شعر اشعار فاضل نظری

« «N¡lOo£aR» »

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/09
ارسالی ها
2,852
امتیاز واکنش
17,503
امتیاز
746
محل سکونت
گیلان
غم‌خوار من به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند
می‌بینمت برای تماشا خوش آمدی

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی

پایان ماجرای من و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری‌ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!

#فاضل_نظری
♦️
 
  • پیشنهادات
  • « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    ما گشته ایم ، نیست
    دگر جستجو مکن

    آن روز ها گُذشت،
    دگر آرزو مکن...

    #فاضل_نظری
    ♦️
     

    Aster

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/11
    ارسالی ها
    2,803
    امتیاز واکنش
    45,910
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    شمال
    کبوترانه

    ما را کبوترانه وفادار کرده است
    آزاده کرده است و گرفتار کرده است
    بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
    از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است
    خوشبخت آن دلی که گـ ـناه نکرده را
    در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
    تنها گـ ـناه ما طمع بخشش تو بود
    ما را کرامت تو گنه کار کرده است
    چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
    قربان آن گلی که مرا خوار کرده است​
     
    آخرین ویرایش:

    Aster

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/11
    ارسالی ها
    2,803
    امتیاز واکنش
    45,910
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    شمال
    سر به مهر

    تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت
    رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
    هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت و رود
    دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
    هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا
    هیزم اول پایه ی سوزاندن خود را گذاشت
    اعتبار سربلندی در فروتن بودن است
    چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
    موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
    با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت​
     
    آخرین ویرایش:

    Aster

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/11
    ارسالی ها
    2,803
    امتیاز واکنش
    45,910
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    شمال
    خوش بخت

    خوشبخت یوسف به سفر رفته ی من است
    یار سراغ یار دگر رفته ی من است
    آینده و گذشته ی محتوم من یکی است
    تقدیر خنجز به جگر رفته ی من است
    این چشمه ای که بر سر خود می زند مدام
    فواره نیست طاقت سر رفته ی من است
    مـسـ*ـت است و شور بخت که سر می زند به سنگ
    دریا، جوانی به هدر رفته ی من است
    هر غنچه ای که سر زند از خاک بعد از این
    لبخند یوسف به سفر رفته ی من است​
     

    Aster

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/11
    ارسالی ها
    2,803
    امتیاز واکنش
    45,910
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    شمال
    اخرین منزل ما

    با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
    به خیابان شلوغی که نباید رفتیم
    میشنیدیم صدای قدمش را اما
    پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم
    رندگی سرخی سیبی است که افتاده خاک
    به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
    آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی است
    در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم
    مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
    دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم​
     

    Aster

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/11
    ارسالی ها
    2,803
    امتیاز واکنش
    45,910
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    شمال
    هست و نیست

    چشم به قفل قفسی هست و نیست
    مژده ی فریاد رسی هست و نیست
    میرسد و می گذرد زندگی
    آه که هر دم نفسی هست و نیست
    حسرت آزادی ام از بند عشق
    اول و آخر هوسی هست و نیست
    مرده ام و باز نفس میکشم
    بی تو در این خانه کسی هست و نیست
    کیست که چون من به تو دل بسته است
    مثل من ای دوست بسی هست و نیست​
     

    Aster

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/11
    ارسالی ها
    2,803
    امتیاز واکنش
    45,910
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    شمال
    دیوار به اینه

    از شوق تماشای شب چشم تو سرشار
    آیینه به دست آمده ام بر سر بازار
    هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست
    یادآوری خاطره ی بـ..وسـ..ـه ی دیدار
    روزی که شکست آینه با گریه چه میگفت
    دیوار به آیینه و آیینه به دیوار
    کشتم دل خود را که نبینم دگری را
    یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار
    چون رود که مجبور به پیمودن خویش است
    آزاد و گرفتارم - آزاد و گرفتار
    ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد
    برخیز فدای سرت، انگار نه انگار
    تا لحظه ی بوسیدن او فاصله ای نیست
    ای مرگ، به قدر نفسی دست نگه دار​
     

    Aster

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/11
    ارسالی ها
    2,803
    امتیاز واکنش
    45,910
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    شمال
    داستان

    معنی بخشیدن یک درل به یک لبخند چیست؟
    من پشیمانم بگو تاوان آن سوگوند چیست؟
    گاه اگر از دوست یغامی نیاید بهتر است
    داستان هایی که مردم از تو میگویند چیست؟
    خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست
    این سر آشفته ی این قلب نا خرسند چیست؟
    چند روز از عمر گل های بهاری مانده است
    ارزش جان کندن گل ها در این یک چند چیست؟
    از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
    چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟
    عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز
    حاصل آغـ*ـوش گرم آتش و اسفند چیست؟​
     

    Aster

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/11
    ارسالی ها
    2,803
    امتیاز واکنش
    45,910
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    شمال
    افسانه

    هر گاه یک نگاه به بیگانه میکنی
    خون مرا دوباره به پیمانه میکنی
    ای آنکه دست بر سر من میکشی بگو
    فردا دوباره موی که را شانه میکنی؟
    گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن
    باشد، ولی نصیحت دیوانه میکنی؟
    ای عشق سنگدل که به آینه سر زدی
    در سـ*ـینه ی شکسته دلان خانه میکنی؟
    بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت
    چون رنگ رخنه در پر پروانه میکنی
    عشق است و گفته اند که یک قصه بیش نیست
    این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا