شعر اشعار زیبای کامران فریدی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,368
  • پاسخ ها 42
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حالا که رفته ای[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می خواهم بد شوم[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مثلاً[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اسید بپاشم به صورتت[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که تاوان رفتنت شود؛[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا نگاهت نکنند[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این جماعت هـ*ـر*زه ی چشم چران...[/FONT]
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    گور پدر دلتنگی
    هر چقدر پرنده میخواهد شود،بشود
    من
    زنگ
    نمیزنم.
    تو هم خیال خام خورده ای اگر
    که زنگ میزنی و من
    دوباره خام میشوم،
    نه جانم
    اشتباه گرفته ای
    من
    به گور پدرم میخندم
    شنیدی؟
    ¤¤¤
    تو زنگ نمیزنی.
    تو زنگ نمیزنی که من عجیب بددهن شدم
    زنگ نمیزنی که دیگر
    نم پس نمیدهد دو چشم کور من
    برای چند دقیقه بیشتر شنیدنت،
    گریه ام را باد بـرده است بانوی من.
    زنگ نزن
    هیچوقت
    زنگ نزن که من...
    از اینجا رفتهام
    نیستم
    مردهام
    یا به زودی میمیرم اصلا
    زنگ نزن،همین.
    ¤¤¤
    گور پدر گراهام بل با این اختراع مزخرفش
    گور پدر گراهام بل که زنگ نمیزنی
    که این گوشی لال شده است
    مرده است
    در کما نشسته است
    گور پدر گراهام بل که من...
    که من...
    هنوز هم
    چشم از گوشی نمی کَنم
    بانوی من
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    لعنتی

    هر چه تار و پود مانده بود

    برید ورفت .

    " گم شو از روزگار سگ مصب قمار کرده ام"

    لعنتی گفت و رفت؛

    هی، با تو ام الاغ

    گریه کار مرد نیست

    غلط می کند هر که اینچنین مزخرفی گفته است

    گریه می کند

    آنقَدَر که دنیا گم شود زیر سیل اشکهاش

    گریه می کنم

    مرد یالقوز شعر من دلش گرفته است.



    نمی فهمد؛

    لعنتی شعور عشق من سرش نمی شود

    حیف…

    " عشق تو برای سفره ام نان نمی شود

    اشتباه بود

    شایدم هـ*ـوس

    این حالیت نمی شود؟!!"

    من ِ نخورده مـسـ*ـت از نگاه تو

    هیچ چیز حالیم نمی شود

    هیچ چیز حالیم نمی شود .



    نپر از وجود گیج من لعنتی

    اِنقدر هی نرو

    اِستکان چشمهای تو عرق خورم کرده است

    درد می کند بودنم بدون تو؛

    نرو لعنتی

    این شاهزاده ای که عقل از کله ی خرت ربوده است

    پرواز حالیش نمی شود

    نرو پرنده ام که بی تو من

    اینروزها

    زندگی سرم نمی شود .



    *
    *
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا که رفته ای
    قلم تنفرش گل کرده است
    بخدا بی اجازه از دلم
    مینویسدت
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا که رفته ای

    از این آسمان نه کفتر می آید

    نه دختر

    ابایبلند فقط

    که حکم به سنگسارم گرفته اند؛

    بی تواحتمالا

    خدا شوخیش گرفته است


    -----------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    پلک بزن
    پلک میزنی و من
    پرنده می شود دلم
    و پر می کشد وجود بی نهایت عاشقم
    برای لحظه ای بوییدنت،
    عطر بهار نارنج می دهی خاتون
    نوشید*نی کهنه ای،
    از تو مـسـ*ـت می شود
    ذوق شاعرانه ام

    پلک می زنی و خواب می شود
    جهان جنگ
    صلح می شود میان مردمان بر دست تفنگ
    پلک می زنی و ذوب می شود
    خواهــش نـفس وحشی مردان هیز چشم
    مردان تشنه ی آغوشت
    مردان آشفته
    پریشان
    پریده رنگ
    و من
    دوباره عاشقت می شوم کبوتر آشتی ام

    پلک می زنی و خدا
    دوباره خلق می کند
    هر چه آفریده بود
    جز تو را
    و من که از دستهای تو شکل میگیرد پیکرم

    پلک بزن خاتون
    پلک بزن که بی نو ر چشم تو
    من خاکستر ِسوار بر گرده ی بادم




    پ.ن1:این شعر برا رفیقی بود که رفاقت ندانست و نه توانست.
    پ.ن2:خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد.
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا که رفته ای

    مرد شده ام؛

    بسته بسته سیگار می کشم

    تا تو را دود کنم در خیال خسته ام

    ***

    1
    حالا که رفته ای
    نه گريه ميکنم
    و نه خودکشی
    ديوانه هم نميشوم
    فقط کمی دلم ميگيرد
    و بعد
    ميميرم بانو

    2
    حالا که رفته ای

    با اجازه بزرگتر ها

    «بله»

    با خاک ازدواج ميکنم

    وقتی قرار است تو نباشی


    3
    حالا که رفته ای

    انقدر گريه ميکنم

    تا دنيا را آب ببرد

    احساس بی در و پيکر مرا نيز

    مرده شور
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تو نیستی و پاییز
    از چشمهای مرد عاشقی

    شروع شده است که

    تمام درختان را گریسته است

    در سوگ رفتنت.



    برنگرد،

    که بر نمی گردی تو هیچوقت

    نمی خواهمم داشته باشمت،نترس

    فقط بیا

    در خزان خواسته هام

    کمی قدم بزن

    تا ببینمت



    دلم برای راه رفتنت تنگ شده است...
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا که رفته ای

    سرم را رو به قبله می گذارم و

    آرام می خوابم

    تا دوباره صدایم نکنی

    بیدار نمی شوم

    بانوی من
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    حالا که رفته ای

    دلم برای تو

    بیشتر از خودم می سوزد

    فکر می کنی

    کسی به اندازه ی من

    دوستت خواهد داشت؟



    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا