شعر دفتر اشعار حسین بن منصور حلاج

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 6,017
  • پاسخ ها 277
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
  • دیوان اشعار منصور حلاج


  • غزل ها


  • غزل شماره 11







چون تو جان مني اي جان چکنم جان و جهانرا
چو منم زنده بعشقت چه کشم منت جانرا

چو رسد از تو جراحت بود آن منت و راحت
بدو صد لابه از آن رو طلبم زخم سنان را

چو حديث تو نگويم صفت عشق نجويم
چو ره عشق بپويم چه کنم پاي دوان را

چو ز عشق تو خرابم بجناب تو شتابم
چو نشان تو نيابم بهلم نام و نشان را

چو شدم سوي تو بينا کنم از خويش تبرا
چو شدم غرقه دريا چه کنم قعر و کران را

هله اي عاشق صادق بگسل بند علايق
چو نهي روي بخالق منگر خلق جهانرا

دل ز انديشه جدا جو گذر از خويش و خداجو
تو در اقليم فنا جو همگي امن و امان را

دلت از فيض نهاني نشود لوح معاني
چو حسين ار نگذاري روش نطق زبانرا
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 12







    دلا اگر نفسي ميزني بصدق و صفا
    بجان بکوش که باشي غلام اهل وفا

    بهر قبيله چه گردي اگر تو مجنوني
    بيا و قبله گزين از قبيله ليلا

    چو تشنه لب به بيابان هلاک خواهي شد
    غنيمتي شمر اي دوست صحبت دريا

    اگر تو لـ*ـذت ناز حبيب ميداني
    شفا ز رنج بجوي و ز درد خواه دوا

    اگر ستم رسد از دوست هم بدوست گريز
    کجا رود بجهان وامق از در عذرا

    مجوي جانب جانان ز عقل راهبري
    که عشق دوست بود سوي دوست راهنما

    ميان شب بچراغ آفتاب نتوان جست
    که آفتاب هم از نور خود شود پيدا

    بپاي مورچه نتوان بکوه قاف رسيد
    برو تو تعبيه کن خويش در پر عنقا

    طريق عقل رها کن بعشق ساز حسين
    اگر تو عاشق عشقي و عشق را جويا
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 13







    زندگاني بي رخ دلبر نميبايد مرا
    دوست ميبايد کسي ديگر نميبايد مرا

    چون برفت از پيش من آن ماه تابان بعد از اين
    تابش ماه و شعاع خور نميبايد مرا

    خلق ميخواهند حور و روضه رضوان ولي
    جز وصال آن پري پيکر نميبايد مرا

    گر به بينم قد او هرگز بطوبي ننگرم
    ور بيابم لعل او کوثر نميبايد مرا

    چون معطر شد مشامم از نسيم موي او
    بوي مشک و نکهت عنبر نميبايد مرا

    چون منور گشت رويم از فروغ روي او
    پرتو مهر و مه انور نميبايد مرا

    يارب آن دولت دهد دستم که گويد آنصنم
    جز حسين خسته ابتر نميبايد مرا
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 14







    دواي درد دل خسته ام بکن يارا
    بيا که نيست مرا بي تو زيستن يارا

    ز جستجوي تو يارا روان هميسازم
    ز چشمه هاي دو ديده هزار دريا را

    جماعتي که بکوي تو راه مييابند
    کجا کنند تمنا بهشت اعلا را

    برد خيال تو از ره هزار زاهد را
    کند جمال تو شيدا هزار دانا را

    چنان ز هوش برفتم ز عشق بالايت
    که باز مي نشناسم نشيب و بالا را

    همان زمان که بروي تو ديده بگشادم
    بروي غير تو بستم در سويدا را

    کمال حسن ترا زان نميرسد نقصان
    که ساعتي بنوازي حسين شيدا را
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 15







    اي سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
    وي بـرده درد عشق تو از خود بدر مرا

    عشق تو چون قضاي ازل خواهدم بکشت
    معلوم شد ز عالم غيب اين قدر مرا

    عمرم گذشت و از تو خبر هم نيافتم
    يا آنکه نيست در طلب از خود خبر مرا

    لب خشگم از هواي تو اي جان و ديده تر
    خود نيست در جهان بجز از خشک و تر مرا

    روزيکه لشگر غم تو دل بتاختن
    نبود بغير عشق پناه دگر مرا

    گر صد هزار ناوک محنت ز دست دوست
    غير از دل شکسته نباشد سپر مرا

    ديوانه ام مرا ز نصيحت چه فايده
    ناصح مده ز بهر خدا دردسر مرا

    شيريني و حلاوت شعرم غريب نيست
    کز شکر لعل تست دهن پر شکر مرا

    آه حسين در دلت اي جان اثر نکرد
    با آنکه سوخت آتش آه سحر مرا
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 16







    هر دم بناز ميکشد آن نازنين مرا
    ناگشته از کرم نفسي همنشين مرا

    آن ترک نيم مـسـ*ـت که دارد بغمزه تير
    ز ابرو کمان کشيده و کرده کمين مرا

    جانا بجان عشق بر آنم که دوزخ است
    بي پرتو جمال تو خلد برين مرا

    جنت براي ديدن ديدارم آرزوست
    ورنه چه حاصل است از اين حور عين مرا

    فردا که هر کسي بنشاني شود پديد
    داغ غلامي تو بود بر جبين مرا

    منت ز آفتاب نيارم کشيد از آنک
    روشن به تست ديده ديدار بين مرا

    نزديک شد که عشق تو اي جان برآورد
    آشفته وار از غم دنيي و دين مرا

    جانم ز سر عشق تو هرگه که دم زند
    حقا که جبرئيل نزيبد امين مرا

    ديوانه گشته ام چو حسين اي پري نژاد
    زنجير نه ز سلسله عنبرين مرا
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 17







    اي بر دل شکسته ز درد تو داغها
    در سينه ام ز آتش عشقت چراغها

    چون هر دلي شده که بداع تو مبتلاست
    نگشايد از تفرج گلزار و باغها

    جانهاي ما بداغ جدائي بسوختي
    باشد که رخت خويش شناسي بداغها

    در ورطه بلاي تو دل گمشده است و جان
    شد سالها که ميکند از وي سراغها

    شرح شمايل تو حسين ار کند شود
    ز انفاس جانفزاش معطر دماغها
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 18







    اي آنکه جانم سوختي با داغ محنت بارها
    دارم من آشفته دل با سوز عشقت کارها

    گر چه ميان آتشم با داغ درد تو خوشم
    عاقل اگر چه ميکند بر حال من انکارها

    با يادت اي پيمان گسل خالي شد از اغيار دل
    آيينه صافي کي شود بي صيقل از زنگارها

    من سوي تو بشتافتم روي از دو عالم تافتم
    چون نور ايمان يافتم بگسستم اين زنارها

    آئي بهنگام چمن ور نيز بگزيدي وطن
    و اندر دل پر درد من از غم نشاندي خارها

    از شوق تو اي دل ربا آتش فتد در جان ما
    چون آورد باد صبا بوي تو از گلزارها

    بگذر حسين از علم تن بشناس جان خويشتن
    ناحق دهد صد علم و فن بگذر از اين گفتارها
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 19







    اي روي دلارايت آتش زده در جانها
    درد غم سودايت سرمايه دورانها

    چون از غم عشق تو صد جامه جان چاکست
    عشاق چه غم دارند از چاک گريبانها

    صد طاير جان هردم پروانه صفت سوزد
    گر همچو رخت باشد شمعي بشبستانها

    گل چاک زده جامه بر بوي تو در گلشن
    از بهر خريداري از پرده بدامانها

    در ميکده وحدت چون شير و شکر اي جان
    درد و غم عشق تو آميخته با جانها

    کوي تو و روي تو چون کعبه و عيد آمد
    جانهاي نکوکيشان در پيش تو قربانها

    عقلم همه فنها را آراسته بود اول
    چون عشق تو برخواندم از ياد برفت آنها

    شعري که حسين اي جان در وصف تو پردازد
    هر بيت از او شايد سر دفتر ديوانها
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 20







    بصدر صفحه دولت کجا رسد اصحاب
    اگر دري نگشايد مفتح الابواب

    عزيز من بادب باش تا صفا يابي
    از آنکه هست تصوف بجملگي آداب

    زدند قافله راه عشق کوس سفر
    اگر نه مرده دلي ديده ها بمال از خواب

    بهرزه عمر گرانمايه را ز دست مده
    دو روزه عمر که باقي است قدر آن درياب

    اگر سعادت ديدار دوست ميجوئي
    ز آستانه اصحاب درد روي متاب

    اگر مشاهده خواهي ز خويشتن بگذر
    که غير هستي تو در ميانه نيست حجاب

    حسين ديده ديداربين بدست آور
    که برگرفت حبيب از جمال خويش نقاب
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,605
    بالا