شعر اشعار پژمان بختياري

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 705
  • پاسخ ها 26
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
حسين پژمان بختياري
شب بر سر من جز غم ايام كسي نيست
ميسوزم و ميميرم و فريادرسي نيست
فريادرسِ همچو مني كيست در اين شهر؟
فريادرسي نيست كسي را كه كسي نيست
بيمارم و تبدارم و در سينة مجروح
چندان كه فغان ميكشم از دل نفسي نيست
آن ميوة جانبخش كه دل در طلب اوست
زينتگرِ شاخيست كه در دسترسي نيست
بيش است ز ما طالع آن مرغ گرفتار
كو را قفسي باشد و ما را قفسي نيست

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    در کنج دلم عشق کسي خانه ندارد...... کس جاي در اين خانه ويرانه ندارد
    دل را به کف هر که دهم باز پس آرد....... کس تاب نگهداري ديوانه ندارد
    در بزم جهان جز دل حسرت کش مانيست ........آن شمع که ميسوزد و پروانه ندارد
    دل خانه عشقست خدا را به که گويم....... کارايشي از عشق کس اين خانه ندارد
    در انجمن عقل فروشان ننهم پاي ........ديوانه سر صحبت فرزانه ندارد
    تا چند کني قصه اسکندر و دارا ......ده روزه عمر اين همه افسانه ندارد

    ----
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دیـــــوانـــه محبت جـــانـــانه ام هنـــوز
    دست از دلم بـــدار کــه دیوانه ام هنوز
    عمـــری بگرد شمع جمال تــو گشته ام
    و آتش نخورده بــر پر پـروانه ام هنوز
    در خانه ای کـــه دولت وصل تو یافتـــم
    چون حلقه بسته بر در خانه ام هنـــوز
    زین خــانه رم مکن ز آهو شان شهــر
    کز جـــز تو ره نجسته بکاشانه ام هنوز
    ای دوست قصه ای ز محبت بگو که من
    طفلم بطبع و طالب افسانـــــه ام هنـــوز

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عاشقم من


    عاشقم من عاشقی بی قرارم
    کس ندارد خبر از دل زارم
    آرزویی جز تو در دل ندارم
    من به لبخندی از تو خرسندم
    مهر تو ای مه آرزومندم
    بر تو پابندم
    از تو وفا خواهم
    من ز خدا خواهم
    تا به رهت بازم جان
    تا به تو پیوستم
    از هم بگسستم
    بر تو فدا سازم جان
    خیزو با من در افقها سفر کن
    دل نوازی چون نسیم سحرگاه
    ساز دل را نغمه گر کن
    همچو بلبل نغمه سر کن
    نغمه گر کن
    همچو بلبل نغمه سر کن
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ایام می گذرد
    ابر سنگین می شود
    شب خسته می آید
    ماه پنهان می شود
    آن بی ستاره گریه می کند

    از اینجا تا به بیرجند سه گُداره
    گدار اولی نقش، نقش و نگاره
    گدار دومی مخمل بپوشُم
    گدار سومی دی, دیدار یاره
    گل زردُم
    همه دردُم
    ز جفایت شکوه نکردُم
    تو بیا تا دورت بگردُم
    آآآآآآآآآآآه
    ای یار جون
    ای یار جونی
    دوباره برنمی گردد دیگر جوونی

    تِ غم آمد به راهم هر سه یک بار
    غریبی یا اسیری
    یا جانا غم یار
    غریبی یا اسیری چاره داره
    غم یار و غم یار
    یار, جان و غم یار
    گل زردُم
    همه دردُم
    ز جفایت شکوه نکردُم
    تو بیا تا دورت بگردُم
    آآآآآآآآآآآه
    ای یار جون
    ای یار جونی
    دوباره برنمی گردد دیگر جوونی

    نسیمی کز بن آن کاکل آیو
    مرا خوشتر ز بوی
    اِ آن سنبل آیو
    چو شو گیرُم خیالت را در آغـ*ـوش
    سحر از بسترم بوی
    اِبوی گل آیو
    گل زردُم
    همه دردُم
    ز جفایت شکوه نکردُم
    تو بیا تا دورت بگردُم
    آآآآآآآآآآآه
    ای یار جون
    ای یار جونی
    دوباره برنمی گردد دیگر جوونی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سیب سرخ


    ه هر شب فزايد تاب و تب من
    واي از شب من واي از شب من
    يا من رسانم لب بر لب او
    يا او رساند جان بر لب من
    استاد عشقم بنشين و برخوان
    درس و نگاه محبت در مکتب من
    رسم دورنگي آيين ما نيست
    يکرنگ باشد روز و شب من
    گفتم دل را کامشب چه خواهي ؟
    گفت آنچه خواهد نوشين لب من
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خزان عشق

    رفتنت رو یادم هست
    اومدنت رو عشق به یادم میاره
    رفتی و هر چی که بود تموم شد
    وقت نبود چشمات ستاره بی فروغ شد

    شد خزان گلشن آشنائی
    باز هم آتش به جان زد جدائی
    عمر من این گل طی شد بهر تو
    وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی
    با تو وفا كردم تا به تنم جان بود
    عشق و وفاداری با تو چه دارد سود
    آفت خرمن مهر ووفایی
    نوگل گلشن جورو جفائی
    از دل سنگت...آه
    دلم از غم خونین است
    روش بختم این است
    از جام غم مستم
    دشمن می پرستم
    تا هستم

    تو و مـسـ*ـت ازمی به چمن
    چون گل خندان از مـسـ*ـتی بر گریه من
    با دگران در گلشن نوشی می
    من ز فراقت ناله كنم تا كی؟

    تو و این چون ناله كشیدن ها
    من و گل چون جامه دریدنها
    ز رقیبان خواری دیدنها
    دلم از غم خون كردی
    جه بگویم چون كردی
    دردم افزون كردی

    برو ای از مهر و وفا عاری
    برو ای عاری ز وفاداری
    كه شكستی چون زلفت عهد مرا
    دریغ و درد از عمرم
    كه در وفایت شد طی
    ستم به یاران تا چند
    جفا به عاشق تا كی؟

    نمی كنی ای گل یكدم یادم
    كه همچو اشك از چشمت افتادم
    تا ها ها کِِِِ هِ هِِ ی بی هی هی تو و من
    اَ هَ هَ ز غَ هَ هََ م خو هو هون دل من
    گرچه ز محنت خوارم كردی
    با غم و حسرت یارم كردی
    مهر تو دارم باز
    بكن ای گل با من
    هرچه توانی ناز
    كز عشقت میسوزم باز
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خدا را حاصل من چيست زين بيهوده بودنها
    بجز حسرت كشيدنها و غم بر غم فزودنها

    بسم از چشم گريان اشك ناكامي ستردنها
    بسم در سوگ ياران نغمه ماتم سرودنها

    هزاران رنگ و نيرنگ از فلك ديدم وحيرانم
    كه مقصد چيست گردونرا ازين بازي نمودنها

    از آن خاك مذلت بر سر مسكين فشاندنها
    ازين تاج سعادت از سر خاقان ربودنها​

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سى طي شد و چل رفت و به پنجاه رسيديم
    در يك مژه برهم زدن اين راه بريديم

    اين مانده به يادم كه در اين عمر سبك سير
    چيزي كه از آن ياد توان كرد نديديم

    چون مردمك ديده در اين خانه دلتنگ
    يك عمر دويديم و به جايي نرسيديم

    افسوس كه نه ميوه به دست آمد و نه گل
    چندان كه از اين شاخه بدان شاخه پريديم

    گفتيم سخن ها و شنيديم سخن ها
    افسوس چه گفتيم دريغا چه شنيديم

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تا جوان بودم ز هستي غير ناكامي نديدم
    روز پيري اي عجب جز بي سر انجامي نديدم

    پختگي ار پيشه كردم سوختم از پختگيها
    ور پي خامان گرفتم خيري از خامي نديدم

    آبرو گر خواستم شد حاصلم بي آبروئي
    نام نيك ار خواستم جز ننگ و بدنامي نديدم

    در كتاب عمر و در آئينه هستي دريغا
    غير نوميدي نخواندم غير ناكامي نديدم

    ادعاي فضل و نقس خودستائي ديدم اما
    در بسي دانشوران جز مردم عادي نديدم


    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا