شعر اشعار باقر رمزی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,362
  • پاسخ ها 54
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
شبي در كلبه ما نور افتاد
صداي رامش تنبور افتاد

شبي در برزخ ما لاله گون شد
دو چشمم در فراقش پر زخون شد

بيا تا در شب سينا بخوابيم
به گردنهاي گاوان غم بتابيم

بيا تا گرد موسي مل بباريم
سبد داران او را گل بكاريم

به فرمانش سر تعظيم آريم
به جان دشمنانش بيم آريم

خدايا گرد ما را غم گرفته ست
به چشم كودكان شبنم گرفته ست

خدايا كودك ما نامداراست
ندارد نام و نامش نام دار است

صبا دارد جواز سر بلندي
كه دارد در نفسها دردمندي

صبا هم در صبا تعبير گردد
همه غمها ز غفلت سير گردد

به زير چكمه موران سليمان
بجاي پاي ايمان پاي شيطان

بريزد گر زموجش آب يزدان
شبيخون ميزند گودال موران

الهي ما كنار مي فروشيم
نيستانزاده و در ني خروشيم

الهي بر شب آدينه سوگند
به شمع و لاله و آئينه سوگند

الهي تاولستان رنگ خون است
تكهاي تهي دستان زبون است

الهي در دل خود نور داريم
سري بشكسته پر شور داريم

تو خود آئينه داري بر دل ما
صفاي بت پرستي محفل ما

الهي ساربانان خسته گشتند
به آب اشتران دلبسته گشتند

دل هر نوجوان آبستن غم
به شبهاي غريبان اشك نم نم

الهي در بغـ*ـل ما خار داريم
سري بشكسته بر ديوار داريم


الهي سينه ما فصل درد است
بهاران در مصاف آه سرد است

ميان هر گره خاري نهادند
به دست پينه ها باري نهادند

الهي ناي بلبل ناي ما هم
به زبرستان عالم جاي ما هم

تو مرز خرمي با نور هستي
تو بر نيزار ما تنبور هستي

كمي دف ذره اي مي جرعه اي آب
بياور مي به بيداري نه در خواب

يقين دارم كه بر مي گردي ازطور
تو خواهي بشكني آئينه نور

تو لبريز از نوشید*نی و آب و نوري
تو تنگستان عزلت را ظهوري

الهي بركه مهتاب خالي ست
گلاب و آب و درياها خيالي ست

الهي شبنمي بر گل نداريم
به پيش لاله ها سنبل نداريم

الهي درد ما را نيست دارو
تو گفتي مي رسد پس كيست دارو ؟

خدا داني سماع و عشق و نور ست
خدا داني كه الفاظ زبور است

خدا گل را ميان خار روياند
به عشق گل لبي بسيار روياند

خدا خود را چنين در ياد آورد
به شيرين وارگان فرهاد آورد

همين حالا خدا در سينه ماست
خدا در هر نظر آئينه ماست

تو معناي زبور و دير مائي
سبب سازي كه در هر خير مائي

چرا هجرت به ويراني زياد است
چرا در گرده گل اعتياد است

من و آئينه امشب در نمازيم
چرا پس با رياكاران بسازيم

من و گل در سفر بوديم ديروز
كه ناگه اوفتاديم در تب و سوز

مگر ما با گل نرگس چه كرديم
مگر ما با گل نرگس چه كرديم

مبنديد از براي يار داري :

اگر فرهنگ ما آئينه دارد
چرا هر كاتبي صد كينه دارد

چرا آئينه مبناي سكوت است
هوسها هر دم هنگام ثبوت است

ميان ديده ها كمبود آب است
چمن در حسرت يك قطره خواب است

درخت قامت انباندان تيغ است
لب گلواژه دردا و دريغ است

كتاب آيه وآئينه كمرنك
بجاي سادگي ها رنگ در رنگ

تو گفتي كاشف آب آسمان است
تو گفتي گرده گل بي زيان است

نه آب از كاشف خود بي زيان ست
نه گل از گرده گل درامان ست

در اينجا بين خارو گل تباني ست
مرام نرگس شب بي زباني ست

در اينجا سفره با نان جنگ دارد
به دست شاطرانش بنگ دارد

به نقش و هاله پيمانه سوگند
به ماناي درون خانه سوگند

كه در دشت زوال آغشته گشتيم
به سرداب عبث سر گشته گشتيم

به صدر مجلس بزم رفيقان
قسم بر سوزن تيز طبيبان

مداوا گشته افيون پرستيم
ز قال وقيل اين ويرانه رستيم

همانجا از چه دق الباب كرديم ؟
به دوشا دوش خود اسباب كرديم ؟

همانجا تا سحر افسانه خوانديم
به گوش ساقي خمخانه خوانديم

كه ما از كوثرستان مـسـ*ـت مستيم
ز بوي كوكبستان مـسـ*ـت مستيم

تو رو پيران خود را مـسـ*ـت گردان
مرا با عندليب همدست گردان

مرا در لا به لاي خم رها كن
به خمرستان عاصي آشنا كن

ببينم تا در اين دير مجازي
چه داري جز سر گردن فرازي

بيا در آفتاب ژاله باشيم
مثال سركه ده ساله باشيم

مبادا سركه اي مسـ*ـتانه گرديم
مباد از بيخ و بن پيمانه گرديم

كه مـسـ*ـت خود شدن عين اليقين است
كه خود داري ، خود آگاهي همين است

چه سرها كز تن مستي جدا شد
چه پاها در مرام مي فدا شد

به كفرستان همين پيمانه مي بس
همانجايي كه مي كرده ست قي بس

به جرم عاشقي در بندم اي دوست
ز عشق بي نشان دلسردم اي دوست

مبنديد از براي يار داري
كه دار آخر برد ديدار ياري

ز هجران تو دل محزون محزون
خورد خون جگر ليلاي مجنون

چه كردي دل ز بيماران ربودي
ركوعي يا ثنائي يا سجودي

الهي در شب پيغمبرانت
به قدر جوهري از خيزرانت

بنوشان تا تكلم باز كردد
نواي سينه را دمساز گردد

كه قدر قطره را بي آب داند
نداي كعبه را سيراب داند

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ديده بگشا كه در ايوان چمن خار شكفت
    خار بي واسطه بر دامن بسيار شكفت
    باز آ تا نبي از گرد قمر باز آيد
    چشم حسرت كش مريم پي نيزار شكفت
    توسن از آب روان تشنه تر از دوش رسيد
    در پي نيل چرا موسي دل آزار شكفت ؟
    اي خوش آن دل كه تو را زاده دل مي داند
    وي خوشآن ز روي تو پديدار شكفت
    خاكروب تو شدم از قدم مشكينت
    زان سبب گل به در و كوچه و ديوار شكفت
    حاليا حاصل عمر من باران زده سيلاب بود
    مژده وصل تو در عالم انكار شكفت
    در كف هستي ز انوار تو چون خورشيد است
    بهر ديدار دلارام تو انوار شكفت

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    موعد وصل تو جانا دل بي تاب ربود
    نور طغيان تو از دي شب مهتاب ربود

    جان بيتاب من از عالم مهتاب رهيد
    تا كز آن چرخش بيتا صفت خواب ربود

    يارب اين رايحه از نور كدامين بصر است
    كين چنين راحت جان از كف آداب ربود

    چشمه قعر تو همبازي اشكان من است
    كآتش قهر تو تاريكي سرداب ربود

    در لواي تو مگر آتش هجران خاموش
    ورنه ديدم كه چسان ميل تو از آب ربود

    چه مسيحا نفسي كز نفس اينجا داري
    چه حكيمانه بذهكاري ام از باب ربود

    جرعه اي ده كه ز اعجاز تو هر نابينا
    بنگرد طائي و داروغه و اربـاب ربود

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    باده را در ساغرستان مسلمانان كنيد
    مستي و ميخوارگي را در صف ايمان كنيد

    يك نظر بر مذهب زرتشت و وهاب افكنيد
    صد نظر بر جوهر و بر خويش وبر پيمان كنيد

    اي حرا پويان صحرا گرد بي نام و نشان
    بهر باريدن دعا از آيه و فرقان كنيد

    چارق وهم دل پيران ميان سفره نيست
    روزه را افطار با آلاله بي جان كنيد

    خون عاشق را شقايق ديد و در انكار شد
    داغ نرگس را ميان دشنه ها كتمان كنيد

    كو سرابي را كه نوشم زآتش هجران دوست
    دوستان را لا به لاي نام تنگستان كنيد

    در مرامستان زاهد رونق تزوير هست
    آذري بر منبرستان رياكاران كنيد

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    به چاهي اوفتادم من كه پيراهن به تن نبود
    اويس قرن آسيبم كه در بستر قرن نبود

    به شوق روي مهتابش شقايق پيكري دارم
    چه سود از جان رنجورم به بازو تهمتن نبود

    از آن ابرو كمان از دي پر پروانه مي سوزد
    به جز شمع دل افروزي به دين وجان من نبود

    به دار دين ودنيا كي بياوزي تو تسبيحت
    كه مردن هست اميدي كه بهر تن كفن نبود

    به جرم خون چكاني كز سر موي تو ميديدم
    دگر موجي زلالايي به گرداب چمن نبود

    از آن سويي كه رهواران به ديدار سخن آيند
    ز كوران حوادثها ردا بر جان وتن نبود

    رجز خوان شمايلها شديم از بوي مشكينت
    به تشبيهي نيالايم كه حتي در ختن نبود

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آ كه در دشت شقايق خار آسان مي رسد
    ظلم بر هر شاهدي بسيار آسان مي رسد

    بگذريد اي سوگواران از شبستان سكوت
    در سكوت وهم خود ديدار آسان مي رسد

    ما كران تا بيكران را با تكلم رفته ايم
    ديده ايم بر روزه دار افطار آسان مي رسد

    هر چه گفتيم از غزل از بيت از مصرع چه سود
    اي تكلم زادگان انكار آسان مي رسد

    سيم و زر كي مي كند درمان زخم كودكي
    هر شب اينجا واژه بيمار آسان مي رسد

    سالها در ديده ام خارست و دل هم در سكوت
    در سكوت نيمه شب دادار آسان مي رسد

    ما شكفتيم عاقبت اما ميان خار و خس
    در غم ديوانگان هشيار آسان مي رسد

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    من شبستاني ميان آخرستان ساختم
    بهر چشمم توتيا از آذرستان ساختم

    سالها در چشم و دل خاري ز اغياران شكفت
    كز لواي خار چيدن مرمرستان ساختم

    عشـ*ـوه گر كو تا كه بيند غمزه هرم دو چشم
    گو بيا بهر دو چشمش ساغرستان ساختم

    هر دم اي جان مي كشم دستار خضرا را به دوش
    تا براي چشم ياران احمرستان ساختم

    با دو چشمت در شبستان شمع را روشن مكن
    در خيالم با نگاهت بربرستان ساختم

    هر شقايق پيكري با ناز داغي ديگر است
    سوخت اين جان تا كه دل را پرپرستان ساختم

    پر كش اي مرغ همايوني ز بام كوخ و دشت
    بهر كاخ آخر زماني عسكرستان ساختم

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سينه دل مردگان ياد آور خورشيد نيست
    گرد ما هم گردش و طنازي ناهيد نيست
    راه مي بر جام شاهان باز باز است اي رفيق
    جان ما اقرار دارد كين چنين جاويد نيست
    اين چه غوغاي بود كز داس دوران مي رسد
    فتنه و تزوير عابد بيش از اين تاييد نيست
    اي گدا با نان خود خو كن كه در بزم شهان
    گر چه پنهان گشته سيري از خدا ناديد نيست
    آرزومندي سرافراز عاقبت در باغ حسن
    پاي خود را مي نهد جانا در اين ترديد نيست
    روزگاري كوچه ها از آب وگل تقليد كرد
    اين زمان اين ديده ديد آبادي اي در ديد نيست
    شاهد دل مي شنيد از پير خويش از دوش گفت
    او كه از خرمن در آورد دانه و پاشيد نيست
    پادشاها ما نداريم ادعايي بر درت تعظيم باد
    گوشه چشمي نما اميدي از خورشيد نيست

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    من كه شيرينم بياور جان فرهاد مرا
    بركت جان مرا ديدار امداد مرا

    سايه ساري بر گرفتم من ز طوبي در شبي
    اين شكنج از سايه ساران زيب صياد مرا

    از كه پرسم من نشاني را كه گيرم راه او
    وز كدامين راهداري راه بنياد مرا

    رخنه كردي عاقبت رسواي رسوايم ز دي
    كين چنين رسواي علم كردي اجداد مرا

    زخم ابرويت ميان سينه من ماندني ست
    بسته اي از پشت سر دستان جلاد مرا

    اي شهابت مانده در دستان تاريكم هنوز
    كي تو را گوش شنفتن گشته فرياد مرا

    شد نسيم كبريائي بر مشامم بي بديل
    در فغانم چاره كن افغان فرهاد مرا

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بر تن بيمار ما جانا دگر شلاق بس
    مرمي و باروت و باتوم ضربه قنداق بس

    آتشي بر جان ما افتاده كس آگاه نيست
    كز براي مردن اينجا پاره اي چخماق بس

    مثنوي را كاتب از دي ميكند هفتاد من
    بهر اين دل باصر آيا واژه اوراق بس

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا