کیف و مانتو شالمو با عصبانیت انداختم روی میزمو هلش دادم...
من:کی به تو اجازه داده عین خر سرتو بندازی پایین بیای تو اتاقم؟گمشو برو بیرون فاطمه اومده زشته....
دوباره با لجبازی رفت سمت کمد...پاشو روی زمین کوبید و گفت:
مهدی:نموخوام...
و در کمد و باز کرد...حرصی از پشت پیرهنشو کشیدم که دیدم یکی از لباس زیرام دستشه و با خنده گرفت دورش...خودشو تکون داد و با لحن زنونه ای گفت:
مهدی:وای چه مانکنمممم....
با حرص زدم توی سرش...
من:مهدی زشته خجالت بکش اون چیه برداشتی بزار سرجاش احمق...
مشت آرومی به بازوم زد و پشت چشم نازک کرد...
مهدی:ایششش....چشاتو درویش کن مرتیکه...خجالتم خوب چیزیه...اگه آقامون ببینتم خونت حلاله...قیمه قیمت می کنم...
من:کی به تو اجازه داده عین خر سرتو بندازی پایین بیای تو اتاقم؟گمشو برو بیرون فاطمه اومده زشته....
دوباره با لجبازی رفت سمت کمد...پاشو روی زمین کوبید و گفت:
مهدی:نموخوام...
و در کمد و باز کرد...حرصی از پشت پیرهنشو کشیدم که دیدم یکی از لباس زیرام دستشه و با خنده گرفت دورش...خودشو تکون داد و با لحن زنونه ای گفت:
مهدی:وای چه مانکنمممم....
با حرص زدم توی سرش...
من:مهدی زشته خجالت بکش اون چیه برداشتی بزار سرجاش احمق...
مشت آرومی به بازوم زد و پشت چشم نازک کرد...
مهدی:ایششش....چشاتو درویش کن مرتیکه...خجالتم خوب چیزیه...اگه آقامون ببینتم خونت حلاله...قیمه قیمت می کنم...