[HIDE-THANKS]
یه چیزی انگار دورنم فرو ریخت زود از جلوی پنجره اومدم کنار وپنجره بستم برای محکم کاری پرده صورتی اتاقم رو هم کشیدم
به دیوار تکیه دادم یکم غیرمنتظر بود برام این پنجره چندساله بود که باز نشده بود والان بازشده و اونی که مقابلشه آرشه
دوست داشتم از زیر نگاههای آرش در برم نمیدونم شاید یه حسی بود که خودمم نمیدونستم چیه
خودم به سختی از دیوارکندم نشستم روی تختم ولی باز قلبم نا آرام بود
به اجبارروی تختم دراز کشیدم الان وقت فکر کردن به آرش نبود
الان باید میخوابم که فردا سر کلاس استاد مرتضوی دیر نرسم چشمام بستم
بلاخره صبح دیر بیدارشدم سریعی تاکسی گرفتم وارد دانشگاه شدم
خدا بگم چکارت کنه آرش دیشب بخاطرت درست نتونستم بخوابم بلاخره خواب موندم
داشتم تندتند سمت پله ها میرفتم که راشی ندیدم که عجله داشت میامد سمتم
نفسشو داد بیرون
سلام راشین خوبی
-راشین :سلام نسیم ممنون ..توخوبی
مرسی بدو که الان راهمون نمیده سرکلاس
-راشین:پس بدو که بریم
بلاخره پله ها یکی دوتا طی کردیم رسیدم سر کلاس باهم وارد کلاس شدیم
با دیدن جای خالی استادتعجب کردیم یه نگاه بهم کردیم
خداراشکر استاد مرتضوی نیومده بود دوتا صندلی خالی دیدیم زود رفتیم نشستم روی صندلی
-راشین :آخیش خدا شکر هنوزنیامده
-نسیم :جای تعجبه استاد هنوز نیومده اون که آن تایم بود همیشه زود میامد کلاسش
که همو لحظه یه پسرجون وارد کلاس شد تا حالا ندیده بودمش
-راشین:این که دیگه !!!؟؟؟
-نسیم :نمیدونم شایدم دانشجوی جدید نه این موقعا که انتقالی نمیدن
همون طور درحال تجزیه وتحلیل بودیم که پسر رفت توی جایگاه استاد ایستاد
که با بهت به هم نگاه کردیم
-راشین:این چرا رفته اونجا ایستاده چه خوشتپه اوه اوه قیافشو
همه انگار تعجب کرده بودن درحال پچ پچ کردن بودن
که با خودکارش زد روی میز
بچه ها لطفا ساکت باشید حتما تعجب کردن از دیدن من
من استاد جدیدتون زانیار پارسا هستم که به جای استاد مرتضوی اومدم
این چند ماه در خدمتون هستم امیدوارم این ترم باهم خوب بگذرونیم
خب بریم سراغ روش تدریس من
اینجوریه که هر جلسه ازتون امتحان میگیرم شیطنت ومزه پرونی اگیدا تو کلاس من ممنوعه
وقتی درس میدم دوست ندارم سروصدای بشنوم
امیدوارم متوجه شده باشید
واخدااین دیگه کیه صد رحمت به استاد مرتضوعی خودمون برگه حضوروغیاب واسمها میخوند
راشین همیجور زیر گوشم پچ پچ میکرد منم حواسم به اون بود
-راشین : بابا این دیگه کیه خدایا غلط کردیم همون استاد مرتضوی برسون
ای راشین یکم اروم تر حرف بزن نمبینی هنوز هیچی نشده چطوری همه خفه خون گرفتن سکون بین
- راشین :ای وای چه جذبه ای هم داره
طوری اینو را میگفت که لبخندی روی لبم آورد که باصدای استاد..
[/HIDE-THANKS]
یه چیزی انگار دورنم فرو ریخت زود از جلوی پنجره اومدم کنار وپنجره بستم برای محکم کاری پرده صورتی اتاقم رو هم کشیدم
به دیوار تکیه دادم یکم غیرمنتظر بود برام این پنجره چندساله بود که باز نشده بود والان بازشده و اونی که مقابلشه آرشه
دوست داشتم از زیر نگاههای آرش در برم نمیدونم شاید یه حسی بود که خودمم نمیدونستم چیه
خودم به سختی از دیوارکندم نشستم روی تختم ولی باز قلبم نا آرام بود
به اجبارروی تختم دراز کشیدم الان وقت فکر کردن به آرش نبود
الان باید میخوابم که فردا سر کلاس استاد مرتضوی دیر نرسم چشمام بستم
بلاخره صبح دیر بیدارشدم سریعی تاکسی گرفتم وارد دانشگاه شدم
خدا بگم چکارت کنه آرش دیشب بخاطرت درست نتونستم بخوابم بلاخره خواب موندم
داشتم تندتند سمت پله ها میرفتم که راشی ندیدم که عجله داشت میامد سمتم
نفسشو داد بیرون
سلام راشین خوبی
-راشین :سلام نسیم ممنون ..توخوبی
مرسی بدو که الان راهمون نمیده سرکلاس
-راشین:پس بدو که بریم
بلاخره پله ها یکی دوتا طی کردیم رسیدم سر کلاس باهم وارد کلاس شدیم
با دیدن جای خالی استادتعجب کردیم یه نگاه بهم کردیم
خداراشکر استاد مرتضوی نیومده بود دوتا صندلی خالی دیدیم زود رفتیم نشستم روی صندلی
-راشین :آخیش خدا شکر هنوزنیامده
-نسیم :جای تعجبه استاد هنوز نیومده اون که آن تایم بود همیشه زود میامد کلاسش
که همو لحظه یه پسرجون وارد کلاس شد تا حالا ندیده بودمش
-راشین:این که دیگه !!!؟؟؟
-نسیم :نمیدونم شایدم دانشجوی جدید نه این موقعا که انتقالی نمیدن
همون طور درحال تجزیه وتحلیل بودیم که پسر رفت توی جایگاه استاد ایستاد
که با بهت به هم نگاه کردیم
-راشین:این چرا رفته اونجا ایستاده چه خوشتپه اوه اوه قیافشو
همه انگار تعجب کرده بودن درحال پچ پچ کردن بودن
که با خودکارش زد روی میز
بچه ها لطفا ساکت باشید حتما تعجب کردن از دیدن من
من استاد جدیدتون زانیار پارسا هستم که به جای استاد مرتضوی اومدم
این چند ماه در خدمتون هستم امیدوارم این ترم باهم خوب بگذرونیم
خب بریم سراغ روش تدریس من
اینجوریه که هر جلسه ازتون امتحان میگیرم شیطنت ومزه پرونی اگیدا تو کلاس من ممنوعه
وقتی درس میدم دوست ندارم سروصدای بشنوم
امیدوارم متوجه شده باشید
واخدااین دیگه کیه صد رحمت به استاد مرتضوعی خودمون برگه حضوروغیاب واسمها میخوند
راشین همیجور زیر گوشم پچ پچ میکرد منم حواسم به اون بود
-راشین : بابا این دیگه کیه خدایا غلط کردیم همون استاد مرتضوی برسون
ای راشین یکم اروم تر حرف بزن نمبینی هنوز هیچی نشده چطوری همه خفه خون گرفتن سکون بین
- راشین :ای وای چه جذبه ای هم داره
طوری اینو را میگفت که لبخندی روی لبم آورد که باصدای استاد..
[/HIDE-THANKS]
آخرین ویرایش: