شعر اشعار فاضل نظری

ღ motahareh ღ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/18
ارسالی ها
14,789
امتیاز واکنش
46,711
امتیاز
1,286
محل سکونت
تهــــران
کبریای توبــه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهر خانه ی خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین

آبرو داری کــن ای زاهد! مسلمانی بس است

خلـق دل سنگ اند و من آیینه با خود می برم

بشکنیدم دوستان! دشنام پنهانی بس است

یوسف از تعـبیر خــواب مصـــریان دل ســـرد شد

هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس می دهیم

دیگر انسانـــی نخواهد بود قربانــی بس است

بـــر سر خوان تـــو تنــــها کــــفر نعمت مــــی کنیــم

سفره ات را جمع کن ای عشق ! مهمانی بس است
 
  • پیشنهادات
  • ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    ناگهان آیینه حیران شد،گمان کردم تویی
    ماه پشت ابر پنهان شد،گمان کردم تویی
    ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت...
    چشم آهوها هراسان شد،گمان کردم تویی
    ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی
    هر کجا زلفی پریشان شد،گمان کردم تویی
    سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
    آتشی دیگر گلستان شد،گمان کردم تویی
    باد پیراهن کشید از دست گل ها ناگهان
    عطر نیلوفر فراوان شد،گمان کردم تویی
    چون گلی در باغ،پیراهن دریدم در غمت
    غنچه ای سر در گریبان شد،گمان کردم تویی
    کشته ای در پای خود دیدی یقین کردی منم
    سایه ای بر خاک مهمان شد،گمان کردم تویی
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
    در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است

    قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
    دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

    تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
    کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است

    باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق
    آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است

    فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
    دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است

    هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
    اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است

    کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من
    «آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جست‌وجو نکن
    آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

    در قلب من، سراغ غم خویش را مگیر
    خاگستر گداخته را زیر و رو مکن

    در چشم دیگران منشین، در کنار من
    ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

    راز من است غنچه لب‌های سرخ دوست
    راز مرا برای کسی بازگو مکن

    دیدار ما تصور یک بی‌نهایت است
    با یکدگر دو آینه را رو برو مکن
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    همین که نعش درختی به باغ می افتد

    بهانه باز به دست اجاق می اقتد



    حکایت من و دنیا یتان حکایت آن

    پرنده ایست که به باتلاق می افتد



    عجب عدالت تلخی که شادمانی ها

    فقط برای شما اتفاق می افتد



    تمام سهم من از روشنی همان نوریست

    که از چراغ شما در اتاق می افتد



    به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین

    چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد



    همیشه همره هابیل بوده قابیلی


    میان ما و شما کی فراق می افتد؟
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    گر چه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست

    ای اجل! مهمان نوازی کن کـــه دیگر تاب نیست

    بین ماهـی های اقیـانـوس و ماهـی هــای تُنگ

    هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جزآب نیست

    زورق ِ آواره ! در زیبـــایـــی ِ دریــــــا نمـــان

    این هم آغوشی جدا از غفلت گرداب نیست

    ما رعیت ها کجـــا محصول باغستان کجــــا؟

    روستای سیب های سرخ بی اربـاب نیست

    ای پلنـگ از کــــوه بالا رفتنت بیهوده است

    از کمین بیرون مزن،امشب شب مهتاب نیست

    در نمازت شعر می خوانی و می رقصی،دریغ!

    جای این دیوانگــی ها گوشه محـــراب نیست

    گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟

    گوهری مانند مرگ اینقدر هم نایاب نیست!...
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    تصــور کن بهاری را که از دست تــو خواهد رفت

    خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

    شبی در پیـــچ زلف مــوج در موجت تماشا کن

    نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

    مزن تیـــر خطا آرام بنشین و مگیـر از خـــود

    تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت

    همیشه رود بـــا خود میوه غلتان نخواهد داشت

    به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت

    به مرگـــی آسمانــی فکر کن محکم قدم بردار

    به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشكند
    گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشكند

    باید این آیینه را برق نگاهی می‌شكست
    پیش از آن ساعت كه از بار غباری بشكند

    گر بخواهم گل بروید بعد از این از سـ*ـینه‌ام
    صبر باید كرد تا سنگ مزاری بشكند

    شانه‌هایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
    تخته‌سنگی زیر پای آبشاری بشكند

    كاروان غنچه‌های سرخ، روزی می‌رسد
    قیمت لبهای سرخت روزگاری بشكند
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    در گذر از عاشقان رسید به فالم
    دست مرا خواند و گریه كرد به حالم

    روز ازل هم گریست آن ملك مـسـ*ـت
    نامه تقدیر را كه بست به بالم

    مثل اناری كه از درخت بیفتد
    در هیجان رسیدن به كمالم

    هر رگ من رد یك ترك به تنم شد
    منتظر یك اشاره است سفالم

    بیشه شیران شرزه بود دو چشمش
    كاش به سویش نرفته بود غزالم

    هر كه جگرگوشه داشت خون به جگر شد
    در جگرم آتش است از كه بنالم
     

    ღ motahareh ღ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    14,789
    امتیاز واکنش
    46,711
    امتیاز
    1,286
    محل سکونت
    تهــــران
    به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد

    کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد

    سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم

    با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد






    کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است

    از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

    ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین

    آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است





    از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

    تا کاج جشن های زمستانی‌ات کنند

    پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»

    تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند





    این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته

    موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته

    بعد از این در جام من تصویر ابر تیره‌ ایست

    بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته

    بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند

    گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشکند

    باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست

    پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا