- عضویت
- 2016/12/22
- ارسالی ها
- 2,377
- امتیاز واکنش
- 12,176
- امتیاز
- 838
- آره. باید آماده باشه. من که زیاد بالای سرش نبودم که دقیق بدونم؛ اما تا اونجایی که من اطلاع دارم، تا الان خیلی پیشرفت داشته. از اول تابستون برای این امتحان آماده شده و همینطور هم داره به جلو میره.
- پس از اول درسخون بوده.
- البته. النا که از اول درسخون بوده؛ ولی جک نه، زیاد درس نمیخونه.
- درس نمیخونه؟ چرا؟
- نه که نمیخونه. میخونه؛ ولی خیلی کم. زیاد راضی نیستم. فکر کنم با این وضعیتی که پیش میره از درسهاش عقب بیفته.
- اینجوری که نباید باشه. باید درسش رو بخونه تا بتونه مثل شما موفق باشه.
- چی بگم؟ نمیتونم که زورش کنم. البته اینجوریها هم نیست که اصلا نمیخونه. نه، اینطوری نیست. میخونه؛ اما فقط در حد نمرات متوسط.
- باز هم این خوبه. فکر کردم که میگید ضعیفه. خوبه. میدونید که تا چند ماه دیگه باید برای کنکور بخونه.
- بله در جریانش هستم. خیلی دلم میخواد که دانشگاه درجهیک قبول بشه؛ اما با این وضعیتی که من میبینم اصلا امیدی به اون ندارم.
- مگه نمراتش چهطوریه؟ ضعیف که نیست. گفتید که متوسطه.
- آره. نمراتش هم خوبه. نمیگم که دانشگاه قبول نمیشه؛ ولی نه دانشگاه عالی، دانشگاه متوسط؛ یعنی درجه دو. براش خیلی متاسفم. امیدوارم سر عقل بیاد و سخت بخونه.
توماس لبخندی از روی مهربانی زد و با اطمینان خاطر گفت:
- من هم امیدوارم. مطمئنا همینطور خواهد شد.
هنری حس میکرد که نباید در این باره با او صحبت کند؛ چراکه حس میکرد که آبرویش در خطر است و اگر صحبتش بیش از این ادامه یابد، مطمئنا آبرویش میرود. احساس خوشایندی درباره این صحبتها و جک نداشت. پسر کوچک آقای هیگمن فوقالعاده درسخوان بود و پسر خودش ضعیف. درست بود که پسرش آنچنان ضعیف نیست؛ اما در قبال پسر او هیچ بود و ارزشش را پایین میآورد؛ بنابراین به سرعت موضع صحبت را تغییر داد و گفت:
- پسر شما چی؟ حتما خیلی درسخونه.
- پس از اول درسخون بوده.
- البته. النا که از اول درسخون بوده؛ ولی جک نه، زیاد درس نمیخونه.
- درس نمیخونه؟ چرا؟
- نه که نمیخونه. میخونه؛ ولی خیلی کم. زیاد راضی نیستم. فکر کنم با این وضعیتی که پیش میره از درسهاش عقب بیفته.
- اینجوری که نباید باشه. باید درسش رو بخونه تا بتونه مثل شما موفق باشه.
- چی بگم؟ نمیتونم که زورش کنم. البته اینجوریها هم نیست که اصلا نمیخونه. نه، اینطوری نیست. میخونه؛ اما فقط در حد نمرات متوسط.
- باز هم این خوبه. فکر کردم که میگید ضعیفه. خوبه. میدونید که تا چند ماه دیگه باید برای کنکور بخونه.
- بله در جریانش هستم. خیلی دلم میخواد که دانشگاه درجهیک قبول بشه؛ اما با این وضعیتی که من میبینم اصلا امیدی به اون ندارم.
- مگه نمراتش چهطوریه؟ ضعیف که نیست. گفتید که متوسطه.
- آره. نمراتش هم خوبه. نمیگم که دانشگاه قبول نمیشه؛ ولی نه دانشگاه عالی، دانشگاه متوسط؛ یعنی درجه دو. براش خیلی متاسفم. امیدوارم سر عقل بیاد و سخت بخونه.
توماس لبخندی از روی مهربانی زد و با اطمینان خاطر گفت:
- من هم امیدوارم. مطمئنا همینطور خواهد شد.
هنری حس میکرد که نباید در این باره با او صحبت کند؛ چراکه حس میکرد که آبرویش در خطر است و اگر صحبتش بیش از این ادامه یابد، مطمئنا آبرویش میرود. احساس خوشایندی درباره این صحبتها و جک نداشت. پسر کوچک آقای هیگمن فوقالعاده درسخوان بود و پسر خودش ضعیف. درست بود که پسرش آنچنان ضعیف نیست؛ اما در قبال پسر او هیچ بود و ارزشش را پایین میآورد؛ بنابراین به سرعت موضع صحبت را تغییر داد و گفت:
- پسر شما چی؟ حتما خیلی درسخونه.