايم غزلواره‏ى آخرت را


    كجايى كه چندى است نشنيده‏ام من‏
    دعاهاى پر سوز و درد آورت را


    همين تپه را بايد آيا بكاوم‏
    كه پيدا كنم نيمه‏ى ديگرم را


    تفنگت، پلاكت همين جاست اما
    نديديم تسبيح و انگشترت را


    تو را زنده زنده مگر دفن كردند
    كه بستند دستان و پا و سرت را


    پس از اين من اى كاش هرگز نبينم‏
    نگاه به درمانده مادرت را
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تبليغ پرواز
    به ياد ياران مفقودالاثر


    :::
    مادرم هر بار برگ لاله‏اى بو مى‏كند
    كوچه‏هاى منتظر را آب و جارو مى‏كند


    باغ از بوى نجيب ياسمن پر مى‏شود
    يادگار سينه‏ى سرخش گل به گيسو مى‏كند


    شبنم شعر عطش، از برگ باور مى‏چكد
    تا فلق، تبليغ پرواز پرستو مى‏كند


    هر سحر از سمت خوبيها، نسيمى مى‏وزد
    گرد دل را مى‏تكاند، عشق را رو مى‏كند


    تا پدر يك لب تبسم، بين ما قسمت كند
    صبر را با خون دل، سنگ ترازو مى‏كند


    اين طرف از سينه‏ها هيهات جارو مى‏شود
    قاصد ابهام آن سوتر هياهو مى‏كند


    با عطش با زخم بايد عهد را تجديد كرد
    ورنه، دل با لاى لاى عافيت خو مى‏كند...

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    روح الله ستایش احدی

    خرّمشهر

    بنام خدا

    سلام

    از چاپ اول كتاب "اخبارسكوت"

    ....

    نشست از نوك انگشت تا سرم در خون
    ببين چگونه فرو رفته پيكرم در خون!

    چگونه در دل این آسمان بي پرواز
    شكسته بال و پر هر كبوترم در خون

    هوا گرفته و آنگونه بمب مي ريزد
    كه غوطه ور شده كارون باورم در خون

    نگاه كن دل دريايي ام پر از زخم است
    نشسته ساحل و خوابيده بندرم در خون

    پناه من شده ديوارهاي نيمه خراب
    شكسته خانه و غلتيده سنگرم در خون

    چنان به خون خود آغشته است شهرم كه
    نشسته قلب وطن(قلب مادرم) در خون

    به واژه واژه ي « دا» مي خورم قسم "زهرا"
    نشسته خط به خط اوراق دفترم در خون

    دوباره قصّه ي موسي و رود... من بايد
    عصاي معجزه ام را بياورم در خون

    دوباره سوخته يك پاي من در آتش درد
    خداي من چه كنم ! پاي ديگرم در خون...

    تمام هم بشوم لحظه هاي آخر باز
    بغير ذكر خدا را نمي برم در خون



    روح الله ستايش احدي
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بگو بگو بگو از گل گلی که پرپر شد
    بگو بگو بگو از نخل تر که بی سر شد

    ز غنچه های بهاری که پایمال شدند
    به زیر پای خزان زنده زنده چال شدند

    کبوتران سپیدی که بال وا کردند
    در این کرانه ی وحشی مرا رها کردند

    بگو ز مهر و ز سجاده و ز انگشتر
    وضوی خون و نماز و گلوله و سنگر

    ز درد و داغ تو امشب سراغ می گیرم
    از این تنور عطش نان داغ می گیرم

    بیا و سایه بر این دل دل کباب انداز
    " که گفته اند نکویی کن و در آب انداز"

    به باغها سهی و ناز می شناسندت
    در آسمان پر و پرواز می شناسندت

    تو نعش سرخ ستاره بدون سر دیدی
    به خون تپیدن خورشید شعله ور دیدی

    تو یادگار تب و تاب و التهاب منی
    تو شهد و شاهد و شمع و شب و نوشید*نی منی

    .......
    غلامعباس سعیدی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    وحيده افضلي
    ........

    به غواصان شهید


    بوی دریا گرفته اند امروز، کوچه ها... خانه ها... خیابان ها
    لشکر آب ها سرازیرند، بی توقف به سوی میدان ها

    دسته دسته شهید می آید... دست بسته شهید می آید
    جان تازه گرفته ایم انگار از حضور غریب بی جان ها

    صد و هفتاد و پنج زنده به گور! صد و هفتاد و پنج مرد صبور
    صد و هفتاد و پنج سَر که زدند دل به دریای موج و طوفان ها

    صد و هفتاد و پنج دریا، نه ... صد و هفتاد و پنج اقیانوس
    که وجود زلالشان دارد نسبتی با تمام باران ها ...

    مرد رفتند و مرد برگشتند، سرفراز از نبرد برگشتند
    از زمستان سرد برگشتند، آن بهارآوران دوران ها

    خبر زلف کیست می آید؟ چه نسیم خوشی ست می آید
    بوی پیراهنِ که در باد است؟ که پریشان شدند کنعان ها

    صد و هفتاد و پنج دریایی، خاک خورده به خانه می آیند
    خبر آورده اند نزدیک است، روز پیروزی مسلمان ها
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حمیدرضا اقبالدوست



    غواص های پرنده
    (غواص های پرنده)
    ..........
    سالها پیش

    با دست های بسته و

    سرهای زیر آب

    پرواز کرده اند و

    به اوج رسیده اند

    یکصد و هفتاد و پنج پرنده ی عاشق

    این اندام های پوسیده و

    استخوان های در هم تنیده

    آمده اند تکان مان دهند

    شاید چشم هایی گشوده شوند

    شاید شرم

    دست های باز بعضی ها را

    از دست درازی

    بر سفره های کوچک

    باز دارد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شهیدان یمن!...
    .............


    هرطرف می نگری داغ اویس قرن است
    خون طفلان یمن ازهمه سو می ریزد

    علیرضاقزوه


    شبانگاه است ،نم نم ازشهیدان یمن بنویس
    اویسان خداراگرم جنگ تن به تن بنویس

    ورق های دلم راموج گیسوی که آشفته؟
    دلم راشرحه شرحه غرق درچین وشکن بنویس

    کمی ازعاشقی های خودت راپای من بگذار
    تمام گریه هایم رابه پای خویشتن بنویس

    خبرهایی است آنجا،کشتگان کیستندآنان؟
    به بال قاصدک ها نامه ای زخمی به من بنویس

    اویس تشنه لب راباشکوه حیدری بنگر
    شهیدعشق رابی تاب برخاک قرن بنویس

    خموش آنگاه بشنو گریه ی پیغبران راباز
    خروش یارسول الله راازمردوزن بنویس

    درآن هنگامه چشمی شارح خون شقایق هاست
    درآن سو بی صدابنشین وشرح سوختن بنویس

    ببین دربادافشان حسن یوسف های صحرارا
    شهادت نامه شان برچاک چاک پیرهن بنویس

    دعای ندبه ازچشمت پیاپی نذردریاکن
    اشاراتی شگفت ازآن ظهورشب شکن بنویس
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    13940510000784_PhotoA.jpg


    175 عباس شاعر : ایوب پرندآور



    بار دیگر کوچه لبریز از خیابان میشود
    ابر میآید زمین سرشار باران میشود
    فصل اسپند و گلاب و عود و قران می شود
    بار دیگر شهر لبریز از شهیدان می شود

    نسلی از اروندهای ماهتابی آمدند
    باز هم از سمت دریا چند قایق آمده
    باز هم تابوت لبریز از شقایق آمده
    باز عاشق آمده بسیار عاشق آمده
    البشاره البشاره صبح صادق آمده

    پاره پاره مرد های آفتابی آمدند
    از مسیر جبهه بوی یاس میآید بیا
    عطر و بوی سوره ی والناس میآید بیا
    دارد از کرببلا غواص میآید بیا
    یکصد و هفتاد و پنج عباس میآید
    بیا
    از خُم انگور ، مستان شرابی آمدند
    تشنه تشنه کشته اند و خسته خسته کشته اند
    دست بسته پای بسته ،دسته دسته کشته اند
    پر شکسته ، دلشکسته ، چشم بسته کشته اند
    مثل مادر زخمیو پهلو شکسته کشته اند
    فاطمیون شهید انقلابی آمدند
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا