- عضویت
- 2019/01/17
- ارسالی ها
- 492
- امتیاز واکنش
- 57,719
- امتیاز
- 1,042
- سن
- 21
نام رمان: وارث عشق
نویسنده: یلدا علیزاده کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه، طنز
ناظر: MEHЯAN
سطحرمان: پرطرفدار
خلاصه: این داستان، روایات زندگی دختر یتیمی است که بعد از فوت خانواده اش، بلاجبار، برای امر معاش به پسر بودن تظاهر می کند؛ اما بعد از ورود به عمارتی برای کار، با دیدار چهره ای آشنا، به گذشته ای مبهم و آینده ای نامعلوم راهی می شود.
لینک نقد رمان:
به متن روی جلد کتاب خیره شدم و آرام زمزمه اش کردم:
_به نام خدا و دیگر هیچ، تنها انسان باش و دیگر هیچ.
خودکار را در دست گرفتم، اولین صفحه را خالی گذاشتم و در دومین صفحه از دفترچه آبی رنگ نوشتم:
" چشمان او لشکر هیتلر بود و قلبِ من لهستان بی دفاع! "
با لبخندِ محوی یک خط پایین تر ادامه دادم:
" دخترک، لیوان قهوه اش را روی میز گذاشت و با لبخند رو به او لب زد: عشق کشکه. "
سرم خم کردم و به یاد گذشته ها رنگ خودکار رو عوض کردم و ادامه دادم:
" وارث مغرور عمارت دست هایش را در جیبش گذاشت و پوزخندی زد. به چشمان پرستارِ سرخوش خیره شد و گفت:
عشق کشکه، زندگی هم آش؛ آش که بدونِ کشک مزه نداره. داره؟ "
نویسنده: یلدا علیزاده کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه، طنز
ناظر: MEHЯAN
سطحرمان: پرطرفدار
خلاصه: این داستان، روایات زندگی دختر یتیمی است که بعد از فوت خانواده اش، بلاجبار، برای امر معاش به پسر بودن تظاهر می کند؛ اما بعد از ورود به عمارتی برای کار، با دیدار چهره ای آشنا، به گذشته ای مبهم و آینده ای نامعلوم راهی می شود.
لینک نقد رمان:
به متن روی جلد کتاب خیره شدم و آرام زمزمه اش کردم:
_به نام خدا و دیگر هیچ، تنها انسان باش و دیگر هیچ.
خودکار را در دست گرفتم، اولین صفحه را خالی گذاشتم و در دومین صفحه از دفترچه آبی رنگ نوشتم:
" چشمان او لشکر هیتلر بود و قلبِ من لهستان بی دفاع! "
با لبخندِ محوی یک خط پایین تر ادامه دادم:
" دخترک، لیوان قهوه اش را روی میز گذاشت و با لبخند رو به او لب زد: عشق کشکه. "
سرم خم کردم و به یاد گذشته ها رنگ خودکار رو عوض کردم و ادامه دادم:
" وارث مغرور عمارت دست هایش را در جیبش گذاشت و پوزخندی زد. به چشمان پرستارِ سرخوش خیره شد و گفت:
عشق کشکه، زندگی هم آش؛ آش که بدونِ کشک مزه نداره. داره؟ "
آخرین ویرایش: