شعر اشعار پرویز صادقی

  • شروع کننده موضوع @ T @ R
  • بازدیدها 3,405
  • پاسخ ها 209
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
عطرهای نجابت گندیده اند
و قلبهای صداقت خشکیده
حسّ غریبی است
غربت دستی ...
که عاطفه می کارد
و گیاه هـ*ـر*زه می چیند
شقایق ؟!
و تو می دانی ...
لاله ها ...
که چرا می رویند
در دوردست تنهائی !





---------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    باران آهسته می بارد
    صدای پای تو ...
    در ایوان دلم می پیچد
    باز می کنم پنجره را
    پل می زنند خاطرات
    در شکوفه های بی زوال
    می بندم نگاهم را ...
    و در تو فرو می افتم
    و نسیمی که از سمت تو می وزد
    می برد مرا به جاده های آبی رؤیا
    قدم می زند دلم ...
    در حاشیۀ درختان سبز قامت تو
    آنجا که خورشید مرا
    دستان کوچک تو
    از افقهای غمگین می چیند
    و در گندم زار مواّج گیسوی تو می کارد
    و آسمان سیاه و سفید مرا
    به رنگین کمان چشم تو می برد
    باران آهسته می بارد
    و افکار تو روح مرا به تسخیر عاشفانه می برد
    بی هیچ زانوی استقامتی که مرا یاری دهد
    شعله ای بر افروخته ام
    دست من امّا سرد است
    مرا نزدیکتر شو و دیگر هرگز دور مشو
    بـ..وسـ..ـه هایم را به باران می سپارم
    تا بر تو فرود آرد در قطره های بسیار
    و چون به هم پیوند می خورند
    گیسوی تو را در زنجیری از بـ..وسـ..ـه و شبنم
    بر شانۀ عـریـان عشق تو بیاویزند
    ترانۀ قلبم را ...
    می سپارم به نسیم گل سرخ
    که چون باران می گیرد ...
    هر قطره واژه ای است
    که تو را در قلب من فریاد می کند
    و نسیم نام تو را با زلال شبنم
    در خاطر هر گلبرگ حک می کند
    باران آهسته می بارد
    دلم بوی تو را می گیرد
    و من در تو فرو می افتم ! 





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دلــــــــــــــــــــــم تنگ است
    برای تــــــــــــــــــــو ... برای مــــــــــــــــن
    و یک آغـ*ـوش

    که می گیرد

    مــــــرا در تو

    تو را در مـــن

    تمـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــام زندگی این است

    دلــــــــــــــــــــــم تنگ است





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اگر ...
    آسمان به ماه خود می نازد
    و چکاوک در خوشه های سبز زمین
    لانه ای می بافد
    اگر ...
    ستاره ها بر گیسوی شب در آویزند
    و ماهیهای بازیگوش در سایۀ مهتاب
    دریا را از دهان هم می دزدند
    اگر ...
    بنفشه ها در کوچه های زمان
    بهار می کارند
    و ابرها آن همه باران
    به روی گل می بارند
    اگر ...
    در بستر خواب گل رؤیا می روید
    و رودها که به دریا می ریزند
    وخدائی که اگر با همۀ آدمهاست
    من هم ...
    تو را دارم !





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آفتاب تو در من
    هر گز غروب نمی کند
    که تو ...
    روز شبانه روز منی !





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    محبوب من
    مرا در آغـ*ـوش عشق بنشان
    آنسان که آسمان ستارگان را
    رهایم کن چون شهاب
    در کهکشان بازوانت
    مرا امنیّت ببخش ...
    در ساحل آفتاب سـ*ـینه ات
    قلبم را به گندم زار مویت بنشان
    صدایم کن از دور عشق
    و در نجوای نرم چشمانت
    مرا ببر به بـ..وسـ..ـه های شبنم و گل
    آنسان که ماه در آغـ*ـوش شب
    حریر مهتاب از تن فرو می نهد
    و در بستر عریانی شب می لغزد
    و سحر گاهان با صدای لبخندت
    مرا بیدار کن از خواب خیس یک رؤیا
    آنسان که خورشید روز را
    و ... رهایم کن از اسارت بازوانت
    آنسان که یاسها می بویند !





    --------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ترانۀ رنگین کمان چشمانت را
    باران می داند
    و ناودانها ...
    تو را در کوچه های دلم می ریزند
    و من ...
    با حسّ یک گل سرخ
    تو را در خود می بویم !





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    هنوزم عطر دستات توی دستامه
    هنوزم یاد چشمات ماه شبهامه
    هنوزم بوی موهات خاطرم مونده
    هنوزم زیر بارون چتر رؤیامه
    هنوزم روی شونم جای دستاته
    هنوزم طعم اشکات روی لبهامه
    هنوزم قلبم از حسّ تو لبریزه
    هنوزم ساحلت آروم دریامه
    هنوزم کوچه ها پر می شن از عطرت
    هنوزم ردّ پای تو سر رامه





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تنهائیم را ...
    گم کردم
    تا تو را پیدا کنم !





    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    در سایه های شب
    و شبیخون لحظه های دلتنگ
    چتر خیال تو ... سر پناه من
    و در هجوم بادهای هـ*ـر*زه گرد پریشانی
    خانۀ ابری تو ... جان پناه من است
    بر تاقچه ام قابی از ستاره است
    که افشان گیسوی تو را
    بر خیال من می پاشد
    تو لبخند می زنی ...
    در خاموش و روشن پولک مهتاب
    و دلم چون قایقی بی سر نشین
    در شط مواج تنت
    بالا و پائین می رود
    و نسیم نفسهای نرم تو
    می برد مرا به انتهای عشق
    فانوس چشم روشنت
    چراغ شب ...
    و کرانۀ دستانت ...
    ساحل امن خواب من است
    آنجا که عطر آغوشت
    به رؤیا می برد مرا !





    -----------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا