شعر زمستان (اشعار)

  • شروع کننده موضوع SHinee
  • بازدیدها 2,130
  • پاسخ ها 95
  • تاریخ شروع

SHinee

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
5,736
امتیاز واکنش
2,564
امتیاز
745
محل سکونت
شیراز
باران که می بارد ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------



بازترین پنجرههای شهر در حسرت عبور ردّ پاهای تو به جاده چشم دوختهاند .. باران که میبارد ، بوی حضور تو در فضا پراکنده میشود .. در انتظار تو سروهای خیابان به آسمان پیوستهاند .. آبیترین لحظهها بیگمان لحظه آمدن توست ..
روزی که تو بیایی دستهای من شکوفاتر خواهد شد .. دستهایی که روزگاری از انتظار نوشت ، از آمدن تو خواهد نوشت .. آسمان زیباتر از هر بار خواهد بارید و تو آمیخته با عطر باران سرود ماندن را برایم خواهی خواند. لبخند، چهرهام را زینت خواهد بخشید و آینهها شفافتر از گذشته با من هم کلام خواهند شد. نام جاده که میآید یاد تو میافتم. به پنجره که نگاه میکنم یاد تو میافتم. باران که میبارد بوی عطر حضور تو را حس میکنم. ... روزها میگذرد یکی پس از دیگری. تقویمها بیحضور تو روزهای ساکت و یکسان خویش را میگذرانند... روزهای خورشید پشت ابر را! روزهای بیحضور تو یکی پس از دیگری میگذرد و من هر روز که میگذرد خوشحال میشوم .. خوشحال میشوم که یک روز به دیدارت نزدیک شدهام ..

تقویمها بیشتر از من عجله دارند و من دوست دارم تا انتهای این نوشته فقط بنویسم : بیا ... بیا ...




 
  • پیشنهادات
  • SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    شما عبور ِ بهار را در این کوچه ندیدید؟

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------



    همیشه هراسم آن بود
    که صبح از خواب بیدار شوم
    با هراس به من بگویند
    فقط تو خواب بودی
    بهار آمد و رفت...
    از خواب بیدار می شوم می پرسم بهار کجا رفت؟
    کسی جواب مرا نمی دهد
    سکوت می کنند!
    در پشت اتاقم باران می بارد
    می پرسم شاید این باران ِ بهار است
    کسی جواب مرا نمی دهد
    سکوت می کنند!
    پنجره را که باز می کنم
    باران تمام می شود
    در آینه چهره ام را نگاه می کنم
    آرام آرام چهره ام پیر می شود
    از پنجره زمین را نگاه می کنم
    خیس است و ساکت
    بر تن لباس می کنم ، به کوچه می آیم
    از نخستین عابر که در باران بدون چتر می دود
    می پرسم
    شما عبور ِ بهار را در این کوچه ندیدید؟
    عجله دارد ، فقط می گوید نه !
    از همسایه ها دلگیر هستم
    می گویم آیا این ستمگری نیست
    که هنگام عبور بهار از پشت پنجره ام مرا خبر نکردید ؟
    سکوت می کنند
    سکوت همسایه ها برای من دشنام است.
    کودکی در باران دست ِ مرا می گیرد
    به میدانی می برد که انبوه از فواره های رنگین است
    من و کودک به آب های رنگین ِ فواره ها خیره می شویم
    اما از بهار خبری نیست!
    با من می رود ، به محله های قدیمی می روم ..

    در جستجوی چاپخانه ای هستم که در جوانی ِ من حروف ِ سربی داشت

    می خواستم با حروف سربی نام بهار را روی دیوار ِ روبروی خانه ام بنویسم ،بر در فرسوده ی چاپخانه یک قفل ِ بزرگ زنگار گرفته است ..
    به خانه می آیم
    در فرهنگ ِ لغت به دنبال کلمه ی بهار هستم
    در غیبت ِ بهار همه ی کلمات ِ فرهنگ بی معنی و پوچ است
    در غیبت ِ بهار رنج ، هراس ، بیم ، تردید ، حـِرمان ، وحشت را از یاد نبرده ام
    به دنبال ِ تسلی هستم
    چه کسی باید در غیبت ِ بهار مرا تسلی دهد
    می خواهم بخوابم
    پرنده ای به پنجره ی من نوک می زند
    از پنجره با هرمان جهان را نگاه می کنم
    جهان ناگهان غرق در شکوفه ها ، گلهای شقایق و بنفشه است
    پنجره را باز می گذارم
    باران می بارد
    در باران می گویم
    بهار را یافتم
    بهار آمد ...
    { احمدرضا احمدی }




     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز
    *********شعر باران**************


    شعر باران

    وای ؛ باران باران

    شیشه ی پنجره را بَاران شست.
    از دل من اما ،
    چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

    آسمان سربی رنگ ،

    من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

    می پرد مرغ نگاهم تا دور


    وای باران باران


    پرمرغان نگاهم را شست.

    «حمید مصدق»
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    *
     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز
    شعر باران
    مي توان در قاب خيس پنجره

    چك چك آواز باران را شنيد

    مي توان دلتنگي يك ابر را

    در بلور قطره ها بر شيشه ديد

    مي توان لبريز شد از قطره ها

    مهربان و بي ريا و ساده بود

    مي توان با واژه هاي تازه تر

    مثل ابري شعر باران را سرود

    مي توان در زير باران گام زد

    لحظه هاي تازه اي آغاز كرد

    پاك شد در چشمه هاي آسمان
    زير باران تا خدا پرواز كرد.
     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز
    شعر باران (کودکانه)

    شعر / فصل باران

    چتر سفيد و قرمز

    زرد و بنفش و آبي

    مثل شكوفه هاي
    سيب و به وگلابي

    روي سربچه هاست


    تو راه كودكستان

    تو فصل پاييز شده
    مدرسه ها گلستان
    بارون مياد جَرجَر

    تو كوچه و خيابون


    شر شر آب مي خونه

    رسيده فصل بارون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    ***************شعر باران**************
     

    @ T @ R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/11/11
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    104
    امتیاز
    0
    20689990841584312220.jpg


    بیا با دست هایت برف بیار ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------



    به یاد دارم چه بسیار که برف
    چون مهمانی ديرهنگام
    می آمد و نرم
    ميزد به شيشه ي پنجره ی شعرهایم
    صدایم مي كرد :
    " باز کن !
    از دورها آمده ام و هدیه ام
    سبد واژه های ناب است
    باغستانی اند که
    بكر مانده اند."
    به یاد دارم که سبد واژه ها را می ستاندم و
    بالای تاقچه ی چشمم می نهادم
    او هم می گفت :
    " کنارت می مانم
    تا نگاهم را درنگاهت بیندازم
    ای نازنینم!
    هرگز ازبرف ِ میهمان ِ دیر هنگام ِعزیزی چون تو
    سیراب نمی شوم !
    ای نازنینم !
    بیا با دست هایت برف بیار

    من دوست دارم اگر آب شدم

    با برف آب شوم

    ای نازنینم !



    { شیرکو بیکس }


     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    @ T @ R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/11/11
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    104
    امتیاز
    0
    تراشِ یک رویا ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------



    باران ممتد زمستان ،
    مرد سالخورده ای سوت زنان
    می تراشد رویایی را
    بر چوبدستی ای ..


    { ریچارد رایت }
     

    @ T @ R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/11/11
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    104
    امتیاز
    0
    نميدونی تو که عاشق نبودی ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------



    زمستون ، تن عريون باغچه چون بيابون
    درختا با پاهای برهنه زير بارون
    نميدونی تو که عاشق نبودی
    چه سخته مرگ گل برای گلدون

    گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
    واسه هم قصه گفتن عاشقانه
    چه تلخه چه تلخه
    بايد تنها بمونه قلب گلدون

    مثل من که بی تو
    نشستم زير بارون زمستون
    زمستون
    برای تو قشنگه پشت شيشه
    بهاره زمستونها برای تو هميشه

    تو مثل من زمستونی نداری
    که باشه لحظه چشم انتظاری
    گلدون خالي نديدي
    نشسته زير بارون

    گلای کاغذی داری تو گلدون
    تو عاشق نبودی
    ببينی تلخه روزهای جدايی
    چه سخته چه سخته

    بشينم بی تو با چشمای گريون ..


    { اخوان ثالث }
     

    @ T @ R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/11/11
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    104
    امتیاز
    0
    آب شدم ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------



    برفي که ميباريد من بودم
    تو را احاطه کردم
    در بَرَت گرفتم
    گونههايت را نوازش کردم
    شانههايت را بوسيدم
    و پاره پاره ريختم
    پيشِ پاي تو ..

    بر من پا گذاشتي
    کوبيدهتر سختتر محکمتر شدم

    تابيدي به من
    آب شدم ..

    { شهاب مقربين }
     

    @ T @ R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/11/11
    ارسالی ها
    788
    امتیاز واکنش
    104
    امتیاز
    0
    زمستان بی برکت

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------



    چه زمستان ِ بی برکتی ست ..
    من امسال
    از تماشای زیبایی تو
    در سپیدی برف
    محروم بوده ام ..


    { سهراب کریمی }
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا