پارت نوزدهم
[HIDE-THANKS]
نوید قهقه ای زد و گفت:
_وای پسر باورم نمیشه بعد اینهمه سال اینجوری دوباره دیدمت! جدی خودتی شهاب؟
شهاب ناباور خندید و سری تکان داد. نوید سمت برادر کوچکترش چرخید و گفت:
_نیما این همون دوستم شهابه که اونسری عکسش رو تو آلبومم دیدی و گفتی این پسر بی ریخته کیه؟!
نیما چشم درشت کرد و گفت:
_عه داداش من کی گفتم؟
سپس ژست متفکری به خود گرفت و ادامه داد:
_ من گفتم داداش این پسر بیریخته تویی؟!
و با شیطنت ابرویی برای نوید به بالا انداخت. شهاب با این حرف نیما با صدای بلندی خندید و نوید اخمی به نیما کرد و گوشش را پیچاند.
دختر هفت ساله ای که کنار نیما نشسته بود، عصبی هدفن صورتی رنگش را از روی گوش هایش برداشت. خرگوشی موهایش را بار دیگر محکم کرد و گفت:
_چتونه شما دو تا؟ عین تام و جری همش می پرین به هم؟!
و با غیظ رو به نوید کرد:
_ به خدا زشته نوید، قد گاو مش رحیم سنته!
شهاب و نیما غش غش خندیدند و نوید عصبی رو به شهاب گفت:
_اینم یک کلمه از بلبل زبون خانواده!
و رو به دختر کوچک طلبکارانه ادامه داد:
_ گاو مش رحیم رو دیگه از کجا یاد گرفتی؟!
شهاب میان خنده هاش، متعجب پرسید:
_این کوچولو خواهرته؟
از نظر نوید و نیما که او جای آنکه" خواهر کوچولو" باشد، یک " هیولا" بود. یک هیولای تمام عیار!
نیما ترسیده نیم نگاهی به نیکا انداخت. نیکا اخمی کرد و گفت:
_منظورتون از کوچولو منم؟ اگر منظورتون منم که باید عرض کنم از نوید خیلیم بزرگترم!
نیما ریز خندید و نوید چشم غره ای به او رفت. شهاب با کنجکاوی پرسید:
_ بزرگتری؟ چطور؟ مگه چند سالته؟
نیکا تابی به موهای خرگوشی اش داد و گفت:
_نوید بیست و پنج سالشه و من هفت سالمه. اما همه میدونن که بزرگی به عقله!
و با آن انگشت اشاره ای که قد نصف انگشت کوچک شهاب بود، ضربه ای به سرش زد. شهاب متعجب به نوید چشم دوخت. آنگاه به طور ناگهانی با صدای بلندی خندید و مشتی به بازوی نوید زد.
نوید عصبی رو به نیکا گفت:
_تو مگه آهنگ گوش نمیدادی بچه؟ گوش میدی یا هدفنتو ازت بگیرم؟
نیکا با لحن بامزه اش، ایشی گفت و هدفنش را روی گوشش گذاشت. آنگاه نوید نفس راحتی کشید و گفت:
_میبینی تورو خدا ؟ با نیم وجب قد سه متر زبون داره، وای به حال اینکه یک متر قدش بشه اونوقت خدا میدونه چقدر زبونش میشه![/HIDE-THANKS]
[HIDE-THANKS]
نوید قهقه ای زد و گفت:
_وای پسر باورم نمیشه بعد اینهمه سال اینجوری دوباره دیدمت! جدی خودتی شهاب؟
شهاب ناباور خندید و سری تکان داد. نوید سمت برادر کوچکترش چرخید و گفت:
_نیما این همون دوستم شهابه که اونسری عکسش رو تو آلبومم دیدی و گفتی این پسر بی ریخته کیه؟!
نیما چشم درشت کرد و گفت:
_عه داداش من کی گفتم؟
سپس ژست متفکری به خود گرفت و ادامه داد:
_ من گفتم داداش این پسر بیریخته تویی؟!
و با شیطنت ابرویی برای نوید به بالا انداخت. شهاب با این حرف نیما با صدای بلندی خندید و نوید اخمی به نیما کرد و گوشش را پیچاند.
دختر هفت ساله ای که کنار نیما نشسته بود، عصبی هدفن صورتی رنگش را از روی گوش هایش برداشت. خرگوشی موهایش را بار دیگر محکم کرد و گفت:
_چتونه شما دو تا؟ عین تام و جری همش می پرین به هم؟!
و با غیظ رو به نوید کرد:
_ به خدا زشته نوید، قد گاو مش رحیم سنته!
شهاب و نیما غش غش خندیدند و نوید عصبی رو به شهاب گفت:
_اینم یک کلمه از بلبل زبون خانواده!
و رو به دختر کوچک طلبکارانه ادامه داد:
_ گاو مش رحیم رو دیگه از کجا یاد گرفتی؟!
شهاب میان خنده هاش، متعجب پرسید:
_این کوچولو خواهرته؟
از نظر نوید و نیما که او جای آنکه" خواهر کوچولو" باشد، یک " هیولا" بود. یک هیولای تمام عیار!
نیما ترسیده نیم نگاهی به نیکا انداخت. نیکا اخمی کرد و گفت:
_منظورتون از کوچولو منم؟ اگر منظورتون منم که باید عرض کنم از نوید خیلیم بزرگترم!
نیما ریز خندید و نوید چشم غره ای به او رفت. شهاب با کنجکاوی پرسید:
_ بزرگتری؟ چطور؟ مگه چند سالته؟
نیکا تابی به موهای خرگوشی اش داد و گفت:
_نوید بیست و پنج سالشه و من هفت سالمه. اما همه میدونن که بزرگی به عقله!
و با آن انگشت اشاره ای که قد نصف انگشت کوچک شهاب بود، ضربه ای به سرش زد. شهاب متعجب به نوید چشم دوخت. آنگاه به طور ناگهانی با صدای بلندی خندید و مشتی به بازوی نوید زد.
نوید عصبی رو به نیکا گفت:
_تو مگه آهنگ گوش نمیدادی بچه؟ گوش میدی یا هدفنتو ازت بگیرم؟
نیکا با لحن بامزه اش، ایشی گفت و هدفنش را روی گوشش گذاشت. آنگاه نوید نفس راحتی کشید و گفت:
_میبینی تورو خدا ؟ با نیم وجب قد سه متر زبون داره، وای به حال اینکه یک متر قدش بشه اونوقت خدا میدونه چقدر زبونش میشه![/HIDE-THANKS]