رمان گل یاسمن | آذرگل کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

آذرگل

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/06/09
ارسالی ها
41
امتیاز واکنش
182
امتیاز
121
پارت_۴۳
از جایش تکان خورد به سکت اتاق مشترکش به محمد رفت. پشت در ایستاد و نفسی عمیق کشید. از حرف آخر سمن گل روی دل اش احساس سنگینی میکرد.
``_برو دیگه. این زندگی تو، نباید بخاطر چیزی که تقصیر تو نبود خودت رو عذاب بدی.``
تا حالا هیچ کس به این موضوع اشاره نکرده بود. و حالا سمن گل به رویش آورده بود. ترسش را به رویش آورده بود.
آرام در اتاق را باز کرد و وارد اتاق شد. صدای آب می آمد و نبودن محمد، خبر میداد هنوز از حمام نیامده است. روی تخت نشست و سینی را روی پایش گذاشت. به جلو خیره شد و سرش سوت میکشید.
نفهمید کی محمد با حوله ی دورش رو به رو اش قرار گرفت. سر بلند کرد و از بالا تنه ی ب*ر*ه*ن*ه اش گذاشت و به چشمان سبز محمد نگاه کرد.
محمد از سردی و شیشه ای بودن چشمان ارغوان لرزید. هیچ وقت این سردی را در چشمانش ندیده بود حتی دو سال پیش که زیر پاهایش له اش کرده بود. بی طاقت جلوی پا های ارغوان زانو زد. سینی را از روی پا های ارغوان برداشت و روی زمین گذاشت. دستان سرد و لرزان ارغوان را در دستان گرم خودش گرفت و گفت:
_ ارغوان. عزیزم چی شده؟
انگار منتظر شنیدن همین جمله از محمد بود که چشمه ی چشمش جوشید و اشک هایش روان شد.
 
  • پیشنهادات
  • وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا