دوستان کارخانه کنسرو سازی که حاج یوسف گفت به کارخانه 'کنسر' که نصفه نیمه گفت تغییر پیدا کرده و ویرایش شده .
منتظر نظرای خوبتون هستم؛ بنظرتون عرشیا و مانی چه ارتباطی با این پیرزن دارن؟
بچه ها من خییییلی سر این پارت اذیت شدم، خیلی زیاد..هم فوق طولانی بود هم درسم خیلی موند..
خیلی خسته شدم سر این پارت، پس لطفا کسایی که تا الان نظر ندادن یا کم دادن یه نظری بدن..
من واقعا اینجوری سست میشم، من سر این پارت واقعا خسته شدم پس لطفا خستگیش رو در بیارین از تنم:(
نظرای کم باعث میشه پارت کوتاه و روندش خیلی کند شه:(
این پارت رو دوست داشتین؟ چون با پارت های قبلی خیلی فرق داست و طنزش فقط زیر پوستی بود و بیشتر به احساس این دو نفر و فرار کردنشون از هم مربوط بود..
حتما نظر بدین.
دوستان یه پارت بلند بالا گذاشتم پس یه نظر بلند بالا هم بدین :)
دوست داشتین پارت رو؟ بچه ها این چند اسم، اسم رمان هاییه که احتمالا بعد وارث عشق شروع کنم، کدومش شما رو بیشتر جذب می کنه که زودتر شروعش کنم؟
●وارث مرگ
●دلقک ها ها هم عاشق می شوند
●خدمتکار نه، من اربـاب هستم( خدمتکاری که اربـاب شد)
●هیس؛ این جا مرگ بستریست
●شیدایی شیدا
●سرگذشتی که از سرگذشت
●شاهزاده سوار بر نیسان آبی
●غم نه، من خواهم خندید.
خب خب نظر؟؟ با این گراز امشب یکی فلج میشه😂
به شدت این پارت طولانی بود، خیلی زودم گذاشتم پس نظر بدین..
اگه نظرها زیاد تر از پارت قبلی شه یه پارتم امشب یا فردا صبح می ذارم. ●وارث مرگ
ژانر: ترسناک، عاشقانه.
داستان در مورد دختریه که بالاجبار راهی سفری در یکی از شهر های شمالی ایران، به همراه دوستانش میشود، روستایی که در آن ارثیه خانوادگی آهن ها دفن شده است، ارثیه ای به نام مرگ...
●دلقک ها هم عاشق می شوند.
ژانر: طنز، عاشقانه، تاریخی
رسمی از قدیم الایام وجود داشت، رسمی مبتنی بر وجود دلقکی برای خوش یمنی سلطنت و کشور، اما روزی دلقک اعظم دچار یک سنت شکنی می شود، انتخاب او برای دلقک اعظم بعدی، یک دختر بود. دختری که یا کشورش را به نابودی می کشید یا نجاتش می داد. دختری که منع شده بود از دیدن پادشاهی که...
●خدمتکار نه، من اربـاب هستم.
ژانر: عاشقانه، تاریخی.
شده یه روز صبح پاشی، چشم هات رو باز کنی، خودت رو بین انبوهی از درخت ببینی و حتی یادت نیاد اسمت چی بود؟ شده با وجود صورت دخترونه ات، لباس های پسرونه بپوشی و از مردم روستا بچاپی تا از گشنگی نمیری؟ شده اشتباهی از اربـاب مغرور و غیرقابل پیش بینی روستا هم دزدی کنی و حتی ناخودآگاه کتکش هم بزنی؟ نه مسلما کسی انقدر بیچاره نشده...
●شاهزاده سوار بر نیسان آبی
ژانر: عاشقانه، طنز.
این رو خودمم در این حد می دونم میره شمال😂همین .
در همین حد بگم داستان در مورد دختریه که به دلایلی به یکی از روستاهای محروم شمال میره، اما با رسیدن به اون جا متوجه میشه تو اون روستا بازیگرانی در حال بازی در فیلمی سینمایی هستن، اونجا متاسفانه یا خوشبختانه با یکی از بازیگرها آشنا میشه و ...
خودم می دونم همش در مورد شمال شد😂
و اینکه سر شاهزاده سوار بر نیسان آبی می تونم قول بدم مثل وارث عشق شمارو می خندونه چون هیچ محدودیتی از نظر زمان ندارم و همه چی رو می تونم توش جا بدم:) حتما نظرتون رو بدین که اگه شما بودین جذب کدوم خلاصه و داستان می شدین.