- عضویت
- 2017/01/20
- ارسالی ها
- 605
- امتیاز واکنش
- 7,595
- امتیاز
- 728
- سن
- 21
بعد از اینکه هواپیما در لاین فرودگاه نشست، پدر وسایل مان را از کمد درآورد و بعد اجازه خروج از هواپیما را به ما دادند.
وقتی که از هواپیما داشتیم خارج می شدیم، من همان دو مهماندار را دیدم که در هواپیما قبلی کنارمان بودند، حتی از چشمشان هم می فهمیدم که در عمق ذهنشان آن اتفاق در سرویس بهداشتی را هنوز هم کنکاش می کنند.
وقتی که از آن به اصطلاح پله برقی پایین رفتیم، احساس کردم هوای پاریس نسبت به وارنا و استانبول سرد و مرطوب بود، به همین دلیل یقه لباسم را کمی تا گردنم بالا کشیدم، تا گرمم بشود.
پرچم فرانسه را در کنار در ورودی فرودگاه می دیدم، وارد فرودگاه شدیم.
اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، برندهای معروف کشور فرانسه بود که به دیوارهای سالن نصب شده بود، برای تبلیغات از برند Pegueot، Loreal، در آن سالن بزرگ که اطرافش فروشگاه یا عابر بانک، دفتر مدیریت، گیت بود، ما دنبال بخش بار یا وسایل می گشتیم.
بالاخره پیدایش کردیم، تمام مسافران دور آن دستگاه بار ایستاده بودند، ناگهان زنگ موبایل پدرم در میان آن جمع شلوغ به صدا درآمد.
به زبان فرانسوی چیزهایی می گفت که کمابیش، متوجه شدم:
-الو، سلام شما جلوی فرودگاه پارک کردید؟ خوبه من 3 دقیقه دیگه آنجام، اتاق ما آماده است؟ متشکرم...ما الان میاییم.
مادرم پرسید:
-کی زنگ زد؟
-از بخش آژانس تاکسی هتل بودند، مسئول هماهنگی پرسید به فرودگاه رسیدین یا نه؟
_الان راننده اینجاست؟
-آره روبه روی ایستگاه تاکسی فرودگاهه!، گفتم 3 دقیقه دیگه میاییم.
دوربین Panasonic را از مٌشَما برداشتم، جعبه دوربین کشویی بود، آن را از جعبه بیرون کشیدم.
لنز دوربین بسیار جذاب و شیک بود، قسمت ضبط و زوم کردن اتوماتیک همراه عکس پردازی، تنظیم افکت، ویرایش، عکس ،نورپردازی، تنظیم کیفیت،گالری عکس همراه با اطلاعات، از همه مهم تر ویژگی دید در شب را داشت، این دقیقا مکمل پرونده های حاوی اطلاعات اسرارآمیز گرگ شب می شد، من می توانم با گرفتن عکس ها یا فیلم ها از اتفاقات فرانسه مدارک زیادی جمع کنم.
دوربین را روشن کردم، کیفیتی عالی از فرودگاه را نشان می داد، از پدر و مادرم بدون اینکه متوجه بشوند عکس گرفتم، بعد دکمه ضبط را فشار دادم تا ماجرای سفرمان را شروع کنم، فیلم شروع شد، در ابتدای ضبط، گفتم:
_سلام، اسم من فرشید طاهری است، این ویدیو را به این دلیل شروع کردم که اتفاقاتی را که در پیش رو است را ثبت کنم، به عنوان مدرکی که به پلیس ژاندارمری ارائه دهم، می دانم از این سفر زنده بیرون نخواهم آمد، می دانم که باید از خودم اثری به جا بگذارم، شاید با کشف حقیقت فجایعی که گرگ شب باعث بانی آن شده است، من در این تور 4 روزه هرشب از ساعت 12 از هتل به سمت خیابان ها یا حتی گورستان پاسی خواهم رفت، تا هر وقایعی را که منجر به از دست رفتن جانم می شود را ضبط کنم.
وقتی که از هواپیما داشتیم خارج می شدیم، من همان دو مهماندار را دیدم که در هواپیما قبلی کنارمان بودند، حتی از چشمشان هم می فهمیدم که در عمق ذهنشان آن اتفاق در سرویس بهداشتی را هنوز هم کنکاش می کنند.
وقتی که از آن به اصطلاح پله برقی پایین رفتیم، احساس کردم هوای پاریس نسبت به وارنا و استانبول سرد و مرطوب بود، به همین دلیل یقه لباسم را کمی تا گردنم بالا کشیدم، تا گرمم بشود.
پرچم فرانسه را در کنار در ورودی فرودگاه می دیدم، وارد فرودگاه شدیم.
اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، برندهای معروف کشور فرانسه بود که به دیوارهای سالن نصب شده بود، برای تبلیغات از برند Pegueot، Loreal، در آن سالن بزرگ که اطرافش فروشگاه یا عابر بانک، دفتر مدیریت، گیت بود، ما دنبال بخش بار یا وسایل می گشتیم.
بالاخره پیدایش کردیم، تمام مسافران دور آن دستگاه بار ایستاده بودند، ناگهان زنگ موبایل پدرم در میان آن جمع شلوغ به صدا درآمد.
به زبان فرانسوی چیزهایی می گفت که کمابیش، متوجه شدم:
-الو، سلام شما جلوی فرودگاه پارک کردید؟ خوبه من 3 دقیقه دیگه آنجام، اتاق ما آماده است؟ متشکرم...ما الان میاییم.
مادرم پرسید:
-کی زنگ زد؟
-از بخش آژانس تاکسی هتل بودند، مسئول هماهنگی پرسید به فرودگاه رسیدین یا نه؟
_الان راننده اینجاست؟
-آره روبه روی ایستگاه تاکسی فرودگاهه!، گفتم 3 دقیقه دیگه میاییم.
دوربین Panasonic را از مٌشَما برداشتم، جعبه دوربین کشویی بود، آن را از جعبه بیرون کشیدم.
لنز دوربین بسیار جذاب و شیک بود، قسمت ضبط و زوم کردن اتوماتیک همراه عکس پردازی، تنظیم افکت، ویرایش، عکس ،نورپردازی، تنظیم کیفیت،گالری عکس همراه با اطلاعات، از همه مهم تر ویژگی دید در شب را داشت، این دقیقا مکمل پرونده های حاوی اطلاعات اسرارآمیز گرگ شب می شد، من می توانم با گرفتن عکس ها یا فیلم ها از اتفاقات فرانسه مدارک زیادی جمع کنم.
دوربین را روشن کردم، کیفیتی عالی از فرودگاه را نشان می داد، از پدر و مادرم بدون اینکه متوجه بشوند عکس گرفتم، بعد دکمه ضبط را فشار دادم تا ماجرای سفرمان را شروع کنم، فیلم شروع شد، در ابتدای ضبط، گفتم:
_سلام، اسم من فرشید طاهری است، این ویدیو را به این دلیل شروع کردم که اتفاقاتی را که در پیش رو است را ثبت کنم، به عنوان مدرکی که به پلیس ژاندارمری ارائه دهم، می دانم از این سفر زنده بیرون نخواهم آمد، می دانم که باید از خودم اثری به جا بگذارم، شاید با کشف حقیقت فجایعی که گرگ شب باعث بانی آن شده است، من در این تور 4 روزه هرشب از ساعت 12 از هتل به سمت خیابان ها یا حتی گورستان پاسی خواهم رفت، تا هر وقایعی را که منجر به از دست رفتن جانم می شود را ضبط کنم.