- عضویت
- 2020/06/14
- ارسالی ها
- 142
- امتیاز واکنش
- 541
- امتیاز
- 297
- سن
- 21
رو به روی هم نشسته بودیم و با سکوت به همدیگه خیره شده بودیم. نگاهم گیر کت و شلوار سیاهش بود که بی اندازه به کایان میاومد.
پیراهن تنگش که به س*ی*نهی پهنش چسبیده بود و جلیقهی مشکی رنگی که به تن داشت، صاف بودن شکمش رو به رخ همه میکشید و در نهایت کت نیمه تنگش که بازوهای خوش فرمش رو به زیبایی کاور کرده بود و کنار س*ی*نهاش دکمهی براق نگینی شکل مشکی بود که دو زنجیر نقرهای و مشکی از یک طرف به دکمه و از طرف دیگر به دکمهای به همون شکل که روی قلبش قرار میگرفت، متصل شده بود و حتی دو ردیف زنجیر نقرهای به طور هلالی از دو سو به کنار یقهاش متصل شده بود و سر جمع با کروات براق مشکی رنگی که زده بود، استایل بینظیری بهش داده بود که به نگاه بیاختیار من اجازهی غلاف نگاهم رو نمیداد.
با تک سرفهای که کایان کرد، ازجا پریدم و با هول سرم رو بلند کردم و گفتم:
-ها؟! چی؟!
کایان ریز خندید و گفت:
-هیچی! داشتم میگفتم، یه گل جدید دوستم برام فرستاده و یکی هم خودم خریدم، برو ببین، میپسندیشون!
ذوقزده از جا پریدم و به سمت حیاط هجوم بردم. فقط کایان بود که میدونست من دیوانهی گلهام. به قولی کایان خط به خط من رو از بر بود.
ذوق به حدی من رو فرا گرفته بود که پابرهنه تا کنار باغچه دویدم. تا نگاهم به گلها افتاد، دستم رو روی دهنم گذاشتم و جیغ خفهای کشیدم.
صدای کایان از پشت سرم اومد که گفت:
-چی شد؟! خوشت اومده ازشون؟
-خوشم اومده؟! خدایا، اینا عالین!
کایان کنارم ایستاد و با انگشت به درختچهی کوچیکی اشاره کرد که شکوفههای سفید و صورتیاش به حدی زیبا و دلربا بودند که حد نداشت.
- این درختچه، اسمش شکوفهی گیلاسه. در حقیقت این گل یکی از چندین تیرهی درختان Prunus هست که بومی هیمالیا به حساب میاد. یکی از زیباترین این موارد در دنیای شکوفههای گیلاس در نواحی معتدل نیمکرهی شمالی مانند: سیبری غربی، اروپا، کره، چین، کانادا، ژاپن و ایالات متحده آمریکا دیده میشن. اینا میوه نمیدن و جنبهی تزئینی دارن. یکی از دوستام از اروپا این رو به عنوان هدیه فرستاده و منم برای تو آوردمش؛ چون میدونم، شیفتهی گلهایی!
ته دلم قدردانی بود که موج میزد. قدردانیم رو به زبان آوردم و گفتم:
-خیلی ممنونم کایان! اینا بهترین گلهایی هستن که دیدم.
نگاهم اما پی گل رزی بود که گلهاش میدرخشیدن و طنازی میکردن. سرخی گلها عادی نبود بلکه جوری سرخ رنگ بود که دست همه رو که برای چیدنش میاومدن غلاف میکرد.
کایان خندید و گفت:
-تو هم شیفتش شدی؟! درکت میکنم؛ چون زمانی که برای اولین بار دیدمش تا چند دقیقه محوش شده بودم.
- میخوام بکارمشون تا خ*را*ب نشدن.
کایان سریع کتش رو از تن بیرون آورد و روی یکی از شاخههای درخت نارنج انداخت. آستینهاش رو تا بالای ساعد تا زد و رو بهم کرد و گفت:
- پس تا من مییارمشون، تو هم مشخص کن که کجای باغچه بکاریمشون!
سریع کنار باغچه ی گیاهها رفتم و کنار باغچه نشستم. محلهای کاشت رو مشخص کردم و بهش نشون دادم.
تا کایان با گلها کنارم اومد، گفتم:
- کایان مطمئنی که میخوای، همراه من بکاریشون؟! لباسات تیرهان و ممکنه خاکی یا لک بشن.
با لحن قاطعانه گفت:
-اره، مطمئنم! باید قدر لحظاتی که حالا داریم رو بدونیم، قبل از اینکه تبدیل بشن به لحظاتی که آرزوشون رو داریم.
قانع شدم و مشغول کندن چاله شدم ووبعد فقط صدای خندههامون بود که از حیاط به گوش می رسید،. در همین لحظه، نه کایان پدرانه رفتار میکرد و نه من، نفرت دروغینم رو به یاد داشتم.
*بی بی*
از پشت پنجره با لبخند نظارهگرشون بودم؛ اما به یک آن نگران شدم و قطره اشکی از چشمهام چکید و گفتم:
-مهری ماهم! دخترم! امیدوارم این گردباد، ماجرا به خوبی و خوشی تمام بشه؛ چون تنها چیزی که از این جریان به مشامم میرسه، بوی خونه.
پیراهن تنگش که به س*ی*نهی پهنش چسبیده بود و جلیقهی مشکی رنگی که به تن داشت، صاف بودن شکمش رو به رخ همه میکشید و در نهایت کت نیمه تنگش که بازوهای خوش فرمش رو به زیبایی کاور کرده بود و کنار س*ی*نهاش دکمهی براق نگینی شکل مشکی بود که دو زنجیر نقرهای و مشکی از یک طرف به دکمه و از طرف دیگر به دکمهای به همون شکل که روی قلبش قرار میگرفت، متصل شده بود و حتی دو ردیف زنجیر نقرهای به طور هلالی از دو سو به کنار یقهاش متصل شده بود و سر جمع با کروات براق مشکی رنگی که زده بود، استایل بینظیری بهش داده بود که به نگاه بیاختیار من اجازهی غلاف نگاهم رو نمیداد.
با تک سرفهای که کایان کرد، ازجا پریدم و با هول سرم رو بلند کردم و گفتم:
-ها؟! چی؟!
کایان ریز خندید و گفت:
-هیچی! داشتم میگفتم، یه گل جدید دوستم برام فرستاده و یکی هم خودم خریدم، برو ببین، میپسندیشون!
ذوقزده از جا پریدم و به سمت حیاط هجوم بردم. فقط کایان بود که میدونست من دیوانهی گلهام. به قولی کایان خط به خط من رو از بر بود.
ذوق به حدی من رو فرا گرفته بود که پابرهنه تا کنار باغچه دویدم. تا نگاهم به گلها افتاد، دستم رو روی دهنم گذاشتم و جیغ خفهای کشیدم.
صدای کایان از پشت سرم اومد که گفت:
-چی شد؟! خوشت اومده ازشون؟
-خوشم اومده؟! خدایا، اینا عالین!
کایان کنارم ایستاد و با انگشت به درختچهی کوچیکی اشاره کرد که شکوفههای سفید و صورتیاش به حدی زیبا و دلربا بودند که حد نداشت.
- این درختچه، اسمش شکوفهی گیلاسه. در حقیقت این گل یکی از چندین تیرهی درختان Prunus هست که بومی هیمالیا به حساب میاد. یکی از زیباترین این موارد در دنیای شکوفههای گیلاس در نواحی معتدل نیمکرهی شمالی مانند: سیبری غربی، اروپا، کره، چین، کانادا، ژاپن و ایالات متحده آمریکا دیده میشن. اینا میوه نمیدن و جنبهی تزئینی دارن. یکی از دوستام از اروپا این رو به عنوان هدیه فرستاده و منم برای تو آوردمش؛ چون میدونم، شیفتهی گلهایی!
ته دلم قدردانی بود که موج میزد. قدردانیم رو به زبان آوردم و گفتم:
-خیلی ممنونم کایان! اینا بهترین گلهایی هستن که دیدم.
نگاهم اما پی گل رزی بود که گلهاش میدرخشیدن و طنازی میکردن. سرخی گلها عادی نبود بلکه جوری سرخ رنگ بود که دست همه رو که برای چیدنش میاومدن غلاف میکرد.
کایان خندید و گفت:
-تو هم شیفتش شدی؟! درکت میکنم؛ چون زمانی که برای اولین بار دیدمش تا چند دقیقه محوش شده بودم.
- میخوام بکارمشون تا خ*را*ب نشدن.
کایان سریع کتش رو از تن بیرون آورد و روی یکی از شاخههای درخت نارنج انداخت. آستینهاش رو تا بالای ساعد تا زد و رو بهم کرد و گفت:
- پس تا من مییارمشون، تو هم مشخص کن که کجای باغچه بکاریمشون!
سریع کنار باغچه ی گیاهها رفتم و کنار باغچه نشستم. محلهای کاشت رو مشخص کردم و بهش نشون دادم.
تا کایان با گلها کنارم اومد، گفتم:
- کایان مطمئنی که میخوای، همراه من بکاریشون؟! لباسات تیرهان و ممکنه خاکی یا لک بشن.
با لحن قاطعانه گفت:
-اره، مطمئنم! باید قدر لحظاتی که حالا داریم رو بدونیم، قبل از اینکه تبدیل بشن به لحظاتی که آرزوشون رو داریم.
قانع شدم و مشغول کندن چاله شدم ووبعد فقط صدای خندههامون بود که از حیاط به گوش می رسید،. در همین لحظه، نه کایان پدرانه رفتار میکرد و نه من، نفرت دروغینم رو به یاد داشتم.
*بی بی*
از پشت پنجره با لبخند نظارهگرشون بودم؛ اما به یک آن نگران شدم و قطره اشکی از چشمهام چکید و گفتم:
-مهری ماهم! دخترم! امیدوارم این گردباد، ماجرا به خوبی و خوشی تمام بشه؛ چون تنها چیزی که از این جریان به مشامم میرسه، بوی خونه.