به خوابم آمدی پر کردی از اندوه خوابم را
به دست ابرهای تیره دادی آفتابــــــم را
و حــــالا مثل نیلـــوفـــــر بــه دنبــال رد پـــــــــایت
به هر سو می کشانم شاخه های پیچ و تابم را
یقین دارم که چشمانت ز هرم واژه ها می سوخت
اگر روزی برایت می نوشتم التهابــــــــم را
و گر نه با همین نامه برایت می فرستادم
دو برگ از دفتر اندوه بیرون از حسابـــــــم را
و یا بی پرده و روشن برایت شرح می دادم
فقط یک خط ز سر فصل کتاب اضطرابم را
کــــــــــــــه تا دیگر دل بی اعتقادت باورش می شد
که من هم چون تو پنهان می کنم از خود عذابم را
پرده دوم ده سال بعد!
خـــــدا را کــــدخدا ای حاکم آبادی بالا
بگو تا دخترت دریابد این حال خرابم را
بگو زلف سیاهش را نریزد بر سر و رویش
نیامیزد به ظلمت قرص ماه و آفتابـــم را
بگو بــر من بشوراند جوانان دهاتی را
ببیند غیرت طوفان تبار عشق نابم را
بگو تا دخترت پایین بیاید از خر شیطان
بگو نگذار تا ناگــــه بگیرد خون رکابم را
بگو این عاشق از آن عاشقان داستانی نیست
بگــو این کله خــــــــــر می بندد از نو راه آبم را
خلاصه گفته باشم کــدخـــدا دیگر خودت دانی
همین حالا همین امروز می خواهم جوابم را
به دست ابرهای تیره دادی آفتابــــــم را
و حــــالا مثل نیلـــوفـــــر بــه دنبــال رد پـــــــــایت
به هر سو می کشانم شاخه های پیچ و تابم را
یقین دارم که چشمانت ز هرم واژه ها می سوخت
اگر روزی برایت می نوشتم التهابــــــــم را
و گر نه با همین نامه برایت می فرستادم
دو برگ از دفتر اندوه بیرون از حسابـــــــم را
و یا بی پرده و روشن برایت شرح می دادم
فقط یک خط ز سر فصل کتاب اضطرابم را
کــــــــــــــه تا دیگر دل بی اعتقادت باورش می شد
که من هم چون تو پنهان می کنم از خود عذابم را
پرده دوم ده سال بعد!
خـــــدا را کــــدخدا ای حاکم آبادی بالا
بگو تا دخترت دریابد این حال خرابم را
بگو زلف سیاهش را نریزد بر سر و رویش
نیامیزد به ظلمت قرص ماه و آفتابـــم را
بگو بــر من بشوراند جوانان دهاتی را
ببیند غیرت طوفان تبار عشق نابم را
بگو تا دخترت پایین بیاید از خر شیطان
بگو نگذار تا ناگــــه بگیرد خون رکابم را
بگو این عاشق از آن عاشقان داستانی نیست
بگــو این کله خــــــــــر می بندد از نو راه آبم را
خلاصه گفته باشم کــدخـــدا دیگر خودت دانی
همین حالا همین امروز می خواهم جوابم را
دانلود رمان و کتاب های جدید
دانلود رمان های عاشقانه