تند تند از پله ها بالا رفتم و دررو باز کردم و از زیرزمین خارج شدم
نفس عمیقی کشیدم و وارد حیاط شدم، جارو رو از کنار دیوار برداشتم و دوباره وارد زیر زمین شدم و زمینش رو که پر از خاک بود تمیز کردم وبعد هم روی کمد و میز رو تمیز کردم. وسایل نقاشیم رو از داخل اتاق آوردم و توی زیرزمین چیدم.
روی زمین هم فرش اتاق قبلی سارا رو انداختم.
بعد هم چایی دم گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم.
تا چشم هام رو بستم صدای زنگ گوشی اتاق رو پر کرد و اسم آراد روی صفحه افتاد.
- بله آراد
- سلام خوبی آنا
- هی بد نیستم
- چه خبر؟ گفتم بیایم دنبالت بریم یه دوری بزنیم
- نه حال ندارم از صبح مشغول تمیز کردن زیرزمین بودم وسایل نقاشیم رو گذاشتم اونجا گفتم به جای کارگاهی که قبلاً داشتم.
- چه خوب! پس اگر کسی خونتون نیست من و نادیا بیایم اونجا؟
آروم پوفی کردم و گفتم:
- نه کسی نیست پس من منتظرتونم
- چیزی لازم داری برای کارگاه جدیدت؟
- لامپ نداره بیا نورانیش کن.
خندید و گفت:
- چشم، آدرس رو بفرست.
خندیدم وتلفن رو قطع کردم و بعد از فرستادن آدرس برای آراد، بلند شدم و لباس هام رو عوض کردم و موهامو شونه کردم و برای کامل کردن این همه شیک بودن رژ قرمز زدم!
وارد آشپزخونه شدم و خوراکی ها رو آماده کردم و روی میز داخل حیاط گذاشتم.
دقیقا همون لحظه صدای زنگ در بلند شدو من برای پایان دادن به صدای زنگ به سمت در هجوم بردم!!
- سلام خوش اومدید، چقدر زود رسیدید
آراد کیسه های خریدش رو کنار در گذاشت و نادیا رو به داخل راهنمایی کرد.
- آنا ناراحتی برگردیم
نادیا خندید و لپم رو بـ*ـوس کرد
- سلام عزیزم، چون نزدیک لواسون بودیم برای همینم آراد گفت بیایم دنبالت که بریم بیرون بعد هم که کنسل شد فقط رفتیم لامپ خریدیم.
لبخند زدم و به میز اشاره کردم.
- بفرما بشین عزیزم
آراد به زیرزمین اشاره کرد:
الان میرم درستش میکنم شما بشینید تا من بیام.
- آراد حالا نمیخواد خودت رو خسته کنی
دستشو روی هوا تکون داد و وارد زیرزمین شد.
نادیا پفکی برداشت و گفت:
- چه خبر از دانشگاهت دختر؟
- مثل همیشه کسل کننده
خندید
- با خونه جدید کنار اومدی؟
- راستش کنار نیومدم بخاطر بابا فقط دارم تحمل میکنم.
- خونه خوشگلیه عزیزم
- آره ولی خب کلی معایب داره.
نفس عمیقی کشیدم و وارد حیاط شدم، جارو رو از کنار دیوار برداشتم و دوباره وارد زیر زمین شدم و زمینش رو که پر از خاک بود تمیز کردم وبعد هم روی کمد و میز رو تمیز کردم. وسایل نقاشیم رو از داخل اتاق آوردم و توی زیرزمین چیدم.
روی زمین هم فرش اتاق قبلی سارا رو انداختم.
بعد هم چایی دم گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم.
تا چشم هام رو بستم صدای زنگ گوشی اتاق رو پر کرد و اسم آراد روی صفحه افتاد.
- بله آراد
- سلام خوبی آنا
- هی بد نیستم
- چه خبر؟ گفتم بیایم دنبالت بریم یه دوری بزنیم
- نه حال ندارم از صبح مشغول تمیز کردن زیرزمین بودم وسایل نقاشیم رو گذاشتم اونجا گفتم به جای کارگاهی که قبلاً داشتم.
- چه خوب! پس اگر کسی خونتون نیست من و نادیا بیایم اونجا؟
آروم پوفی کردم و گفتم:
- نه کسی نیست پس من منتظرتونم
- چیزی لازم داری برای کارگاه جدیدت؟
- لامپ نداره بیا نورانیش کن.
خندید و گفت:
- چشم، آدرس رو بفرست.
خندیدم وتلفن رو قطع کردم و بعد از فرستادن آدرس برای آراد، بلند شدم و لباس هام رو عوض کردم و موهامو شونه کردم و برای کامل کردن این همه شیک بودن رژ قرمز زدم!
وارد آشپزخونه شدم و خوراکی ها رو آماده کردم و روی میز داخل حیاط گذاشتم.
دقیقا همون لحظه صدای زنگ در بلند شدو من برای پایان دادن به صدای زنگ به سمت در هجوم بردم!!
- سلام خوش اومدید، چقدر زود رسیدید
آراد کیسه های خریدش رو کنار در گذاشت و نادیا رو به داخل راهنمایی کرد.
- آنا ناراحتی برگردیم
نادیا خندید و لپم رو بـ*ـوس کرد
- سلام عزیزم، چون نزدیک لواسون بودیم برای همینم آراد گفت بیایم دنبالت که بریم بیرون بعد هم که کنسل شد فقط رفتیم لامپ خریدیم.
لبخند زدم و به میز اشاره کردم.
- بفرما بشین عزیزم
آراد به زیرزمین اشاره کرد:
الان میرم درستش میکنم شما بشینید تا من بیام.
- آراد حالا نمیخواد خودت رو خسته کنی
دستشو روی هوا تکون داد و وارد زیرزمین شد.
نادیا پفکی برداشت و گفت:
- چه خبر از دانشگاهت دختر؟
- مثل همیشه کسل کننده
خندید
- با خونه جدید کنار اومدی؟
- راستش کنار نیومدم بخاطر بابا فقط دارم تحمل میکنم.
- خونه خوشگلیه عزیزم
- آره ولی خب کلی معایب داره.
آخرین ویرایش: