- عضویت
- 2020/06/14
- ارسالی ها
- 142
- امتیاز واکنش
- 541
- امتیاز
- 297
- سن
- 21
یک تای ابروش رو بالا برد، دستش رو تو جیب شلوارش فرو کرد و گفت:
- بهش میخوره چی باشه؟
شونههام رو بالا انداختم:
- نمیدونم والا!
لبخند محوی زد و اشاره کرد که بریم، همراهش شروع به راه رفتن کردم، با نفس عمیقی که کشید، گفت:
- علاقهی بیحد و حسر کسی به چیزی باعث میشه که بارها اون رو با اشتیاق طلب کنه، مثل کسی که عاشق شیرموزه و بعد از خوردنش بازم بخواد؛ اما خجالت، اجازهی درخواست دوباره ازش رو نده. وظیفهی منم همیشه این هست که نذارم چیزی تو دلت بمونه و این ماگ رو هم انتخاب کردم چون از علاقت به رنگ صورتی و خرگوش سفید خبر دارم.
سرم رو پایین انداختم و نی نوش رو آروم به دهان بردم، عجیب بود؛ اما طعم این یکی از قبلی خیلی بهتر بود، به هیچ وجه آدم قدرنشناسی نبودم، پس:
- خیلی ممنون!
در جواب حرفم سکوت کرد؛ اما یهو با جدیت تمام حرفش رو زد:
- جانان یاد بگیر که همیشه خواستههات رو بهم بگی، من وظیفمه که تمام خواستههات رو برآورده کنم.
طعم شیرینش به دهنم زهر شد، با عصبانیت غریدم:
- وظیفت نیست کایان، نیست!
از فروشگاه بیرون زدیم، یهو با لحنی که تعجب توش بدجوری خودنمایی میکرد، گفت:
- این همه عصبانیت از کجا اومد؟!
نفس عمیقی کشیدم و هوای خنک رو داخل سینم کشیدم و چیزی نگفتم، به جاش بحث رو عوض کردم:
- واو! چه هوای خوبی شده! من عاشق هوای بارونیم.
فکر کنم فهمید که نمیخوام در اون مورد ادامه بدم.
- آره واقعا!
دزدگیر ماشین رو زد و ادامه داد:
- زود سوارشو که بریم چون الانهاست که بی بی شدید نگران شه.
لبخند آرومی زدم و سوار ماشین شدم.
تا کایان سوار ماشین شد، اشارهای به سیستم کردم و گفتم:
- هنوز داریش؟!
منظورم رو رو هوا زد:
- میدونی که همیشه دارمش!
دکمش رو فشار دادم و آهنگ مورد علاقم پخش شد:
یارم،من به خال لبت ای دوست گرفتارم ♩!♬!♫
من به عنوان یک عاشق به تو بدجور بدهکارم
زیبارو هرچه میخواهد دل تنگت بگو ♩!♬!♫
به مثال شهرزاد قصه ی شیرین و فرهاد بگو
جان من جانان من عشق بی تکرار من ♩!♬!♫
شوق دیدار تو دارد دیده ی گریان من
هرچه میخواهی بگو شهرزاد قصه گو ♩!♬!♫
من فقط محو تماشایت بشینم روبه روت
تا که چشمت میگشایی عشق غوغا میکند ♩!♬!♫
حال مجنون را که خوش جز چشم لیلا می کند
بی بهانه عاشقانه من به دنبال تو ام ♩!♬!♫
تو طبیب حال زارم باش بیمار تو ام
جان من جانان من عشق بی تکرار من ♩!♬!♫
(شهرزاد قصه گو، حامدعبداللهی و مهدی گرام)
این آهنگ رو از زمانی که به یاد دارم، روی فلش صورتی رنگ با آویز خرگوشی که روز تولدش بهش دادم، داشت و همیشه برام میذاشتش و بعد چندسال هنوز دارش.
- بهش میخوره چی باشه؟
شونههام رو بالا انداختم:
- نمیدونم والا!
لبخند محوی زد و اشاره کرد که بریم، همراهش شروع به راه رفتن کردم، با نفس عمیقی که کشید، گفت:
- علاقهی بیحد و حسر کسی به چیزی باعث میشه که بارها اون رو با اشتیاق طلب کنه، مثل کسی که عاشق شیرموزه و بعد از خوردنش بازم بخواد؛ اما خجالت، اجازهی درخواست دوباره ازش رو نده. وظیفهی منم همیشه این هست که نذارم چیزی تو دلت بمونه و این ماگ رو هم انتخاب کردم چون از علاقت به رنگ صورتی و خرگوش سفید خبر دارم.
سرم رو پایین انداختم و نی نوش رو آروم به دهان بردم، عجیب بود؛ اما طعم این یکی از قبلی خیلی بهتر بود، به هیچ وجه آدم قدرنشناسی نبودم، پس:
- خیلی ممنون!
در جواب حرفم سکوت کرد؛ اما یهو با جدیت تمام حرفش رو زد:
- جانان یاد بگیر که همیشه خواستههات رو بهم بگی، من وظیفمه که تمام خواستههات رو برآورده کنم.
طعم شیرینش به دهنم زهر شد، با عصبانیت غریدم:
- وظیفت نیست کایان، نیست!
از فروشگاه بیرون زدیم، یهو با لحنی که تعجب توش بدجوری خودنمایی میکرد، گفت:
- این همه عصبانیت از کجا اومد؟!
نفس عمیقی کشیدم و هوای خنک رو داخل سینم کشیدم و چیزی نگفتم، به جاش بحث رو عوض کردم:
- واو! چه هوای خوبی شده! من عاشق هوای بارونیم.
فکر کنم فهمید که نمیخوام در اون مورد ادامه بدم.
- آره واقعا!
دزدگیر ماشین رو زد و ادامه داد:
- زود سوارشو که بریم چون الانهاست که بی بی شدید نگران شه.
لبخند آرومی زدم و سوار ماشین شدم.
تا کایان سوار ماشین شد، اشارهای به سیستم کردم و گفتم:
- هنوز داریش؟!
منظورم رو رو هوا زد:
- میدونی که همیشه دارمش!
دکمش رو فشار دادم و آهنگ مورد علاقم پخش شد:
یارم،من به خال لبت ای دوست گرفتارم ♩!♬!♫
من به عنوان یک عاشق به تو بدجور بدهکارم
زیبارو هرچه میخواهد دل تنگت بگو ♩!♬!♫
به مثال شهرزاد قصه ی شیرین و فرهاد بگو
جان من جانان من عشق بی تکرار من ♩!♬!♫
شوق دیدار تو دارد دیده ی گریان من
هرچه میخواهی بگو شهرزاد قصه گو ♩!♬!♫
من فقط محو تماشایت بشینم روبه روت
تا که چشمت میگشایی عشق غوغا میکند ♩!♬!♫
حال مجنون را که خوش جز چشم لیلا می کند
بی بهانه عاشقانه من به دنبال تو ام ♩!♬!♫
تو طبیب حال زارم باش بیمار تو ام
جان من جانان من عشق بی تکرار من ♩!♬!♫
(شهرزاد قصه گو، حامدعبداللهی و مهدی گرام)
این آهنگ رو از زمانی که به یاد دارم، روی فلش صورتی رنگ با آویز خرگوشی که روز تولدش بهش دادم، داشت و همیشه برام میذاشتش و بعد چندسال هنوز دارش.