شعر اشعار باقر رمزی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,362
  • پاسخ ها 54
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
باغ طراوت
تو كه در دشت فلان كوه سبد مي سازي
تكيه بر بيد بلنداي جواني زده اي
ياد ايامي كه در بستر كوه
با صدايت غزلي مي خواندي ؟
شعر ليلا ها را ؟
شعر مجنونها را ؟
تو به يادت داري ، تو به يادت داري ؟
روزگاري كه جوان تر بوديم ؟
پا به پاي رمه از دشت بزرگ ؟
پر از لاله سرخ ؟
مي گذشتيم به صد شوق و اميد ؟
اي فلاني تو به يادت داري ؟
آن غزالي كه غزل وار در آن مي رقصيد ؟
سمن كوچه بالا را چه ؟
لنگ لنگان پي باغ پر انگور درشت ؟
تا سحر مي چرخيد ؟
كد خداي ده بالا را چه ؟
كه سحر گلها را
از دل باغ طراوت مي چيد ؟
و به هر غنچه گلي را به تبسم مي داد ؟
حيف كز باد خزان سبدي بيش نماند
از گل سوسن و ياس اثري هيچ نماند
كه مرا ياد قديم اندازد
ياد آن روز به خير ، ياد آن روز به خير

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    با سيه جامه شبي در محراب

    آيه صبر خدا را خواندم

    آرزو ميكردم :

    كه در اين فصل يخي



    گرمي دست كسي را يابم

    آرزو ميكردم :

    كه به تنگي نفسهاي عميق
    نفسي در يابم

    اشك و محراب و من و تنهائي

    به ميان شبحي از رويا

    سادگي هاي پدر را ديدم
    كه ز اندوه من اندوه گرفت
    جامه اي گريه انبوه گرفت

    به كدامين ظفر اميد برم
    كه مرا در شب معراج دعا
    نظري اندازد ؟


    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    برگها خشكيدند



    سايه ها كوچيدند



    در صف گل خبري پيدا نيست



    به اميد گل نرگس در دشت
    چوپانان پي خار آوردند
    رمه ها را در عصر
    پنج عصر است و غروب است و عميق
    همه در دشت زوال
    با دو صد فكر و خيال
    كه غم طائفه كي سر آيد ؟
    آفتاب سحري در دل شام
    بردل غمزده كي بر آيد ؟
    همه در نيمه شب
    پشت بام ملكوت
    دست در دست چمن
    به دعا آمده اند
    آه از روز وصال
    روي هر گل شبنم
    پاي سرو دل كوه
    سايه ساري داشتيم



    دلي از شادي و شور

    بيقراري داشتيم

    --------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    روزي از چشمه خورشيد تو بر ميگردي

    مي رسي بر سر بالين طبيب

    ميگذاري تو به دستان حبيب

    برگ سبزي كه تو از شاخه مو

    كردي از باغ شفاخانه درو

    و به تكرار بگوئي به طبيب

    كين همان وعده ادعيه توست

    كه فلان شب به زبان مي راندي

    اي حبيبي كه در انگشت دوائي داري

    به من غمزده از او بچشان

    شايد از يمن دعاي سحري


    ورقم بر گردد
    غم دل سر گردد .

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شعر زيباي تو در دفتر شعر


    آنقدر زيبا بود
    كه به هنگام نگارش ز خطوط

    ترسي بر مصرع و ابيات فتاد
    گفتمش برگ سپيد
    چه تفاوت با برف

    برف همرنگ شفق
    خامه همرنگ شفق

    تا ر و پودش زيبا
    نكني وحشت از اين برگ لطيف


    گر چه از رنگ سپيد
    تو شفق بار تري


    يادم از مهر تو رفت

    كه چه حقي با توست
    پيش چشمان قشنگ تو و برف


    سوژه وحشت و ترس است شفق



    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    چه غريبانه به دنبال خدا مي گردي
    مگر امروز تو از زير درخت لب جوي


    سبدي نارنجي


    كه در آن آب زلال
    چيده بودي ببري



    بفشاني به گل سوسن و ياس
    تو ز يادت بردي ؟
    در ميان سبدت
    آب و گل را بفشار
    تا گل و آب به هم آميزد
    و سپس


    روي آن با كمي از برگ بلور
    سايه ساري بگذار


    تا در آن چشمه تو عكس ازلي را يكبار

    و اندر آن نقش خيال

    نور انوار خدا را بيني

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    چه عجب بر سر ايوان بلور
    قدمي رنجه گر دامن ياس
    زده اي پنهاني
    اي تنت غرق عقيق يمني

    اي لبت سرخي ياقوت عتيق
    كاش در حين حضور
    كاشف بي كسي ما باشي
    گره اي بگشائي
    تو زلبهاي فرو بسته داد كه ز بيداد خنازير گلو

    غده غم چركي ست
    گوشه چشمي بنما


    به سفيران بلاياي قرون



    كه به تفسير تو اي آيه تطهير سماء
    همه آسيب جگر مي بينند
    كاش از آبي ديدا غروب
    گل خورشيد طلوع

    بار ديگر به شبستان شبم باز آيد
    كاش در حين حضور
    كاشف بي كي ما باشي


    كاشف بي كسي ما گردي

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ما جفاي تو ز انشاء صبا مي بينيم
    ز الفباي معاني خفا مي بينيم
    ساده ام ، مهره ابيات فلان ديوانم
    كه ز هر مصرع شعر بيت بيت غزلم
    شعر ويرانه و خون ميخواند
    كو الف تا كه بود روزي به دست
    چو عصائي كه زنم تكيه به شست
    نيست اي مكتب الفاظ غني !!!
    آب و بابا و درخت
    سبد توت و انار
    باد و باران و تگرگ
    آخر ديكته بابا بود
    كه غلطهاي زياد
    به ميان در و دشت
    كشت پائيزي داشت
    ببين آنجا پس هر بوته گز
    سنگ خاراي بلند
    كه به زير سر بابا آنجاست .
    آيه هاي میـ*ـل روز وداع كه به لكنت جاري ست
    مهر پيشاني و تسبيح پدر
    بي كسي هاي پدر هاي دگر
    در ره كعبه آمال بشر
    ذكر الحمد و لك الحمد
    به لب ميراند
    كو سرابي كه به هاجر گويد
    اندكي صبر سحر نزديك است

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دوستم داشته باش ، دوستم داشته باش
    « من ز بيماري گل آمده ام » من ز بيماري گلهاي شگرف
    آن گلي كز سر نفرين خداي
    ز حسد وارگي قوم شفق
    نامش هورائي شد
    نام او ورد زبان چمن است كه به عنوان فلان رويش گل
    قسمش شيطاني ست

    « من ز بيماري گل آمده ام »
    روزگاري به چمن همچو تو سوسن داشتم
    بيقرارت بودم
    بيقرار لب هندوي تو هم
    گونه زرد قناري درخت
    كه در آمال جنون وار تو بيد
    رقـ*ـص مجنون ميكرد
    رقـ*ـص تنها ميكرد
    « من ز بيماري گل آمده ام »
    آن گلستاني كه از كثرت خار
    ساز آواز تو را سر مي داد


    آن گلي كز سر نفرين خداي نام افيون دارد
    نام او فاش بود
    من ز بيماري او آمده ام نام او از بد اين حادثه شوم تگرگ

    دام خشخاش بود
    « من ز بيماري گل آمده ام » « من ز بيماري گل آمده ام »

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    همه آسيمه سر دنبال آيات
    همه اندر قلوب كيش يا مات

    همه تفسير فقر و تنگدستي
    لجام زاهدان در حين مستي

    همه حافظ همه امي همه مير
    كلو در همهمستان خنازير

    به تاريكي ثبوت گل حرام است
    به عمق قهقهستان ها درام است

    ثواب آيه در تحريف قرآن
    جنب با حيض خون در بين فرقان

    خدا اينجا زبر ، گاهي زبرجد
    هميشه در عدد گاهيست ابجد

    خدا ابزار دست سوگ و سوگند
    خدا آواره در دشت گلوبند

    خدا حظ لسان كافران شد
    خدا در سايه هاي لا مكان شد

    خداي غم خداي بي خياليست
    خداي من همين جا در حواليست

    خداي مي شناور در ني و دود
    خداي من پر از غواص در عود

    خدا ميدان جذب عارفان است
    خدا لالاي تصنيف زبان است

    خدا خود در كمين عارفان است
    حكيم وحي منزل در لسان است

    خدا را در ميان دين مپوئيد
    خدا را در دل سينين مجوئيد

    خدا خود وجد وجدانهاي خواب است
    خدا هر لحظه در گرداب ناب است

    طلعلع وار هر شبنم خدائيست
    كه گفتا سوره گل ماسوائيست ؟

    خدا قل را ز معراج آفريد ست
    خدا خود دار حلاج آفريد ست

    خدا ضبط است و اصوات است و كوس است
    خدا خورشيدي از شمس الشموس است

    چه غم در هرم جانسوزت بسوزم
    چه كم تا بر حرامت چشم دوزم


    بد قهر تو در من جذبه افتاد
    ميان هر سما خونابه افتاد


    بنام شاخ و برگ تين و زيتون
    به لالايي ليلاهاي مجنون

    به سرب داغ حلقوم ضعيفان
    به محراب و عبا و دين و قرآن

    به شمشير فرو در فرق انسان
    به خون سرخ تنها مرد ايمان

    كه در دل جز ره او را نپوئيم
    به وقت سجده جز او را نجوئيم

    به شبها شام خون افسانه نبود
    هما در لانه و كاشانه نبود

    هما از بخت بد كركس مرام است
    به پهلو خنجري در انضمام است

    دوا دار گلوگاه فقير است
    ز هر نايي تكلم در نفير است


    نفير فقرم از نون و قلم بود
    به صحرايم منيري در بلم بود

    بگفتا تا بلم راهي نمانده ست
    ميان بحر غم كاهي نمانده ست


    صلا خوانم ، صلا خوانم خدائيست
    صلا قوم مرا از يم جدائيست


    به نوحستان بيا تا در رهانم
    ز موج خون به ساحلها رسانم

    تو سامي را مكن پيغمبرستان
    ختن نبود در این دشت انبرستان

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا