پست بیست دوم
تا این که صدای در اومد مطمئن بودم مامان و مریم بودند ولی ناراحت بودم از دست مریم ولی دلیل ش را نمی دانستم داشتم تایپ میکردم که وارد اتاق شد و رو به من گفت : سلام آقای اخمو خسته نباشی خوب هستی؟
-ممنون شما خوبم شما خوبین خوش گذاشت ؟
-عالی بود کامران مامان آدم شوخ و مهربانی.
-پس بهت خوش گذاشت ؟
-آره تو چی خوب دانشگاه ؟
-آره خوب بود ولی کلاس آخر رو نماندم و اومدم خونه سرم درد میکرد اول ترسیدم دیدم نیستی گفتم میری بیرون گم میشی.
-نه دلم گرفته بود و مامانت فکر کرد به خاطر فرهاده بهم گفت می توانم باهاش برم منم قبول کردم حالا سر دردت خوب شده .
-نه مریم برو ببین میتوانی برام قرص سر درد پیدا کنی بیاری .
-خوب من میرم ولی اگه سر درد داری پس چرا نشستی داری تایپ میکنی حتما چشم هات ضعیف شده بذار الان میام همش برات تایپ میکنم.
مریم رفت همه اون عصبانیت و اون همه حرف با یه خنده و نگاه مریم از بین رفت اون منو خلع سلاح کرد من نتوانستم کاری صورت بدم بعد از چند دقیقه با به قرص و یه لیوان آب برگشت قرص رو از کاورش در آورد به طرفم گرفت از دستش گرفتم گذاشتم دهانم با آب قرص رو خوردم بعد رو به مریم گفتم : مریم بیا سر تخت رو بگیر ببریم اونجا .
-چرا اینجا که خوب جاش.
میخواهم بخوابم بگم تا تو تایپ کنی .
-اهن باشه .
تخت رو بلند کردم آوردم کنار وسایل تایپ دراز کشیدم و کاغذ رو گرفتم دستم براش خوندم اونم تایپ کرد.
چند ساعت طول کشید تا تمام بشه بعد تایپ از مریم خواستم کاغذ های تایپ شده رو بذاره توی کیفم اونم همون کارو کرد بعد بیرون رفت تا من استراحت کنم تا ساعت ۹ شب خواب بودم با صدای در بیدار شدم مریم بود اومد تو نشست روی صندلی رو به من گفت : پاشو آقای خواب آلو چقدر میخوابی آخه بیدار شو دارن شام میخورند .
-اه سرم مگه چقدر خوابیدم ساعت چنده ؟
-نه شب آقای خواب الوده .
-نه شب چرا پس بیدارم نکردین قرص خورده بودم هیچی نفهمیدم .
- آره میدونم به مامانت اینا هم گفتم قرص خوردی خوابیدی اونا هم بیدار ت نکردن الان خاله توران بهم گفت که بیام بیدار ت کنم واسه شام.
-باشه تو برو بخور منم الان میام.
-بعد از رفتن مریم خواستم بلند بشم که سرم گیچ رفت و اگه دستمو به دیوار تکیه دادم نزدیک بود زمین بخورم به طرف بیرون حرکت کردم هنوز سرم بی حس بود دست صورتمو با آب حوضچه شستم و وارد آشپزخونه شدم و نشستم روی صندلی و رو به سلام دادم و اونا هم جوابمو دادند. بعد مامان رو به من گفت : کامران ..... پسرم خوبی چرا اینقدر خوابیدی شب خوابت نمیبرد.
-نمی دونم والا از مریم خانوم بپرسید من سرم درد میکرد گفتم برو واسم قرص سر درد بیار نمی دونم قرص چی بود که منو این طوری بی هوش کرد.
همه خندیدن مریم خندید بعد بابا رو به من گفت : خوب چشم نداشتی گیرم مریم خانوم به قرص دادن تو باید کا ورشو میخواندی.
-نداشت بابا به زور گذاشت تو دهانم .
-دروغ میگه به خدا خودش قرص خورد آقا محمد.
-میدونم دخترم این پسرم من از قدیم سر به هواست.
۲۲
تا این که صدای در اومد مطمئن بودم مامان و مریم بودند ولی ناراحت بودم از دست مریم ولی دلیل ش را نمی دانستم داشتم تایپ میکردم که وارد اتاق شد و رو به من گفت : سلام آقای اخمو خسته نباشی خوب هستی؟
-ممنون شما خوبم شما خوبین خوش گذاشت ؟
-عالی بود کامران مامان آدم شوخ و مهربانی.
-پس بهت خوش گذاشت ؟
-آره تو چی خوب دانشگاه ؟
-آره خوب بود ولی کلاس آخر رو نماندم و اومدم خونه سرم درد میکرد اول ترسیدم دیدم نیستی گفتم میری بیرون گم میشی.
-نه دلم گرفته بود و مامانت فکر کرد به خاطر فرهاده بهم گفت می توانم باهاش برم منم قبول کردم حالا سر دردت خوب شده .
-نه مریم برو ببین میتوانی برام قرص سر درد پیدا کنی بیاری .
-خوب من میرم ولی اگه سر درد داری پس چرا نشستی داری تایپ میکنی حتما چشم هات ضعیف شده بذار الان میام همش برات تایپ میکنم.
مریم رفت همه اون عصبانیت و اون همه حرف با یه خنده و نگاه مریم از بین رفت اون منو خلع سلاح کرد من نتوانستم کاری صورت بدم بعد از چند دقیقه با به قرص و یه لیوان آب برگشت قرص رو از کاورش در آورد به طرفم گرفت از دستش گرفتم گذاشتم دهانم با آب قرص رو خوردم بعد رو به مریم گفتم : مریم بیا سر تخت رو بگیر ببریم اونجا .
-چرا اینجا که خوب جاش.
میخواهم بخوابم بگم تا تو تایپ کنی .
-اهن باشه .
تخت رو بلند کردم آوردم کنار وسایل تایپ دراز کشیدم و کاغذ رو گرفتم دستم براش خوندم اونم تایپ کرد.
چند ساعت طول کشید تا تمام بشه بعد تایپ از مریم خواستم کاغذ های تایپ شده رو بذاره توی کیفم اونم همون کارو کرد بعد بیرون رفت تا من استراحت کنم تا ساعت ۹ شب خواب بودم با صدای در بیدار شدم مریم بود اومد تو نشست روی صندلی رو به من گفت : پاشو آقای خواب آلو چقدر میخوابی آخه بیدار شو دارن شام میخورند .
-اه سرم مگه چقدر خوابیدم ساعت چنده ؟
-نه شب آقای خواب الوده .
-نه شب چرا پس بیدارم نکردین قرص خورده بودم هیچی نفهمیدم .
- آره میدونم به مامانت اینا هم گفتم قرص خوردی خوابیدی اونا هم بیدار ت نکردن الان خاله توران بهم گفت که بیام بیدار ت کنم واسه شام.
-باشه تو برو بخور منم الان میام.
-بعد از رفتن مریم خواستم بلند بشم که سرم گیچ رفت و اگه دستمو به دیوار تکیه دادم نزدیک بود زمین بخورم به طرف بیرون حرکت کردم هنوز سرم بی حس بود دست صورتمو با آب حوضچه شستم و وارد آشپزخونه شدم و نشستم روی صندلی و رو به سلام دادم و اونا هم جوابمو دادند. بعد مامان رو به من گفت : کامران ..... پسرم خوبی چرا اینقدر خوابیدی شب خوابت نمیبرد.
-نمی دونم والا از مریم خانوم بپرسید من سرم درد میکرد گفتم برو واسم قرص سر درد بیار نمی دونم قرص چی بود که منو این طوری بی هوش کرد.
همه خندیدن مریم خندید بعد بابا رو به من گفت : خوب چشم نداشتی گیرم مریم خانوم به قرص دادن تو باید کا ورشو میخواندی.
-نداشت بابا به زور گذاشت تو دهانم .
-دروغ میگه به خدا خودش قرص خورد آقا محمد.
-میدونم دخترم این پسرم من از قدیم سر به هواست.
۲۲