- بابا غروب باید برم دامپزشکی منو میرسونی؟
- تنها میری؟
- نه، کیمیا پیام داد که بریم دنبالش باهم بریم.
- باشه دخترم، ولی اگر میخوای ببرمت باید زودتر راه بیوفتیم چون ساعت ۵ باید برم بیمارستان
مربا و خامه رو روی میز گذاشتم
- منم بیام باهات بابا؟
- نه عزیزم خودم میرم
نگران به طرفش رفتم
- تنها که نمیشه بری، شاید حالت بد بشه
- نمیخواد دخترم، یه سر هم باید به شرکت بزنم برای همین خسته میشی.
بعد از صبحونه روی مبل خوابیدم و لپ تاپ سارا رو روی شکمم گذاشتم و مشغول دانلود فیلم مورد علاقم شدم.
- آنا خجالت نمیکشی؟ من دارم حاضر میشم تا نیم ساعت دیگه باید راه بیوفتیم؛ ولی تو هنوز ناهار درست نکردی؟
روی فایل کلیک کردم
- عزیزم خدا بهت دو تا دست داده خودت برو درست کن
- من بلد نیستم، تازشم زغال اخته هم هنوز ناهار نخورده
اخم کردم
- خودت کم بودی از این به بعد باید نگران تغذیه زغال اخته جانتم باشم؟
سارا از پله ها پایین اومد، نگاهش به شکمم افتاد
شروع به شمارش کردم برای حملش۱,۲,۳
- آناااا، چرا لپ تاپ منو برداشتی
لپ تاپ رو بستم روی مبل گذاشتم و روش خوابیدم
- لپ تاپ خودم خرابه، قسمت جدید سریال مورد علاقم اومده
سعی کرد لپ تاپ رو از زیرم در بیاره
- بده من اونو، لپ تاپ یه وسیله شخصیه نباید بدون اجازه دست بزنی
- سارا بزار اینسری ببینم، قول میدم دیگه بهش دست نزنم
- دخترا چیکار میکنید؟
چنگی به بازوم زد و عقب نشینی کرد
- بابا آنا لپ...
- هیچی بابا جان شما حرص نخور
سارا خودشیرینی زیر لب زمزمه کرد و به سمت یخچال رفت
- بابا ناهار نداریم
- دخترم دیگه دیر شده بریم سر راه برات پیتزا میگیرم
خیره شدم به لبخند شیطانی سارا و لب هام آویزون شد
بابا جلو اومد و پیشونیمو بوسید
- مراقب خودت باش تا برگردیم
- شما هم همینطور
سارا از دور دست تکون داد و مشغول پوشیدن کتونی هاش شد
- سارا
- هان؟
- امیدوارم دکتر بگه به زغال اخته حساسیت داری و نمیتونی نگهش داری
چشم غره ای رفت و درو محکم بست
دوباره روی مبل دراز کشیدم و لپ تاپ رو روشن کردم. نیم ساعتی مشغول فیلم دیدن بودم تا که صدای شکمم بلند شد
- من بدبخت باید تخم مرغ بخورم بعد سارا خانم پیتزا بخوره
لپ تاپ رو روی مبل گذاشتم و همونطور که غر میزدم به طرف اشپزخونه رفتم
- انگار خدمتکار شخصی گرفته همش از من کار میکشه، هر چی دستور میده باید گوش بدم
- تنها میری؟
- نه، کیمیا پیام داد که بریم دنبالش باهم بریم.
- باشه دخترم، ولی اگر میخوای ببرمت باید زودتر راه بیوفتیم چون ساعت ۵ باید برم بیمارستان
مربا و خامه رو روی میز گذاشتم
- منم بیام باهات بابا؟
- نه عزیزم خودم میرم
نگران به طرفش رفتم
- تنها که نمیشه بری، شاید حالت بد بشه
- نمیخواد دخترم، یه سر هم باید به شرکت بزنم برای همین خسته میشی.
بعد از صبحونه روی مبل خوابیدم و لپ تاپ سارا رو روی شکمم گذاشتم و مشغول دانلود فیلم مورد علاقم شدم.
- آنا خجالت نمیکشی؟ من دارم حاضر میشم تا نیم ساعت دیگه باید راه بیوفتیم؛ ولی تو هنوز ناهار درست نکردی؟
روی فایل کلیک کردم
- عزیزم خدا بهت دو تا دست داده خودت برو درست کن
- من بلد نیستم، تازشم زغال اخته هم هنوز ناهار نخورده
اخم کردم
- خودت کم بودی از این به بعد باید نگران تغذیه زغال اخته جانتم باشم؟
سارا از پله ها پایین اومد، نگاهش به شکمم افتاد
شروع به شمارش کردم برای حملش۱,۲,۳
- آناااا، چرا لپ تاپ منو برداشتی
لپ تاپ رو بستم روی مبل گذاشتم و روش خوابیدم
- لپ تاپ خودم خرابه، قسمت جدید سریال مورد علاقم اومده
سعی کرد لپ تاپ رو از زیرم در بیاره
- بده من اونو، لپ تاپ یه وسیله شخصیه نباید بدون اجازه دست بزنی
- سارا بزار اینسری ببینم، قول میدم دیگه بهش دست نزنم
- دخترا چیکار میکنید؟
چنگی به بازوم زد و عقب نشینی کرد
- بابا آنا لپ...
- هیچی بابا جان شما حرص نخور
سارا خودشیرینی زیر لب زمزمه کرد و به سمت یخچال رفت
- بابا ناهار نداریم
- دخترم دیگه دیر شده بریم سر راه برات پیتزا میگیرم
خیره شدم به لبخند شیطانی سارا و لب هام آویزون شد
بابا جلو اومد و پیشونیمو بوسید
- مراقب خودت باش تا برگردیم
- شما هم همینطور
سارا از دور دست تکون داد و مشغول پوشیدن کتونی هاش شد
- سارا
- هان؟
- امیدوارم دکتر بگه به زغال اخته حساسیت داری و نمیتونی نگهش داری
چشم غره ای رفت و درو محکم بست
دوباره روی مبل دراز کشیدم و لپ تاپ رو روشن کردم. نیم ساعتی مشغول فیلم دیدن بودم تا که صدای شکمم بلند شد
- من بدبخت باید تخم مرغ بخورم بعد سارا خانم پیتزا بخوره
لپ تاپ رو روی مبل گذاشتم و همونطور که غر میزدم به طرف اشپزخونه رفتم
- انگار خدمتکار شخصی گرفته همش از من کار میکشه، هر چی دستور میده باید گوش بدم
آخرین ویرایش: