شعر دفتر اشعار ملا هادی سبزواری

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 2,928
  • پاسخ ها 196
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
سـ*ـینه بشوی از علوم زاده سینا
نور و سنائی طلب ز وادی سینا
یار عیانست بی نقاب در اعیان
لیک دراعین کجا است دیده بینا
ساغر مینا ز دست پیر مغان گیر
چند خوری غم بزیر گنبد مینا
طعنه بویس و قرن زنی و قرین است
دیو و ددت قرنها و ساء قرینا
نیست رواماقرین ظلمت دیجور
روی تو عالم فروغ ماه جبینا
پرتو مهر از فلک بخاک گرافتد
خود چه شود عیسیا سپهر مکینا
یک نفس ای خاک راه دوست خدا را
بر سر اسرار زار خاک نشین آ
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دور از شاه خراسان در بلا
    همچو ایوبم بکرمان مبتلا
    آدم آسا از فریب آسمان
    صرت من فردوس طوس را حلا
    گرچه دارالفقر کرمان جنتی است
    لیک در جنات سفلست و علا
    ای صبا بگرفته دامانت مگر
    خاک دامنگیر سخت این دلا
    ای صبا از خطهٔ کرمان گذر
    بر خراسان چون خورآسان از ولا
    پس بآن شیرین شهر آشوب گوی
    خاک راهت دیدهٔ ما را جلا
    پیش تو شیرینی کرمانیان
    زیره در کرمان و پیش کان طلا
    ای خور ثانی عجب عاشق کشی
    سوختم از دوریت سنگین دلا
    از خراسان بوی خون آید همی
    الصلا ای خیل جانباز الصلا
    چند الست ربکم لارا جواب
    دارم از شکر لبت چشم بلا
    کلب خود را یا بباید داد بار
    یا نباید کلب خود خواند اولا
    واگرفتی سایهٔ خود از سرم
    فکر اسرارت نداری مجملا
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    صبا از ما بگو آن بیوفا را
    شکیبا تا بکی گشتی تو ما را
    چو ما را در حریمت بار نبود
    مده باری ره اغیار دغا را
    نیائی چون برم از ناز باری
    غباری کن ز ره همره صبا را
    تو در پیمان شکستن ختمی و نسخ
    نمودی از جهان کیش وفا را
    ز بس خون ریزد او ترسم که گویند
    خدا ناکرده نشناسد خدا را
    چو هر چیزی نخست اندازه ای یافت
    چرا اندازه ای نبود جفا را
    به بند از شکوه لب اسرار چون نیست
    بکیش عشق ره چون و چرا را
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242


    اختران پرتو مشکوة دل انور ما
    دل ما مظهر کل کل همگی مظهر ما
    نه همین اهل زمین را همه باب اللهیم
    نه فلک در دورانند بدور سرما
    بر ما پیر خرد طفل دبیرستانست
    فلسفی مقتبسی از دل دانشور ما
    گرچه ما خاک نشینان مرقع پوشیم
    صد چو جم خفته بدریوزه گری بردرما
    چشمهٔ خضر بود تشنه نوشید*نی ما را
    آتش طور شراری بود از مجمر ما
    ای که اندیشهٔ سرداری و سرمیخواهی
    به کدوئی است برابر سر و افسر بر ما
    گو به آن خواجه هستی طلب زهد فروش
    نبود طالب کالای تو در کشور ما
    بازی بازوی نصریم نه چون نسربچرخ
    دو جهان بیضه و فرخی است بزیریرما
    ماه گر نور و ضیاکسب نمود از خورشید
    خور بود مکتسب از شعشعهٔ اختر ما
    خسرو ملک طریقت بحقیقت مائیم
    کله از فقر بتارک ز فنا افسر ما
    عالم و آدم اگر چه همگی اسرارند
    بود اسرار کمینی ز سگان در ما
    ساقی بیا که گشت دلارام رام ما
    آخر بداد دلبر خوش کام کام ما
    بس رنج بردهایم و بسی خون که خوردهایم
    کان شاهباز قدس فتادی بدام ما
    در دار ملک عالم معنی دم نخست
    زد دست غیب سکه دولت بنام ما
    مائیم اصل و جمله فروع فروغ ماست
    گرخواجه منکر است بنوشد ز جام ما
    بر آستان پیر مغان رو نهادهایم
    برتر ز عرش آمده زین رو مقام ما
    عرش سپهر خود چه بود پیش عرش دل
    یا کعبه در برابر بیت الحرام ما
    هر ذره خاک دره و هر تخته تخت شد
    چون آمد آن همای همایون بدام ما
    گلبانگ نیستی چو شد از بام ما بلند
    نه بام چرخ وام برند از دوام ما
    اسرار بشکند کله خسروی بفرق
    تا گفته میفروش تو هستی غلام ما
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تا شدی آینهٔ مهر رخت سـ*ـینهٔ ما
    میدهد تاب به مهر فلک آیینهٔ ما
    راست شد بر قد ما خلعت سلطانی گل
    که بود گنج وجود تو بگنجینهٔ ما
    گر همه کین رقیبست ز دل برکندیم
    کی سزد غیر تو در سـ*ـینهٔ بی کینهٔ ما
    غم عشق تو چو حسنت نپذیرد انجام
    آری آغاز ندارد غم دیرینهٔ ما
    همه اوصاف ازل شد ز وجودش پیدا
    هرکه نوشید از آن بادهٔ دوشنبهٔ ما
    دیدهایم این گل و مل بر ورق غنچه و تاک
    گشته یکدم همگی شنبه و آدینهٔ ما
    غم بیش و کم پیش آمدمان نیست که هست
    حاضر الوقت کنون بر حسب دینهٔ ما
    بسی اسرار که در خرقهٔ اسرار بود
    اللّه اللّه منگر خرقهٔ پشمینهٔ ما
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اصحبوا العشق ایها الا صحاب
    الوداد الودا دیااحباب
    عشق گو و عشق دان و عشق بین
    عشق شو عشق و رخ ز غیر بتاب
    می کش و نی زن و بچنگ آور
    طرهٔ دلربا و چنگ و رباب
    طرهٔ دلربات برهاند
    زین ره پیچ پیچ و پر خم و تاب
    چنگ گوید بچنگ دستان زن
    ان للعاشقین حسن مآب
    از رباب این شنورب آب بقا است
    و آنچه جز او است نیست غیر سراب
    اوست دریای بیکرانه و هست
    غیر او چون مذی و موح و حباب
    نی نم این نم است یم که بود
    واصل و فاصل و نم و یم و آب
    از نیم این نوا رسد که نِیم
    همگی نائی است و نی نایاب
    بود او رنگ یوسفم همه جا
    یا بنی ادخلوا من الابواب
    جوش می در خم این خروش کند
    که در این راه دل خورد خوناب
    وقت آن شد که تا دهد اسرار
    زهد سی ساله درکشد می ناب
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    فتادهایم ز غم روزگار درگرداب
    بیار ساقی گلچهره کشتی می ناب
    نوشید*نی ناب بیاب و بتاب روز جهان
    که هست نزد خردمند این جهان چو سراب
    اگرنه کار فلک کجروی است داده چرا
    بدیده هر شبه بیدار وی به بختم خواب
    بجز طراوت رویت ندیدهام در گل
    بجز حدیث تو نشنیدهام ز چنگ و رباب
    ز بیم غیر بسویش نمیتوان نگریست
    ز دیده اشک فشانم که بینمش در آب
    نه عیب او است رقیبش ببین که در قرآن
    قرین آیهٔ رحمت بود و عید عذاب
    بیا بگو که جز اسرار زان لب میگون
    که از مشاهده باده بوده مـسـ*ـت و خراب
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای ماه جبین سیم غبغب
    وی سیم ذقن بت شکر لب
    بی ماه رخت شبان تیره
    کارم همه دم فغان و یارب
    لبریز نوشید*نی ناب جامت
    وز خون جگر دلم لبالب
    بتوان دو سه گام رنجه کردن
    بالین مریض خویش یکشب
    ای اختر حسن چهره بنمای
    تا آنکه شوم خجسته کوکب
    می نوشی و عشق کار اسرار
    ای کاش نگردد او ز مذهب
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    پیوسته مرا ز غم تب و تاب
    ای مایهٔ خوشدلی تو دریاب
    می دهد که حیات این جهان هست
    مانند حباب بر سر آب
    پا از سر و سر ز پا ندانم
    از دست تو چون کشم می ناب
    شب تا به سحر چو چشم انجم
    از دیدهٔ ما ربوده ای خواب
    ما و تو همیشه سرگرانیم
    تو از می ناب و ما ز خوناب
    ما زمرهٔ عاشقان نداریم
    مرگی بجز از فراق احباب
    اَفسُرده دلان خالی از عشق
    مَن عاشَ وَ ما عاشِقُ قَد خاب
    جسمی نَحِلُ و عظمی اَنحَل
    ظَهری قَوس وَ فُودی شاب
    لَحمی عَصبی دَمی وَ عِرقی
    مِن حَرقَة فِرقَةِ الحمی ذاب
    بشگفت بهار و در چنین فصل
    اِن تَلَمحَ مَن یَملَح قَد طاب
    وقت گُل و توبه از می اسرار
    مَن طاب مِن الشّرابِ ما تاب
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    جلوه گر در پرده آمد آفتاب
    از تعین بر رخ افکنده نقاب
    تا نسوزند از فروغ روی او
    رفته از مهر آن مهم زیر سحاب
    نی غلط گفتم نقاب و پرده چیست
    بی حجابی آمده او را حجاب
    شاهدان در پرده مستورند لیک
    ماه من بی پرده باشد در نقاب
    دیدم اندر بزم میخواران شدی
    هم تو ساقی هم ساغر هم نوشید*نی
    قصهٔ ما قصهٔ آبست و حوت
    ای تو آب و جمله عالم سراب
    تابی از آن مهر عالمتاب کو
    تا فسرده دل شود فانی در آب
    مصدر و تعریف و اصل و فرع تو
    هم تکلم از تو هم با تو خطاب
    از نوشید*نی بیخودی ساقی بده
    یک دو ساغر تا شوم مـسـ*ـت و خراب
    گویم از اسرار هر ناگفتنی
    پیش زاهد گر خطا و گر
    ثواب





     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا