شعر اشعار فاضل نظری

mahi15

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/12/28
ارسالی ها
355
امتیاز واکنش
357
امتیاز
231
سن
25
تهمت آبرو
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری ! کو دل پر طاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید اتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی

تا نسیم از شرح عشقم با خبر شد، مـسـ*ـت شد
غنچه ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟

گریه می کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیننه بنشیند غبار حسرتی

بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردی ندارد رغبتی

من کجا و جرات بوسیدن لب های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
 
  • پیشنهادات
  • mahi15

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/12/28
    ارسالی ها
    355
    امتیاز واکنش
    357
    امتیاز
    231
    سن
    25
    گاهی فقط سکوت
    چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
    جای گلایه نیست!این که رسم دلبریست

    هر کس گذشت از نظرت ، در دلت نشست
    تنها گـ ـناه آینه ها زودباوریست

    مهرت به خلق بیشتر از جوربر من است
    سهم برابر همگان ، نابرابریست

    دشنام یا دعای تو در حق من یکی است
    ای آفتاب ، هر چه کنی ذره پروریست!

    ساحل جواب سرزنش موج را نداد
    گاهی فقط شکوت سزای سبکسریست
     

    mahi15

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/12/28
    ارسالی ها
    355
    امتیاز واکنش
    357
    امتیاز
    231
    سن
    25
    میبینی که
    بعد یک سال بهار آمده ، میبینی که
    باز تکرار به بار آمده ، میبینی که

    سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
    عقل با عشق کنار امده ، میبینی که

    آنکه عمری به کمین بود ، به دام افتاده
    چشم اهو به شکار آمده ، میبینی که

    حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
    گل سرخی به مزار آمده، میبینی که

    فنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
    بعد یک سال بهار آمده ، میبینی که
     

    Na_fas

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/28
    ارسالی ها
    288
    امتیاز واکنش
    4,357
    امتیاز
    494
    قصه عاشقى

    دشت خشكيد و زمين سوخت و باران نگرفت
    زندگى بعدتوبر هيچكس اسان نگرفت

    چشمم افتاد به چشم تو ولى خيره نماند
    شعله اى بود كه لرزيد ولى جان نگرفت

    جز خودم هيچكسى در غم تنهايى من
    مثل فواره سرگريه به دامان نگرفت

    دل به هركس رسيديم سپرديم ولى
    قصه ى عاشقى ما سروسامان نگرفت

    هرچه درتجربه عشق سرم خورد به سنگ
    هيچ كس راه براين رود خروشان نگرفت

    مثل نورى كه به سوى ابديت جارى است
    قصه اى با تو شد اغاز كه پايان نگرفت
     

    Na_fas

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/28
    ارسالی ها
    288
    امتیاز واکنش
    4,357
    امتیاز
    494
    به تنهایی گرفتارند مشتی بی پناه اینجا
    مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا

    غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد
    مکن ای زندگی عمرمرا دیگر تباه اینجا

    برای چرخش این اسیاب کهنه دل سنگ
    به خون خویش میغلتند خلقی بی گـ ـناه اینجا

    نشان خانه خودرا در این صحرای سردرگم
    بپرس از کاروانهایی که راه گم کردند اینجا

    اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
    نشان میجوید از من تا نیاید اشتباه اینجا

    تو زیبایی و زیبایی دراینجا کم گناهی نیست
    هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا
     

    سدنابهزادツ

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/04
    ارسالی ها
    2,209
    امتیاز واکنش
    119,258
    امتیاز
    1,076
    محل سکونت
    -[کـرج]-
    اینجـــــــــــا
    شعرهـــاےفاضل نظرے تنهاهستــــ..
    شعرهـــایے پـــر ازحرف ..
    پراز دلتنگے...
    پراز عـــاشقے....
    بخونید...
    پشیمون نمیشید.....


    (بیوگرافی کوتاه از فاضل نظری)

    "دکتر فاضل نظری...
    در سال ۱۳۵۸ در شهرستان خمین واقع در جنوب استان مرکزی متولد شد...

    . تحصیلات اولیهٔ خود را در شهرهای خمین و خوانسار گذرانده‌است...
    .
    او در سال ۱۳۷۶ برای ادامه تحصیل در رشته‌های معارف اسلامی و مدیریت در دانشگاه امام صادق(ع) به تهران آمد
    ...
    تحصیلات خود را در مقطع دکترای رشته مدیریت تولید و عملیات در دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد......
     

    سدنابهزادツ

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/04
    ارسالی ها
    2,209
    امتیاز واکنش
    119,258
    امتیاز
    1,076
    محل سکونت
    -[کـرج]-
    خوب از بد❤

    با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی
    روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی

    روی ماه خویش را در برکه می دیدی ولی
    سهم ماهی های عاشق را چه خوش پرداختی

    ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
    بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی

    من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
    می توانستی نتازی بر من، اما تاختی

    ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
    « عشق » را شاید، ولی هرگز « مرا » نشناختی


    #فاضل نظرے
     

    سدنابهزادツ

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/04
    ارسالی ها
    2,209
    امتیاز واکنش
    119,258
    امتیاز
    1,076
    محل سکونت
    -[کـرج]-
    چو قناري به قفس؟
    يا چو پرستو به سفر؟
    هيچ يك! من چو كبوتر، نه رهايم نه اسير!

    #فاضل_نظری

    Fazel_Nazari
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا