[HIDE-THANKS][/HIDE-THANKS][HIDE-THANKS]
قراربود امروز برم دانشگاه زود پتو از روم کنارزدم از روی تختم بلندشدم
سمت وردی حموم قدم برداشتم یه دوش سریع گرفتم زود اومدم بیرون
نم موهامو با حوله گرفتم بعد با سشوار خشکشون کردم
شونه زدم ساده جمعشون کردم روی سرم صورتم یکم مرطوب کننده زدم به صورتم سورمه برداشتم کشیدم توی چشام یکم ریمل زدم به مژههام در اخر یه کم ر ژلب کالباسی زدم به ل*ب*هام از روی به روی آینه بلند شدم
رفتم سمت کمد قهو ه ای لباسهام که گوشه اتاقم بود درکمد باز کردم
یه مانتوکرمی برداشتم بایه شلوار مشکی وراخر یه مقنعه مشکی در اوردم گذاشتم روی تختم درکمدم بستم
لباسهامو تنم کردم مقنعه ام برداشتم سرم کردم روبه رو آینه مرتبش کردم
هوا امروز سردتربود پالتو شکلاتی تیره ام برداشتم موبایلمواز روی میز عسلی کنار تختم برداشتم گذاشتمش داخل کیف قهوایم از اتاقم اومد بیرون
پله ها طی کردم رفتم طبقه پایین مامان که حتما رفته بود موسسه
مامان چند ساله که با کمک دوستاش یه موسسه خیره راه اندازی کرده بودن ومامان اونجا مدیر بود
پروانه هم حتما خوابه
رفتم سمت جا کفشی نیم بوتهای قهوای که هم هم رنگ کیف بود در اوردم زیپ نیم بوتها باز کردم گداشتم جلوی پام پوشیدمشون
یه بسم الله گفتم در خونه باز کردم رفتم بیرون سوز سردی به صورتم خورد
که همون لحظه پورشه سورمه ای تیره اش آرش جلوی در خونه اشون بود که داشت در خونه اشون می بست
نفسمو صداداردادم بیرون
اینم از شانس گند من حالا میباست همین الان اونم در دم خونشون باشه
اره دیگه ماکه شانس نداریم بی توجه بهش راه گرفتم رفتم توی دلم دعادعا میکردم که منو ندیده باشه
دوست نداشتم بخاطر دیشب باهاش روبه رو شم یجوری هم از دستش هم عصبانی بود م هم ناراحت
قدم هامو تند کردم که زودتر برم سر خیابون اصلی تاکسی بگیرم برم
هوا امروز خیلی سرد بود
ایستادم لب خیابون حالا از شانس من هر تاکسی رد میشود داخلش پر از مسافر بود
بی حوصله سرم انداختم پایین با سنگ ریزه ای که جلو ی پام بود بازی می کردم که ماشینی جلو نگه داشت
خوشحال از اینکه یه تاکسی خالی برام نگه داشته سرم گرفتم بالا که با قیاقه جدی آرش روبه رو شدم
دقیقا اون چیزی که نمیخواستم اتفاق بیفته افتاد البته با توجو با شانس من با ید این اتفاق میفتاد
شیشه ماشیشو دادم پایین خیلی جدی گفت بیا سوارشو
زود گفت با تاکسی میرم مزاحمتون نمیشم
مزاحم نیستی بیا سوارشو
دوست نداشتم سوار ماشینش بشم این وسط گیر افتاده بودم که با بوق ماشین شاسی بلند سفیدی که پشت سر ماشین ارش اومد به خودم اومد
بیا سوارشو نمی بینی داره بوق میزنه
به ناچار مجبور شدم سمت در عقبی ماشین گام بردارم
که گفت نمیخورمت بیا جلو بشین
ایش بی ادب این چه حرفیه میزنه
به خاطر حرفش یکم معذب شدم در جلویی سریع باز کردم نشستم ارش سریعی حرکت کرد
فضای ماشین خیلی خوب بود خیلی کرم و دلچسب بود که با عطر آرش تو هوا پیچیده بود حس خوبی بهم داد
نگاه کردم بهش دادم موهاش داده بود بالا یه کت کرمی اسپرت ویه تیشر مشکی زیر ش بود وشلوار کرمی دقیقل مثل رنگ مانتو من
سعی کردم بهش بی توجو باشم ارش یه اهنگ بی کلام پلی کرد که آرامبخش بود
ولی دلم من اصلا اروم و قرارنداشت نمیدونم باز چم شده بود
که همون لحظه موبایلم زنگ خورد دست پاچه شدم زود زیب کیفمو باز کرد موبایلم در اوردم نگاه کردم شایان بود جلوی آرش دوست نداشتم جواب بدم ولی باید جواب میدادم دکمه اتصال زدم
الو سلام آقای اریامنش
ممنون بلع نه هنوز نرسیدم آهان باشه فعلا
قطع کردم که نگاهم با اخمهای گره خورده ارش برخوردم ولبخند روی لبم ماسید
ولی بازم معنی این اخم نمیدونستم
که گفت مثل اینکه خیلی دلتنگه
-چی..؟؟؟
-آرش:همون که شنیدی
-خب منظور..؟؟؟
-آرش:منظوری نداشتم
-عجب اتفاقا من تو خوب میشناسم همیشه حرفات با منظورن
-آرش:کی گفته تومنو خوب میشناسی تو اگه من میشناختی اینطوری رفتار نمیکردی
که با تعجب وابروهای گره خورده گفتم کدوم رفتارها..؟؟؟
-آرش:نسیم بس کن اول صبحی حوصله ندارم
عجب اونی که اول شروع کرد تو بودی که متلک انداختی بعدم هر وقت میخوای بحث تمومش میکنی
که با عصبانیت گفت اره من اینطوریم همین که هست
از حرفاش عصبانی شدمم که داشت یجورای زور میگفت
بزن کنار میخوام پیاده شم
-آرش:نسیم بشین سرجات ا عصابم منو خط خطی نکن
نمیخوام میخوام پیاده شم ، همین الان نگه دار ، میدونی چیه همون اول اشتباه کردم که سوارشدم من تو یه بار بدون بحث کردن نمیتونیم حرف بزنیم الان نمیخوام توی ماشینت باشم
زد روی فرمون گفت بس کن نسیم ا عصابمو از اینکه هست بدتر نکن
اینقدر اینو بلند گفت که بی اراده ساکت شدم
تو صندلیم فرو رفتم دیگه چیزی نگفتم چیزم نداشتم بگم تو مسیر راه دیگه چیزی نگفتم ارش با ابروهای گره خورده رانندگی میکرد که با دیدن اسم دانشگاهم به خودم اومدم
چطور رسیدم اینجا من که چیزی نگفتم اصلا اون از کجا میدونست من کدوم دانشگاه میرم با تعجب نگاهش کردم
توی چهره اش دنبال جوابی بودم
که گفت نمیخوای پیاده شی مگه یه نفر منتظرت نیست
بازم داشت متلک مینداخت ولی خواستم خون سرد باشن لبخند زدم گفتم لاره همینطوره
ممنون که منو رسوندیم
از ماشین پیاده شدم حتی باهاش خداحافظی نکردم که همون لحظه ماشین بی ام وی مشکی شایان جلوم نگه داشت نگاه کردم آرش همونجا ایستاده بود ابروهاش شدید توهم گره خورده بودن
لبخند زدم حس خوبی داشتم
بذار یکم حرص بخوره
[/HIDE-THANKS]
قراربود امروز برم دانشگاه زود پتو از روم کنارزدم از روی تختم بلندشدم
سمت وردی حموم قدم برداشتم یه دوش سریع گرفتم زود اومدم بیرون
نم موهامو با حوله گرفتم بعد با سشوار خشکشون کردم
شونه زدم ساده جمعشون کردم روی سرم صورتم یکم مرطوب کننده زدم به صورتم سورمه برداشتم کشیدم توی چشام یکم ریمل زدم به مژههام در اخر یه کم ر ژلب کالباسی زدم به ل*ب*هام از روی به روی آینه بلند شدم
رفتم سمت کمد قهو ه ای لباسهام که گوشه اتاقم بود درکمد باز کردم
یه مانتوکرمی برداشتم بایه شلوار مشکی وراخر یه مقنعه مشکی در اوردم گذاشتم روی تختم درکمدم بستم
لباسهامو تنم کردم مقنعه ام برداشتم سرم کردم روبه رو آینه مرتبش کردم
هوا امروز سردتربود پالتو شکلاتی تیره ام برداشتم موبایلمواز روی میز عسلی کنار تختم برداشتم گذاشتمش داخل کیف قهوایم از اتاقم اومد بیرون
پله ها طی کردم رفتم طبقه پایین مامان که حتما رفته بود موسسه
مامان چند ساله که با کمک دوستاش یه موسسه خیره راه اندازی کرده بودن ومامان اونجا مدیر بود
پروانه هم حتما خوابه
رفتم سمت جا کفشی نیم بوتهای قهوای که هم هم رنگ کیف بود در اوردم زیپ نیم بوتها باز کردم گداشتم جلوی پام پوشیدمشون
یه بسم الله گفتم در خونه باز کردم رفتم بیرون سوز سردی به صورتم خورد
که همون لحظه پورشه سورمه ای تیره اش آرش جلوی در خونه اشون بود که داشت در خونه اشون می بست
نفسمو صداداردادم بیرون
اینم از شانس گند من حالا میباست همین الان اونم در دم خونشون باشه
اره دیگه ماکه شانس نداریم بی توجه بهش راه گرفتم رفتم توی دلم دعادعا میکردم که منو ندیده باشه
دوست نداشتم بخاطر دیشب باهاش روبه رو شم یجوری هم از دستش هم عصبانی بود م هم ناراحت
قدم هامو تند کردم که زودتر برم سر خیابون اصلی تاکسی بگیرم برم
هوا امروز خیلی سرد بود
ایستادم لب خیابون حالا از شانس من هر تاکسی رد میشود داخلش پر از مسافر بود
بی حوصله سرم انداختم پایین با سنگ ریزه ای که جلو ی پام بود بازی می کردم که ماشینی جلو نگه داشت
خوشحال از اینکه یه تاکسی خالی برام نگه داشته سرم گرفتم بالا که با قیاقه جدی آرش روبه رو شدم
دقیقا اون چیزی که نمیخواستم اتفاق بیفته افتاد البته با توجو با شانس من با ید این اتفاق میفتاد
شیشه ماشیشو دادم پایین خیلی جدی گفت بیا سوارشو
زود گفت با تاکسی میرم مزاحمتون نمیشم
مزاحم نیستی بیا سوارشو
دوست نداشتم سوار ماشینش بشم این وسط گیر افتاده بودم که با بوق ماشین شاسی بلند سفیدی که پشت سر ماشین ارش اومد به خودم اومد
بیا سوارشو نمی بینی داره بوق میزنه
به ناچار مجبور شدم سمت در عقبی ماشین گام بردارم
که گفت نمیخورمت بیا جلو بشین
ایش بی ادب این چه حرفیه میزنه
به خاطر حرفش یکم معذب شدم در جلویی سریع باز کردم نشستم ارش سریعی حرکت کرد
فضای ماشین خیلی خوب بود خیلی کرم و دلچسب بود که با عطر آرش تو هوا پیچیده بود حس خوبی بهم داد
نگاه کردم بهش دادم موهاش داده بود بالا یه کت کرمی اسپرت ویه تیشر مشکی زیر ش بود وشلوار کرمی دقیقل مثل رنگ مانتو من
سعی کردم بهش بی توجو باشم ارش یه اهنگ بی کلام پلی کرد که آرامبخش بود
ولی دلم من اصلا اروم و قرارنداشت نمیدونم باز چم شده بود
که همون لحظه موبایلم زنگ خورد دست پاچه شدم زود زیب کیفمو باز کرد موبایلم در اوردم نگاه کردم شایان بود جلوی آرش دوست نداشتم جواب بدم ولی باید جواب میدادم دکمه اتصال زدم
الو سلام آقای اریامنش
ممنون بلع نه هنوز نرسیدم آهان باشه فعلا
قطع کردم که نگاهم با اخمهای گره خورده ارش برخوردم ولبخند روی لبم ماسید
ولی بازم معنی این اخم نمیدونستم
که گفت مثل اینکه خیلی دلتنگه
-چی..؟؟؟
-آرش:همون که شنیدی
-خب منظور..؟؟؟
-آرش:منظوری نداشتم
-عجب اتفاقا من تو خوب میشناسم همیشه حرفات با منظورن
-آرش:کی گفته تومنو خوب میشناسی تو اگه من میشناختی اینطوری رفتار نمیکردی
که با تعجب وابروهای گره خورده گفتم کدوم رفتارها..؟؟؟
-آرش:نسیم بس کن اول صبحی حوصله ندارم
عجب اونی که اول شروع کرد تو بودی که متلک انداختی بعدم هر وقت میخوای بحث تمومش میکنی
که با عصبانیت گفت اره من اینطوریم همین که هست
از حرفاش عصبانی شدمم که داشت یجورای زور میگفت
بزن کنار میخوام پیاده شم
-آرش:نسیم بشین سرجات ا عصابم منو خط خطی نکن
نمیخوام میخوام پیاده شم ، همین الان نگه دار ، میدونی چیه همون اول اشتباه کردم که سوارشدم من تو یه بار بدون بحث کردن نمیتونیم حرف بزنیم الان نمیخوام توی ماشینت باشم
زد روی فرمون گفت بس کن نسیم ا عصابمو از اینکه هست بدتر نکن
اینقدر اینو بلند گفت که بی اراده ساکت شدم
تو صندلیم فرو رفتم دیگه چیزی نگفتم چیزم نداشتم بگم تو مسیر راه دیگه چیزی نگفتم ارش با ابروهای گره خورده رانندگی میکرد که با دیدن اسم دانشگاهم به خودم اومدم
چطور رسیدم اینجا من که چیزی نگفتم اصلا اون از کجا میدونست من کدوم دانشگاه میرم با تعجب نگاهش کردم
توی چهره اش دنبال جوابی بودم
که گفت نمیخوای پیاده شی مگه یه نفر منتظرت نیست
بازم داشت متلک مینداخت ولی خواستم خون سرد باشن لبخند زدم گفتم لاره همینطوره
ممنون که منو رسوندیم
از ماشین پیاده شدم حتی باهاش خداحافظی نکردم که همون لحظه ماشین بی ام وی مشکی شایان جلوم نگه داشت نگاه کردم آرش همونجا ایستاده بود ابروهاش شدید توهم گره خورده بودن
لبخند زدم حس خوبی داشتم
بذار یکم حرص بخوره
[/HIDE-THANKS]
آخرین ویرایش: