شعر اشعار احمد حسینی

nika_beramiriha

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/15
ارسالی ها
1,175
امتیاز واکنش
2,472
امتیاز
426
پدرم نیمه شب احساسِ پشیمانی کرد

جای آن قوچ مرا بـرده وُ قربانی کرد



طرحِ این توطئه را هر دو کشیدند، خدا

سَرِ من با پدرم وعده ی پنهانی کرد



مادرم گریه نمی کرد ولی چشمانش

برکه ی ذهنِ مرا غرقِ پریشانی کرد



تیغ با حنجره ام فاصله ای اندک داشت

خونِ من فاجعه را این همه طولانی کرد



بر لباسِ پدرم لکه ی خون بود و خدا

آسمان را سَرِ این مسئله بارانی کرد



خونِ من شسته نمی شد، همه می دانستند

باد این شایعه را بُرد و خیابانی کرد



شب به هم دستیِ یعقوب، خدا یوسف را

از تَهِ چاه درآورده و زندانی کرد



و خدا نقشه کشید و پسرِ خود را نوح

غرقِ امواجِ هراس آورِ طوفانی کرد



مرگِ مغمومِ سیاووش به دستورِ پدر

اولین مرثیه را تعزیه گردانی کرد



آرزوی پدران کُشتنِ فرزندان است

رستم این فاجعه را کاملاً ایرانی کرد
 
  • پیشنهادات
  • nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    لطفا به من نشان بده راه علاج را
    دنیا به هستی ام زده چوب حراج را

    گاهی به نام دشمن و گاهی به نام دوست
    از من ستانده اند به هر حیله باج را

    عمری به این شکارچیان سمور و فیل
    تاوان پوست داده ام و جرم عاج را

    هرگز کسی شبیه تو پیدا نمی شود
    نا گفته برطرف بکند احتیاج را

    حتی تبر کنار تو تغییر می دهد
    طرز نگاه خود به درختان کاج را

    شعر من از فروغ و فریدونی شما
    در سایه می برد غزل ابتهاج را
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    تو نیستی تهران غربیستان آدم هاست
    تو نیستی... نه نیستی تهران مان تنهاست

    تو نیستی من شک ندارم زود خواهم مرد
    تو نیستی بی بی کنار حوض ماهی هاست

    تو نیستی...
    دارد خیابان های شهر از درد...
    تو نیستی نام تو
    بر این کوچه پابرجاست

    تو نیستی تو رفته بودی زود برگردی
    تو نیستی این روزهای تلخ بی معناست

    تو نیستی
    نام تو را تکرار خواهم کرد
    تو نیستی
    نام تمام دختران ساراست

    تو نیستی من غرق خواهم شد درون تو
    تو نیستی اما لباس آبی ات دریاست

    تو نیستی من با خیالت هم قدم بودم
    تو نیستی از دور جای خالی ات پیداست
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    گفتند بهار
    پشت هم گریه کنیم
    بگذار که با شروع غم گریه کنیم
    تا باورشان شود که ما یک نفریم
    بگذار که تا بجای هم گریه کنیم
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    سارا نبودی
    چشم گریان را ببینی
    آن قدر باریدم که
    ب
    ا
    ر
    ا
    ن را ببینی

    وَللَـه
    که بی تو
    شهر،
    خود را
    حبس می‌کرد
    بهتر!
    نبودی
    بغضِ طهران را
    ببینی

    تهران مان،
    طهران نشد
    بهتر!
    نبودی
    این راهزن،
    این راه بندان را
    ببینی

    بی‌بی
    به چشمان تو دل خوش کرده
    سارا !
    کافی‌ست
    عکس لای قرآن را ببینی

    رفتی..
    لَقد..
    ماندم..
    خَلَقنا..
    فی کبد را
    از بر شدم
    تا رنج انسان را ببینی

    بی‌بی
    خودش می‌گفت:
    سارا قسمت توست
    بی‌بی
    خودش می‌گفت:
    فنجان را ببینی

    از ترکه‌ها
    بر پای سارا می‌نویسی
    وقتی که
    کابوسِ دبستان را ببینی

    آن‌قدر
    پشت پنجره ماندم که شاید
    یک لحظه
    این سوی خیابان را ببینی

    راضی
    به مرگت می‌شوی
    مانند سارا
    وقتی نخواهی
    خانِ چوپان را ببینی

    وقتی که دیدم
    زود سرما می‌خوری، باز
    تقویم را
    بستم
    زمستان را
    نبینی
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    تو:

    زخم‌های تنم
    سیاه شدند
    مثل طهران عهد قاجارت
    له شدم
    زیر پای عابرها
    لای ته مانده‌های سیگارت
    در سرم
    رفتنت قدم می‌زد
    خاطراتت مرا بهم می ریخت

    طعم نفرت
    گرفت لب هایت
    پشت لبخند‌های بیزارت

    در جهانی که عشق
    ممنوع است
    عاشقت می‌شوم...
    خودآزاری ست

    عشق
    یک نامه‌ی سیاه شده‌ست
    تا شده توی جیب شلوارت

    من:

    استکانم
    که لب به لب باشد
    کافه
    باید سکندری بخورد
    دست من
    باز
    توسری بخورد
    پای انگشت‌های اقرارم

    دست من نیست،
    دست‌هایم را
    دست‌هایی
    فشار می‌دادند

    خیس شد
    روی برگه‌ها
    اسمت
    خشک شد
    اشک‌های خودکارم...

    او:

    چاهک
    بوگرفته‌ی نفتی!
    شهرمن!
    پایتخت بدبختی
    چند
    قرن سیاه بیداراست
    پشت خمیازه‌های کشدارش

    دخترانش
    که دختری شان را
    پشت مرز و خلیج گم کردند
    پسرانش
    که چند اسم شدند
    بر سر درزهای دیوارش

    چند قرن تمام...
    یادش نیست
    کفن میرزاده‌ها بوده‌ست

    مجلس توپ خورده‌ی
    روسی‌ست
    توی مشروطه‌های خونبارش

    شهر ما...
    شهر گنگ خوابیده
    گسل زخم‌های تکراری ست
    خواب مرگی بزرگ را دیده ست
    درته چشم‌های بیدارش
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    برای کبوترها دانه می پاشم
    به گلدان های پشت پنجره آب می دهم
    پنجره را باز می کنم
    به خورشید می گویم: صبح به خیر
    نگران نباش
    همه چیز مثل گذشته است
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    کاش
    خانه ی ما پنجره ای
    برای دیدن تو داشت
    پنجره ای که می شد از آن
    رقـ*ـص درختان حیاط را
    تماشا کرد
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    من هیچ وقت کاری نمی کنم
    که مجبور باشم
    از کسی عذرخواهی کنم
    اما
    همیشه به خودم می گویم
    من را ببخش
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    مرا بردند دریا
    پیش ماهی‌ها رها کردند
    مرا از چشم‌های‌ی آبی‌ات
    دریا جدا کردند

    زمانی
    ناخداشان بودم و
    اما نفهمیدند
    مرا بردند
    در هفت آسمان
    آن‌جا خدا کردند

    برادرهای‌ی بی دینم
    برادرهای‌ی دیندارم
    مرا انداختند در چاه و با گریه
    صدا کردند

    همان‌هایی که
    تا دیروز
    با من زندگی کردند
    نشستند و برای مردنم
    هر شب دعا کردند

    مرا که سال‌ها
    از عشق می گفتم
    چه پیشآمد
    ببین!
    با شوق بی حدّ غزل‌هایم چه‌ها کردند
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا