[HIDE-THANKS]
پست نهم
"تیلور"
داشتم با "ملیسا"، همون دختر ملیح، گپ می زدم و زیر چشمی جاسمین رو هم می پاییدم که با یه پسر خوش قیافه به اسم "الکس" حرف مى زد. ملیسا با ناز تکه ای از موهای قهوه ای روشنش رو پشت گوشش زد و گفت:
- انگار دوستت و الکس خیلی از هم خوششون اومده!
سری با تاسف تکون دادم و گفتم:
- همین فرداست که مدام توی خونه راه بره و بگه الکس، الکس...
حرفم رو با ورود دسته جمعی رهبر ها به تالار نیمه تموم گذاشتم و با تعجب به همه شون نگاه کردم که سعی می کردن به زور جلوی خنده شون رو بگیرن! تعجبم وقتی بیشتر شد که جیمز، به جناب بلاد رو کرد و با لحن سردش گفت:
- تقصير من بود.
همین جمله کوتاه کافی بود تا بقیه از خنده منفجر بشن. "لوناتیک"، زن زیبای سرخ مویی که سردسته ی اژدهایان بود، دستش رو روی شونه ی جیمز کوبید و بریده بریده گفت:
- واقعا... بهت... مدیونم...
نفسش رو محکم بیرون داد و آتش از دهنش خارج شد. جیمز بدون اینکه از آتش بترسه رو به "جک"، مردی با موهای آبی روشن که رهبر پری های دریایی بود، کرد و گفت:
- لطفا نگو كه دوباره مى خواى مثل مقرراتى ها رفتار كنى.
این دفعه علاوه بر رهبر ها، بقیه افراد توی سالن هم زدن زیر خنده. فقط من و جاسمین مات و مبهوت، با چشم های گرد شده و دهن نیمه باز به صحنه های جلوی چشممون نگاه می کردیم! جک با خنده ی کوتاهی به جیمز چشم غره رفت و جواب داد:
- ساکت باش جیمز! من دیگه اون آدم سه ماه پیش نیستم.
- فكر كنم سه ماه پيش بيشتر بلاد رو دوست داشتم.
ابروی راستش رو بالا برد، لبخند سردى زد و اضافه كرد:
- بلادِ خفاش رو.
شلیک خنده ی جمعیت و رهبر ها دوباره بلند شد و بلاد با دندون های کلید شده و چشم های تنگ شده غرید:
- جیــــمز!
جیمز بدون ترس، با نگاه جسورانه ای توی چشمای قرمزش خیره شد و گفت:
- فكر كنم من باعثش بودم، نه؟
لبخند سردش تبديل به پوزخند شد.
-" شاينا " ديگه جرئت نمى كنه بياد سمتت، چون تو اون موقع هنوز به خودت درست مسلط نبودى. در واقع كاملا مـسـ*ـت بودى.
بلاد با لحن مخلوط با كنايه گفت:
- اما فكر نمى كنم كار من در مقايسه با درندگى سه ماه پيش تو به چشم بياد. يه خونريزى واقعى راه انداختى!
با صدای بلند فلینک کوچولو، بحث رهبر ها قطع شد و جیمز نتونست جواب بلاد رو بده.
-توجه! لطفا جناب الویس جادوگر برن پیش حاکم، حاکم می خوان در مورد معجون های جادویی شون چند تا سوال ازشون بپرسند!
الویس با عجله و در حالی که دوباره مثل اردک راه می رفت از سالن خارج شد. جیمز در حالی که نگاهش رو به فلینک دوخته بود، تصمیم می گرفت که برای قطع کردن بحث، چه جوری مجازاتش کنه. زمزمه كرد:
- موجود پرسر و صداى بى خاصيت.
لوناتیک که کنارش بود، هشدارگونه گفت:
- جیمز! اون خوی گرسنگی حیوانیت رو کنترل کن و مثل آدم رفتار کن!
فلینک که تازه متوجه نگاه براق جیمز شده بود، با ترس و لرز سرش رو توی بال هاش جمع کرد و تلاش کرد دوباره به شکل حباب طلایی در بیاد؛ اما نتونست. جیمز این بار بلند تر خطاب به لوناتیک گفت:
- به نظرت الان اين موجود مزاحم رو بخورم یا بذارمش برای عصرونه؟
- جیمز! بذار به شکل حباب در بیاد، تو نمی تونی یه فلینک رو شکار کنی!
[/HIDE-THANKS]
پست نهم
"تیلور"
داشتم با "ملیسا"، همون دختر ملیح، گپ می زدم و زیر چشمی جاسمین رو هم می پاییدم که با یه پسر خوش قیافه به اسم "الکس" حرف مى زد. ملیسا با ناز تکه ای از موهای قهوه ای روشنش رو پشت گوشش زد و گفت:
- انگار دوستت و الکس خیلی از هم خوششون اومده!
سری با تاسف تکون دادم و گفتم:
- همین فرداست که مدام توی خونه راه بره و بگه الکس، الکس...
حرفم رو با ورود دسته جمعی رهبر ها به تالار نیمه تموم گذاشتم و با تعجب به همه شون نگاه کردم که سعی می کردن به زور جلوی خنده شون رو بگیرن! تعجبم وقتی بیشتر شد که جیمز، به جناب بلاد رو کرد و با لحن سردش گفت:
- تقصير من بود.
همین جمله کوتاه کافی بود تا بقیه از خنده منفجر بشن. "لوناتیک"، زن زیبای سرخ مویی که سردسته ی اژدهایان بود، دستش رو روی شونه ی جیمز کوبید و بریده بریده گفت:
- واقعا... بهت... مدیونم...
نفسش رو محکم بیرون داد و آتش از دهنش خارج شد. جیمز بدون اینکه از آتش بترسه رو به "جک"، مردی با موهای آبی روشن که رهبر پری های دریایی بود، کرد و گفت:
- لطفا نگو كه دوباره مى خواى مثل مقرراتى ها رفتار كنى.
این دفعه علاوه بر رهبر ها، بقیه افراد توی سالن هم زدن زیر خنده. فقط من و جاسمین مات و مبهوت، با چشم های گرد شده و دهن نیمه باز به صحنه های جلوی چشممون نگاه می کردیم! جک با خنده ی کوتاهی به جیمز چشم غره رفت و جواب داد:
- ساکت باش جیمز! من دیگه اون آدم سه ماه پیش نیستم.
- فكر كنم سه ماه پيش بيشتر بلاد رو دوست داشتم.
ابروی راستش رو بالا برد، لبخند سردى زد و اضافه كرد:
- بلادِ خفاش رو.
شلیک خنده ی جمعیت و رهبر ها دوباره بلند شد و بلاد با دندون های کلید شده و چشم های تنگ شده غرید:
- جیــــمز!
جیمز بدون ترس، با نگاه جسورانه ای توی چشمای قرمزش خیره شد و گفت:
- فكر كنم من باعثش بودم، نه؟
لبخند سردش تبديل به پوزخند شد.
-" شاينا " ديگه جرئت نمى كنه بياد سمتت، چون تو اون موقع هنوز به خودت درست مسلط نبودى. در واقع كاملا مـسـ*ـت بودى.
بلاد با لحن مخلوط با كنايه گفت:
- اما فكر نمى كنم كار من در مقايسه با درندگى سه ماه پيش تو به چشم بياد. يه خونريزى واقعى راه انداختى!
با صدای بلند فلینک کوچولو، بحث رهبر ها قطع شد و جیمز نتونست جواب بلاد رو بده.
-توجه! لطفا جناب الویس جادوگر برن پیش حاکم، حاکم می خوان در مورد معجون های جادویی شون چند تا سوال ازشون بپرسند!
الویس با عجله و در حالی که دوباره مثل اردک راه می رفت از سالن خارج شد. جیمز در حالی که نگاهش رو به فلینک دوخته بود، تصمیم می گرفت که برای قطع کردن بحث، چه جوری مجازاتش کنه. زمزمه كرد:
- موجود پرسر و صداى بى خاصيت.
لوناتیک که کنارش بود، هشدارگونه گفت:
- جیمز! اون خوی گرسنگی حیوانیت رو کنترل کن و مثل آدم رفتار کن!
فلینک که تازه متوجه نگاه براق جیمز شده بود، با ترس و لرز سرش رو توی بال هاش جمع کرد و تلاش کرد دوباره به شکل حباب طلایی در بیاد؛ اما نتونست. جیمز این بار بلند تر خطاب به لوناتیک گفت:
- به نظرت الان اين موجود مزاحم رو بخورم یا بذارمش برای عصرونه؟
- جیمز! بذار به شکل حباب در بیاد، تو نمی تونی یه فلینک رو شکار کنی!
[/HIDE-THANKS]
آخرین ویرایش: