پرطرفدار رمان وارث عشق | یلدا علیزاده کاربر انجمن نگاه دانلود

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

دوستای عزیز؛ شاید از این به بعد روند پست گذاری کمتر شه ( به احتمال زیاد) اکثیرت هم دلیلش رو می دونین.
یه تشکر ویژه هم از بچه هایی کنم که نظر نمیدن🌺🙏
مرسی از بچه هایی که با نظرهاشون همش من رو همراهی می کنن و انگیزه بالایی میدن.
مرسی از @برگزیده• @*_Tina_* @نرگس شریف @par.saieh @Zahra_23_yaghubi @Nymphaea9 @MAHLA @Narges ... @Tamana_soe🌺🙏
و بازم مرسی از دوستایی که نظر نمیدن.
شاید پارت گذاری روندش کمی کند شه؛ حداکثر دو تا پارت در هفته و حداقل یک.
خوشحال میشم نظرهای خوبتون رو بگین؛ مخصوصا کسایی که خیلی وقته یا کلا نظر ندادن🌺🙃

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

خدایی این مانی خیلی فیلمه😂🦟🐝قابل پیش بینی بود براتون همچین اتفاقی؟با نظرهای خوبتون خستگی این پارت رو از بین ببرین:)
شمارو تنها می ذارم با پست بعدی روز جمعه:)
نظرهای خوبتون ممکنه این تایم رو کوتاه تر هم کنه.
مرسی از تمام دوستانی که نظر دادن و دوستانی که به تازگی رمان رو تموم کردند و باهاش همراه شدند. @+Shadab+ @Nanarsin.majidi @Parvane_lia
بازم تشکر ویژه از دوستانی که فقط می خونن و میرن بابت نظر ندادنشون:)

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

خب دوستان این هم پست امروز؛ تا هفته بعد احتمالا سه شنبه اینا پارتی نداریم؛ این پارت هم خیلی بلند بود واقعا.. امیدوارم حال دلتون خوب باشه..تو این پارت های اخر خیلی سرنخ مربوط به اینده و گذشته گذاشتم که چندنفر فقط متوجه شدن؛ نظر بدین حتما:)

🌺🎉🎉🎉🌺
دستم رو با نگرانی و قلب پر از تپشی، روی سـ*ـینه خون آلود آرشام فشردم؛ به چشم هاش که از شدت درد روی هم فشرده میشد خیره شدم.
چشم های مشکیش ، کم کم باز شد و با دیدن صورت نگران و چشم های وحشت زده ام، دست خونیش رو آروم روی گونه ام گذاشت که ناخودآگاه با نگرانی دستش رو فشردم؛ مرد مغرور داستان من، لبخند خسته ای زد:
_برو؛ فقط خودت رو نجات بده..
دستش رو فشردم و رها کردم، از روی زمین بلند و ازش دور شدم و زیر لب زمزمه کردم:
_نه من آنم که تو دانی؛ نه تو آنی که نمایی..نه من اون پزشک دیوونه ای بودم که برای کار اومدم، نه تو اون بازیگر عوضی که همه از غرورش حرف می زدن، متاسفم که بخاطر انتقام من این بلا سرت اومد...
باید نجاتش می دادم؛ باید طعمه ای می شدم تا نجاتش بدم؛ به سمت زیردست های گورگن مرگ دوییدم که آرشام با چشم های درشتی فریاد زد:
_نه نه؛ لعنتی نرو...نرو لعنتی می کشنت..
با درد، بغض و خشم فریاد زد:
_گور بابای من؛ لعنتی نرو..
در حالی که با اشک، لبخند می زدم سر چرخوندم و با تمام وجود، برای اولین بار فریاد زدم:
_دوستت دارم تمامِ من..

این هم پارتی از رمان شاهزاده سوار بر نیسان ابی که دختر داستان، کپیه مانیه. جز مدل لباسش. حتی شاید یه اشنایی کوچکی با مانی داستان خودمون هم داشته باشه که داره:)
مدل دوست هاشم همون طوره چون مانی بنظر خیلی محبوب بود..این رمان کم و کاستی های وارث رو نداره، کم و بیش هام توش جبران شده و قراره طنز باشه مثل وارث عشق:) حتما در مورد اینم نظر بدین

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

فکر کنم رکورد بلندترین پارت وارث عشق رو هم امشب زدم..
خب دوستان جمعه یا پنجشبه یک پارت جدید هم داریم، دوستانی که از اول رمان دارن دنبالش می کنن صد در صد به مراد دلشون می رسن:)
این پارت خیلی طولانیه؛ من هم به سختی می نویسم پارت هارو پس درک کنید و نظر خوبتون رو بیان کنید.
چون شاید بعد از جمعه این هفته پارت گذاری هفته ای یک بار شه.
امیدوارم حال دلتون خوب باشه🌺⚘

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

فکر کنم واقفا بد جایی تموم کردم😬نظر بدین حتما:)
دوستای عزیزم؛ قرار بود به مراد دلتون تو روز جمعه برسین که احتمالا یکم روزش عقب بیوفته چون حرف های عرشیا بلند شد..
امیدوارم حال دلتون خوب باشه..
می دونم جای بدی تمومش کردم😅
فردا به مناسبت تولدم شاید دو پارت دیگه هم داشته باشیم که به مراد دلتون برسین بعد مدت ها:)

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

دوستای عزیزم، درسته دو پارت نذاشتم اما این پارت اندازه دو پارت بود..خوشحال میشم نظر بدین، من به شخصه تو این پارت این تیکه رو خیلی دوست داشتم.😬
_آدم ها می ترسند کتاب بخونن، می ترسند شعر بخونن ؛ برای همین اکثرشون سیگار می کشن.
نیشخندی رو لب هاش نشوند و به چشم هام زل زد:
_باور کن تحمل سرطان ریه آسون تر از یادآوری خاطراته.

دوستان یه چیز دیگه رو هم دوست داشتم بگم، تو رمان ها بعضی از ما نویسنده ها نشون میدیم یه پسر یا مرد عصبی واخمو خیلی جذابه ولی باید بگم تو دنیای واقعی واقعا این طور نیست همیشه و گاهی اوقات این کار دروغ گفتنه..ممکنه با هنچین ادمی یه رابـ ـطه ای رو شروع کنید و هرروز برای رفتار مزخرف و بدش به خودتون و ما لعنت بفرستید. گاهی اوقات ادم باید کسی رو داشته باشه که بتونه باهاش بخنده و زندگی کنه نه کسی که بخواد با حرف هاش غرورت رو خرد کنه و کم کم با رفتارش خوشی هات رو ازت بگیره؛ در کل احساس کردم وظیفمه این رو بگم؛ ولی با این حال اینم متوجه شدم خیلی از بچه ها عرشیای شیطون و مهربون رو خیلی بیشتر دوست داشتن..در کل حواستون جمع باشه دیگه😬😬
امیدوارم حال دلتون خوب خوب باشه؛ با نظراتون خستگی این پارت رو از بین ببرین.
همین دیگه😬خوش باشید.

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

کجان اونایی که پیام می دادن کی می رسه این پارت؟🤨😂
نظرتون رو بدین دوستان عزیزم..🌹
امیدوارم حال دلتون خوب باشه..🌿
اینم از مراد دلتون🌿🌹

 

[یلدا علیزاده]

برای نمایش محتوا باید وارد شوید ویا عضو سایت شوید.

امیدوارم حال دلتون خوش باشه...🌤🌈
از این به بعد هفته ای سه تا پنج پارت قراره داشته باشیم🙃🌈