شعر دفتر اشعار ملک الشعرای بهار

  • شروع کننده موضوع PARISA_R
  • بازدیدها 2,568
  • پاسخ ها 86
  • تاریخ شروع

PARISA_R

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/08/02
ارسالی ها
4,752
امتیاز واکنش
10,626
امتیاز
746
محل سکونت
اصفهان
زندگینامه ملک الشعرای بهار
i50r1tzalrcdks04lm4j.jpg

محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر “ادیب نیشابوری” رفت. بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد. وی شش دوره نماینده مجلس شد و سالها استاد دوره دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات بود. به علت پیوستن به مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهره‌ترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است. بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. ازمعروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در باره سبک نوشته‌های منثور فارسی نوشته شده، تاریخ احزاب سیـاس*ـی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را می‌توان نام برد.
5p9k7400lpzvf82nf6gp.gif
غزلیات (10 غزل)
5p9k7400lpzvf82nf6gp.gif
قصاید (34 قصیده)
5p9k7400lpzvf82nf6gp.gif
مثنویات (6 مثنوی)
5p9k7400lpzvf82nf6gp.gif
ترکیبات (2 ترکیب)
5p9k7400lpzvf82nf6gp.gif
رباعیات (2 رباعی)
5p9k7400lpzvf82nf6gp.gif
مسمطها (4 مسمط)
5p9k7400lpzvf82nf6gp.gif
قطعه
5p9k7400lpzvf82nf6gp.gif
چهارپاره ، مستزاد و تصنیف مرغ سحر​
 
  • پیشنهادات
  • PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۱

    یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
    یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
    یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
    یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
    کودک اشک من شود خاک‌نشین ز ناز تو
    خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
    چهره به زر کشیده‌ام، بهر تو زر خریده‌ام
    خواجه! به هیچ‌کس مده بندهٔ زر خریده را
    گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی
    کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟
    گر دو جهان هـ*ـوس بود، بی‌تو چه دسترس بود؟
    باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را
    جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم
    ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
    خیز، بهار خون‌جگر! جانب بوستان گذر
    تا ز هزار بشنوی قصهٔ ناشنیده را​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۲

    شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ
    شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ
    افسانه بود معنی دیدار، که دادند
    در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ
    خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
    مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
    زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه‌ورانش
    گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچ
    زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
    لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
    خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
    دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۳

    رخ تو دخلی به مه ندارد
    که مه دو زلف سیه ندارد
    به هیچ وجهت قمر نخوانم
    که هیچ وجه شبه ندارد
    بیا و بنشین به کنج چشمم
    که کس در این گوشه ره ندارد
    نکو ستاند دل از حریفان
    ولی چه حاصل؟ نگه ندارد
    بیا به ملک دل ار توانی
    که ملک دل پادشه ندارد
    عداوتی نیست، قضاوتی نیست
    عسس نخواهد، سپه ندارد
    یکی بگوید به آن ستمگر :
    « بهار مسکین گنه ندارد؟»​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۴

    آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
    خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد
    اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
    پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
    جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت
    سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد
    هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست
    ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
    تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما
    روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
    یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه
    هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
    لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
    ور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد
    چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت
    پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۵

    در غمش هر شب به گردون پیک آهم می‌رسد
    صبرکن، ای دل! شبی آخر به ما هم می‌رسد
    شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟
    کز پس آن نوبت روز سیاهم می‌رسد
    صبر کن گر سوختی ای دل! ز آزار رقیب
    کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم می‌رسد
    گر گنه کردم، عطا از شاه خوبان دور نیست
    روزی آخر مژدهٔ عفو گناهم می‌رسد​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۶

    اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
    ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
    برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت
    کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
    تو پاک باش و برون آی بی‌حجاب و مترس
    کسی به صید غزال حرم نخواهد شد
    اگر بر آن سری ای ماهرو!که روز مرا
    کنی سیاه، به زلفت قسم، نخواهد شد
    گرم زنی چون قلم، بند بند، این سر من
    ز بندگیت جدا یک قلم نخواهد شد
    رقیب گفت: « بهار از تو سیر شد » هیهات!
    به حرف مفت، کسی متهم نخواهد شد​
    [ یکشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۲۹ ] [ 15:18 ] [ محمد مرفه ]
    آرشيو نظرات
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۷

    دعوی چه کنی؟ داعیه‌داران همه رفتند
    شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
    آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
    گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
    داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
    کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند
    گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
    کز کاخ هنر نادره‌کاران همه رفتند
    افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند
    اندوه که اندوه‌گساران همه رفتند
    فریاد که گنجینه‌طرازان معانی
    گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
    یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
    تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
    خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
    کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۸

    به گلگشت جنان گل می‌فرستم
    به رضوان شاخ سنبل می‌فرستم
    به هندوستان فضل و خلر علم
    می موز و قرنفل می‌فرستم
    حدیث خوش به قمری می‌سرایم
    سرود خوش به بلبل می‌فرستم
    به قابوس و به صابی از رعونت
    خط و شعر و ترسل می‌فرستم
    ز خودبینی و رعنایی و شوخی است
    که جز وی را سوی کل می‌فرستم
    به جلفای صفاهان از سر جهل
    نوشید*نی صافی و مل می‌فرستم
    به تبت مشک اذفر می‌گشایم
    به ماچین تار کاکل می‌فرستم​
     

    PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    غزل ۹

    نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم!
    گلشن طبع تو جاویدان بهار است، ای حکیم!
    آن بهاری کاعتدالش ز آفتاب حکمت است
    از نسیم مهرگانی برکنار است، ای حکیم!
    نوبهار فرخ بلخ و بهارستان گنگ
    در بر گلخانهٔ طبع تو خار است، ای حکیم!
    نافهٔ چین است مشکین خامه‌ات کثار وی
    مشکبیز و مشکریز و مشکبار است، ای حکیم!
    یا مگر دریاست با آب مدادت تعبیه
    کاین چین گفتار نغزت آبدار است؟ ای حکیم!
    حکمت ار می‌کرد فخر از روزگار بوعلی
    اینک آثار تو فخر روزگار است، ای حکیم!
    مدح این بی‌دولتان عار است دانا را ولیک
    چون تویی را مدح گفتن افتخار است، ای حکیم!​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا