شعر اشعار پرویز صادقی

[Diba]

با هر آفتاب ... دلم
عابر پنجرۀ چشمانت
و با هر غروب ... زائری
معتکف بارگاه عشق توست
سنگ نشان و راه من !
مرا اجابت کن
در نقطه چین نام تو

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

​

 

[Diba]

بی تو ... قلب من
صدفی تو خالی است
که مرواریدش را ...
از او ربوده اند
و خالی از توان راه
در هجوم مرغان مهاجم
بر خاک ساحل نشسته است !
از کنار دلم ... دور مشو
که فاصله ها ...
می دزدند !

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

​

 

[Diba]

حسْ ساده ای مرا
به تو می برد مدام
انگار ...
تمام زمین
نشان و ردْ پای توست
انگار ...
تمام آسمان
چشم و نگاه توست
حسْ ساده ای مدام
به تو می برد مرا
انگار ...
قاب چشم من
تصویری از خیال توست
انگار ...
حجم سـ*ـینه ام
پر از طپشهای قلب توست
انگار ...
لبهای ساکتم
تنها یک بهانه داشت
انگار ...
جز الفبای اسم تو
حرفی دگر نداشت
حسْ ساده ای مرا
به تو می برد مدام
مثل نیلوفری بر آب
احساسم از تو می نوشد
مثل چشمه زار عشق
قلبم از تو می جوشد
مثل خواب یک رؤیا
در عطر تو می پیچم
مثل چشم یک شبنم
تصویری از تو می بینم
حسْ ساده ای انگار
مدام و پی در پی
جوانه می زند در من
انگار ...
دلم با تو
هوای تازه می گیرد
انگار دلم بی تو
هنوز و دوباره می میرد !​

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

​

 

[Diba]

باران که می گیرد
دلم ...
راهی کوچه ها می شود
به دنبال آن کس
که در دست او
یک سبد شبنم و
یک بغـ*ـل شاخۀ آرزوست
روزی ای کاش ازین پرسه ها
دلم ...
خیس باران عشق
بر می گشت
و گلدانی از یک گل سرخ
که پیوند دست تو با اوست !
کاش دلم ...
بر می گشت !





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

[Diba]

وقتی ...​

هیچ چیزی سر جایش نیست
و از هوای ناگزیر این زمین
یخ می زند دلم
و زندگی ... دیوانه می شود
به " تو " فکر می کنم
خودم را در گرمای تو می پیچم
و در آغـ*ـوش تو پناه می گیرم
رها می شوم ازین آشوب
و در غوغای آن همه پریشانی
تو ...
قلب مرا به ترانه می بری
در آرامشی به وسعت دنیا
و خواهشی به لطافت رؤیا
که تو ...
آسمان من و
زمین منی !





--------------

 

[Diba]

میلیون ها بار
تو را مرور کردم
میلیون ها بار
تو را تازه تر دیدم
تمام حادثه این است
دلی که جذّاب است
دلی که مجذوب است
تمام حادثه این است

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

​

 

[Diba]

تمام رؤیاها می دانند
بوی تابستان آغوشت را
تمام آسمانها می دانند
آبی ستارگان چشمت را
تمام آبشارها می دانند
صدای گیسوان موّاجت را
تمام پروانه ها می دانند
عطر شاخسار تنت را
تمام شبنم ها می دانند
شکوفه زار دستانت را
تمام زمین می داند
طنین شکوه قدمهایت را
و ...
تمام عشق می داند
که در دلم ...
عجیب می تابی




----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

[Diba]

موسیقی چشمانت
نبض گل سرخ
آواز لبهایت ...
لحظۀ ترک خوردن غنچه ها
و پیچش دستانت ...
شوق رویش شب بوهاست !
تو قدم می زنی در زیبائی
اطلسیها عرق می کنند
شمعدانیها بیهوش می شوند
و گل آفتاب ...
بر شکوه تو پلک می زند
صدای پای تو ...
صدای باران بوی جنگل
خاک خیس !
تمام جویباران ...
در نچوای سبز علفزاران
و عاشقانه های پنجره ها
تو را ...
در دلم می ریزند !





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

[Diba]

دور که می شوی​

رؤیاها می شکنند
خاطرات می گریند
ابرها مویه می کنند
و من ...
در دلم دفن می شوم
در صدای تسلیت بارانها !





----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

[Diba]

هر شب ...
کنار تنهائی ام
سفرۀ دل می گسترم
تکّه نانی از احساس
و بشقابی از عشق
بر آن می نهم
شمع جان بر می فروزم
و در تنگی از زلال دل
یک شاخه گل , آرزو می کارم
که سایه اش ...
به شکل قامت توست
به تو می نگرم
تنهائیم را ...
قورت می دهم
و شام مجلّلم را
با تو قسمت می کنم !





-------------------------------