شعر دیوان اشعار پروین اعتصامی

  • شروع کننده موضوع ♥MASTANE♥
  • بازدیدها 5,357
  • پاسخ ها 260
  • تاریخ شروع

fz80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/10/19
ارسالی ها
1,389
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
0
محل سکونت
یه جایی تو این دنیای...
[h=2]همنشین ناهموار[/h]
parvin.gif

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

آب نالید، وقت جوشیدن

کاوخ از رنج دیگ و جور شرار


نه کسی میکند مرا یاری

نه رهی دارم از برای فرار


نه توان بود بردبار و صبور

نه فکندن توان ز پشت، این بار


خواری کس نخواستم هرگز

از چه رو، کرد آسمانم خوار


من کجا و بلای محبس دیگ

من کجا و چنین مهیب حصار


نشوم لحظهای ز ناله خموش

نتوانم دمی گرفت قرار


از چه شد بختم، این چنین وارون

از چه شد کارم، این چنین دشوار


از چه در راه من فتاد این سنگ

از چه در پای من شکست این خار


راز گفتم ولی کسی نشنید

سوختم زار و ناله کردم زار


هر چه بر قدر خلق افزودم

خود شدم در نتیجه بیمقدار


از من اندوخت طرف باغ، صفا

رونق از من گرفت فصل بهار


یاد باد آن دمی که میشستم

چهرهٔ گل بدامن گلزار


یاد باد آنکه مرغزار، ز من

لالهاش پود و سبزه بودش تار


رستنیها تمام طفل منند

از گل و خار سرو و بید و چنار


وقتی از کار من شماری بود

از چه بیرونم این زمان ز شمار


چرخ، سعی مرا شمرد بهیچ

دهر، کار مرا نمود انکار


من، بیک جا، دمی نمی ماندم

ماندم اکنون چو نقش بر دیوار


من که بودم پزشک بیماران

آخر کار، خود شدم بیمار


من که هر رنگ شستم، از چه گرفت

روشن آئینهٔ دلم زنگار


نه صفائیم ماند در خاطر

نه فروغیم ماند بر رخسار


آتشم همنشین و دود ندیم

شعلهام همدم و شرارم یار


زین چنین روز، داشت باید ننگ

زین چنین کار داشت باید عار


هیچ دیدی ز کار درماند

کاردانی چو من، در آخر کار


باختم پاک تاب و جلوهٔ خویش

بسکه بر خاطرم نشست غبار


سوز ما را، کسی نگفت که چیست

رنج ما را، نخورد کس تیمار


با چنین پاکی و فروزانی

این چنینم کساد شد بازار


آخر، این آتشم بخار کند

بهوای عدم، روم ناچار


گفت آتش، از آنکه دشمن تست

طمع دوستی و لطف مدار


همنشین کسی که مـسـ*ـت هوی ست

نشد، ای دوست، مردم هشیار


هر که در شورهزار، کشت کند

نبود از کار خویش، برخوردار


خام بودی تو خفته، زان آتش

کرد هنگام پختنت بیدار


در کنار من، از چه کردی جای

که ز دودت شود سیاه کنار


هر کجا آتش است، سوختن است

این نصیحت، بگوش جان بسپار


دهر ازین راهها زند بیحد

چرخ ازین کارها کند بسیار


نقش کار تو، چون نهان ماند

تا بود روزگار آینهدار


پردهٔ غیب را کسی نگشود

نکتهای کس نخواند زین اسرار


گرت اندیشهای ز بدنامی است


منشین با رفیق ناهموار


عاقلان از دکان مهرهفروش

نخریدند لؤلؤ شهوار


کس ز خنجر ندید، جز خستن

کس ز پیکان نخواست، جز پیکار


سالکان را چه کار با دیوان

طوطیان را چه کار با مردار


چند دعوی کنی، بکار گرای

هیچگه نیست گفته چون کردار


 
  • پیشنهادات
  • fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]یاد یاران[/h]
    parvin.gif

    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات​
    ای جسم سیاه مومیائی
    کو آنهمه عجب و خودنمائی​

    با حال سکوت و بهت، چونی
    در عالم انزوا چرائی​

    آژنگ ز رخ نمیکنی دور
    ز ابروی، گره نمیگشائی​

    معلوم نشد به فکر و پرسش
    این راز که شاه یا گدائی​

    گر گمره و آزمند بودی
    امروز چه شد که پارسائی​

    با ما و نه در میان مائی​
    وقتی ز غرور و شوق و شادی
    پا بر سر چرخ مینهادی​

    بودی چو پرندگان، سبکروح
    در گلشن و کوهسار و وادی​

    آن روز، چه رسم و راه بودت
    امروز، نه سفلهای، نه رادی​

    پیکان قضا بسر خلیدت
    چون شد که ز پا نیوفتادی​

    صد قرن گذشته و تو تنها
    در گوشهٔ دخمه ایستادی​

    گوئی که ز سنگ خاره زادی​
    کردی ز کدام جام می نوش
    کاین گونه شدی نژند و مدهوش​

    بر رهگذر که، دوختی چشم
    ایام، ترا چه گفت در گوش​

    بند تو، که بر گشود از پای
    بار تو، که برگرفت از دوش​

    در عالم نیستی، چه دیدی
    کاینسان متحیری و خاموش​

    دست چه کسی، بدست بودت
    از بهر که، باز کردی آغـ*ـوش​

    دیری است که گشتهای فراموش​
    شاید که سمند مهر راندی
    نانی بگرسنهای رساندی​

    آفت زدهٔ حوادثی را
    از ورطهٔ عجز وارهاندی​

    از دامن غرقهای گرفتی
    تا دامن ساحلش کشاندی​

    هر قصه که گفتنی است، گفتی
    هر نامه که خواندنیست خواندی​

    پهلوی شکستگان نشستی
    از پای فتاده را نشاندی​

    فرجام، چرا ز کار ماندی​
    گوئی بتو دادهاند سوگند
    کاین راز، نهان کنی به لبخند​

    این دست که گشته است پر چین
    بودست چو شاخهای برومند​

    کدرست هزار مشکل آسان
    بستست هزار عهد و پیوند​

    بنموده به گمرهی، ره راست
    بگشوده ز پای بندهای، بند​

    شاید که به بزمگاه فرعون
    بگرفته و داده ساغری چند​

    کو دولت آن جهان خداوند​
    زان دم که تو خفتهای درین غار
    گردنده سپهر، گشته بسیار​

    بس پاک دلان و نیک کاران
    آلوده شدند و زشت کردار​

    بس جنگ، به آشتی بدل شد
    بس صلح و صفا که گشت پیکار​

    بس زنگ که پاک شد به صیقل
    بس آینه را گرفت زنگار​

    بس باز و تذرو را تبه کرد
    شاهین عدم، بچنگ و منقار​

    ای یار، سخن بگوی با یار​
    ای مرده و کرده زندگانی
    ای زندهٔ مرده، هیچ دانی​

    بس پادشهان و سرافرازان
    بردند بخاک، حکمرانی​

    بس رمز ز دفتر سلیمان
    خواندند به دیو، رایگانی​

    بگذشت چه قرنها، چه ایام
    گـه باغم و گـه بشادمانی​

    بس کاخ بلند پایه، شد پست
    اما تو بجای، همچنانی​

    بر قلعهٔ مرگ، مرزبانی​
    شداد نماند در شماری
    با کار قضا نکرد کاری​

    نمرود و بلند برج بابل
    شد خاک و برفت با غباری​

    مانا که ترا دلی پریشان
    در سـ*ـینه تپیده روزگاری​

    در راه تو، اوفتاده سنگی
    در پای تو، در شکسته خاری​

    دزدیده، بچهرهٔ سیاهت
    غلتیده سرشک انتظاری​

    در رهگذر عزیز یاری​
    شاید که ترا بروی زانو
    جا داشته کودکی سخنگو​

    روزیش کشیدهای بدامن
    گاهیش نشاندهای به پهلو​

    گـه گریه و گاه خنده کرده
    بوسیده گهت و سر گهی رو​

    یکبار، نهاده دل به بازی
    یک لحظه، ترا گرفته بازو​

    گامی زده با تو کودکانه
    پرسیده ز شهر و برج و بارو​

    در پای تو، هیچ مانده نیرو​
    گرد از رخ جان پاک رفتی
    وین نکته ز غافلان نهفتی​

    اندرز گذشتگان شنیدی
    حرفی ز گذشتهها نگفتی

    از فتنه و گیر و دار، طاقی
    با عبرت و بمی و بهت، جفتی​

    داد و ستد زمانه چون بود
    ای دوست، چه دادی و گرفتی​

    اینجا اثری ز رفتگان نیست
    چون شد که تو ماندی و نرفتی​

    چشم تو نگاه کرد و خفتی​
     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]قطعه[/h]
    parvin.gif


    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

    ای گل، تو ز جمعیت گلزار، چه دیدی

    جز سرزنش و بد سری خار، چه دیدی


    ای لعل دل افروز، تو با اینهمه پرتو

    جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی


    رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت

    غیر از قفس، ای مرغ گرفتار، چه دیدی



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سرودهام[/h]
    parvin.gif

    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

    پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

    تیشهای بود که شد باعث ویرانی من


    یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

    مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من


    مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

    خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من


    از ندانستن من، دزد قضا آگه بود

    چو تو را برد، بخندید به نادانی من


    آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت

    کاش میخورد غم بیسر و سامانی من


    بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم

    آه از این خط که نوشتند به پیشانی من


    رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی

    بی تو در ظلمتم، ای دیدهٔ نورانی من


    بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند

    قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من


    صفحهٔ روی ز انظار، نهان میدارم

    تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من


    دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است

    چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من


    عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری

    غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من


    گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند

    که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من


    من که قدر گهر پاک تو میدانستم

    ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من



    من که آب تو ز سرچشمهٔ دل میدادم

    آب و رنگت چه شد، ای لالهٔ نعمانی من


    من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد

    که دگر گوش نداری به نوا خوانی من


    گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم

    ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]این قطعه را برای سنگ مزار خودم سرودهام[/h]
    parvin.gif

    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

    اینکه خاک سیهش بالین است

    اختر چرخ ادب پروین است


    گر چه جز تلخی از ایام ندید

    هر چه خواهی سخنش شیرین است


    صاحب آنهمه گفتار امروز

    سائل فاتحه و یاسین است


    دوستان به که ز وی یاد کنند

    دل بی دوست دلی غمگین است


    خاک در دیده بسی جان فرساست

    سنگ بر سـ*ـینه بسی سنگین است


    بیند این بستر و عبرت گیرد

    هر که را چشم حقیقت بین است


    هر که باشی و زهر جا برسی

    آخرین منزل هستی این است


    آدمی هر چه توانگر باشد


    چو بدین نقطه رسد مسکین است


    اندر آنجا که قضا حمله کند

    چاره تسلیم و ادب تمکین است


    زادن و کشتن و پنهان کردن

    دهر را رسم و ره دیرین است


    خرم آن کس که در این محنتگاه

    خاطری را سبب تسکین است



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]قطعه[/h]
    parvin.gif


    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

    ما نیز در دیار حقیقت، توانگریم

    کالای ما چو وقت رسد، کارهای ماست


    ما روی خود ز راه سعادت نتافتیم

    پیران ره، بما ننمودند راه راست



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]قطعه - مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل[/h]
    parvin.gif


    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

    از غبار فکر باطل، پاک باید داشت دل

    تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست


    مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل

    این معما گفته نیکوتر، که پروین مرد نیست



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]قطعه[/h]
    parvin.gif


    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

    گر شمع را ز شعله رهائی است آرزو

    آتش چرا به خرمن پروانه میزند


    سرمست، ای کبوترک ساده دل، مپر

    در تیه آز، راه تو را دانه میزند



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]قطعه[/h]
    parvin.gif

    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

    بی رنج، زین پیاله کسی می نمیخورد

    بی دود، زین تنور بکس نان نمیدهند


    تیمار کار خویش تو خودخور، که دیگران

    هرگز برای جرم تو، تاوان نمیدهند



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]بیت[/h]
    parvin.gif


    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات

    خیال آشنائی بر دلم نگذشته بود اول

    نمیدانم چه دستی طرح کرد این آشنائی را



     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا