شعر دفتر اشعار حسین بن منصور حلاج

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 5,992
  • پاسخ ها 277
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
  • دیوان اشعار منصور حلاج


  • غزل ها


  • غزل شماره 21







زهره ام ساقي و مه جام مدام است امشب
فلکم چاکر و خورشيد غلام است امشب

باده در مذهب عشاق حلال است ايندم
خواب بر عاشق مشتاق حرام است امشب

ميکنم جامه ازرق گرو باده مدام
که تنم را هـ*ـوس جام مدام است امشب

ساقيا تا بسحر جام دمادم در ده
زانکه ما را نه غم ننگ و نه نام است امشب

شمع را گو ننشانند که در مجلس ما
شمع رخساره آن ماه تمام است امشب

شاد باش اي دل غمديده که در عين بلا
الف قد حسود تو چو لام است امشب

ميدهد دشمنم از غصه بناکامي جان
که من دلشده را دوست بکام است امشب

تا سحر در هـ*ـوس پسته شکر بارش
طوطي طبع مرا ذوق کلام است امشب

از فروغ رخ آن حور پريچهره حسين
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 22







    تا بکي ناله و فرياد که آن يار کجاست
    همه آفاق پر از يار شد اغيار کجاست

    آتش غيرت عشق آمد و اغيار بسوخت
    چشم بازي که نبيند بجز از يار کجاست

    سر توحيد ز هر ذره عيان ميگردد
    پر نيازي که بود واقف اسرار کجاست

    همه ذرات جهان آينه مطلوبند
    خورده بيني که بود طالب ديدار کجاست

    يوسف مصري ما بر سر بازار آمد
    اي عزيزان وفا پيشه خريدار کجاست

    عيسي خسته دلان ميرسد از عالم غيب
    سر بيمار که دارد دل بيمار کجاست

    هر که بيدار بود دولت بيدار بود
    دوست در جلوه ولي عاشق بيدار کجاست

    از نوشید*نی شب دوشينه خماري دارم
    ساقيا بهر خدا خانه خمـار کجاست

    چند گوئي که مگو سر غم عشق حسين
    خود من سوخته را طاقت گفتار کجاست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 23







    خلق عالم بجمالت نگرانند اي دوست
    وز غمت نعره زنان جامه درانند اي دوست

    ما بر آنيم که مانند تو منصوري نيست
    همه اربـاب نظر نيز بر آنند اي دوست

    عاقلاني که ملامت ز غم عشق کنند
    مگر از حسن رخت بيخبرانند اي دوست

    زاهدان سرمه ز خاک قدمت گر نزنند
    ظاهر آنست که بس بي بصرانند اي دوست

    مخلصاني که نظر بر چو تو منصور کنند
    ني چو اصحاب هوا کج نظرانند اي دوست

    خاک پائي که بجان زينت افسر سازند
    سروراني که همه تاج ورانند اي دوست

    چون حسين از همه مخلص تر و بيچاره تر است
    از چه مخصوص عنايت دگرانند اي دوست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 24






    الا اي کعبه دولت مرا خاک سر کويت
    ندارد جان من قبله بجز محراب ابرويت

    اگر در روي مهروئي بمهر دل نظر کردم
    نکردم جز بدان وجهي که هست آيينه رويت

    ز عشق روي گل بلبل نکردي ناله و غلغل
    اگر اندر نهاد گل نديدي نکهت رويت

    دلم وقت گل و سنبل هوادار صبا زان شد
    که تا يابد از او هر دم گذر بر چين ابرويت

    صبا دکان عطاري گشادن کي توانستي
    که او را نيستي هر دم گذر بر سنبل مويت

    بصورت گـه گـه ار روئي بسوي غيرت آوردم
    ز غيرت رخ متاب از من که دارم روي دل سويت

    ز مژگان زن حسين خويش را از گوشه تيري
    که ميدانم نخواهد بد کمان او ببازويت
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 25






    خسته هجر گشته ام با تو وصالم آرزوست
    تيره شده است چشم من نور جمالم آرزوست

    از تف کار عشق جان سوخت بنار تشنگي
    از لب روح بخش تو آب زلالم آرزوست

    بي تو حرام شد مرا با دگري نفس زدن
    از نفس مبارکت سحر حلالم آرزوست

    بي تو خيال شد تنم و ز هـ*ـوس خيال تو
    نيست خيال خواب و خور آب خيالم آرزوست

    دام خطت بمرغ دل گفت اسير چون شدي
    گفت از آنکه دمبدم دانه خالم آرزوست

    در دل بحر اشک خود غوطه هميخورم از آنک
    ديدن آن دو رشته عقد لئالم آرزوست

    گر چه وصال او حسين آرزوئي است بس محال
    آرزو را چو عيب نيست چونکه وصالم آرزوست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 26







    عشق است آتشي که بيکدم جهان بسوخت
    در قصر دل فتاد و روان شاه جان بسوخت

    گفتي ز عقل در مگذر راه دين سپر
    کو عقل و دين که عشق هم اين و همان بسوخت

    اي فتنه زمانه و اي فتنه زمين
    جانم مسوز ورنه زمين و زمان بسوخت

    من خود شناسمت که ز انوار عارضت
    يک شعله برفروخت يقين و گمان بسوخت

    گفتي نوازمت چو بسازي بسوز عشق
    والله در اين اميد توان جاودان بسوخت

    عشق تو آتش است و دل بنده سوخته
    آتش فتاده سوخته دل را روان بسوخت

    جان حسين از غم عشقت بسوخت ليک
    هرگز دلت نسوخت که آن ناتوان بسوخت
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 27







    تا عشق توام بدرقه راه حجاز است
    اندر حرم وصل دلم محرم راز است

    احرام در دوست چو از صدق ببستيم
    در هر قدمي کعبه صد گونه نياز است

    عمريست که از آتش سوداي تو چون شمع
    کار دل آشفته من سوز و گداز است

    نزديک محبان ره کعبه دو سه گام است
    کوته نظر است آنکه بگويد که دراز است

    عشقست که در کسوت هر عاشق و معشوق
    گـه اصل نياز است و گهي مايه ناز است

    تا سلطنت عشق شود ظاهر و پيدا
    آفاق پر از قصه گيسوي دراز است

    من بنده ندارم هنري در خور شه ليک
    از روي کرم شاه جهان بنده نواز است

    عشاق نوا چون ز در دوست بيابند
    در جان حسين آرزوي عزم حجاز است
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 28







    واي که از حال من دلبرم آگاه نيست
    آه که از دست او زهره يک آه نيست

    بر در او ميکشم جان ز پي تحفه ليک
    هديه اين بينوا لايق درگاه نيست

    طالب هر دو جهان ره نبرد سوي او
    راه گداپيشگان در حرم شاه نيست

    چند بود خاک پاک بسته اين تيره خاک
    يوسف مصري ما در خور اين چاه نيست

    شمع شبستان ما روي دلاراي او است
    مجلس عشاق را روشني از ماه نيست

    شاه مرا بندگان هست به از من بسي
    ليک مرا غير آن هيچ شهنشاه نيست

    حلقه زدم بر درش گفت برو اي حسين
    تا تو بخود بسته اي پيش منت راه نيست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 29







    ايکه جز حسن رخت پيرايه آفاق نيست
    جز جمالت آرزوي خاطر مشتاق نيست

    گر کشي تيغ و کشي عشاق را در هيچ باب
    از سر کوي تو رفتن مذهب عشاق نيست

    زخم کز پيش تو آيد نوش جان افزاي ما است
    زهر کز دست تو باشد کمتر از ترياق نيست

    ما بميثاق الست از تو بلا در خواستيم
    از بلا بگريزد آنکو بر سر ميثاق نيست

    در نوشتم دفتر هستي و اوراق خرد
    زانکه علم عشق اندر دفتر و اوراق نيست

    موج عشقت تخته هستي ما را در ربود
    کار ما اکنون در اين دريا جز استغراق نيست

    ميوه معراج چيند اهل دل از نخل عشق
    کين شجر عرشي است ليکن تکيه اش بر ساق نيست

    قيد هستي را بهل گر وصل ميجوئي حسين
    زانکه خوف فرقت اندر حالتت اطلاق نيست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 30







    من دلي دارم که در وي جز خيال يار نيست
    خلوت خاص است و اين منزلگه اغيار نيست

    از تجلي رخش آفاق پر انوار شد
    ليک اعمي را خبر از تابش انوار نيست

    ذره ذره ترجمان سر خورشيد است ليک
    در جهان يک خورده دان واقف اسرار نيست

    کوس رحلت زد سحرگه قافله سالار عشق
    آه از اين حسرت که بخت خفته ام بيدار نيست

    آخر اي رضوان مرا با قصر جنت کم فريب
    عاشق ديدار او قانع بدين ديوار نيست

    خويشتن ديدن بود در راه حق ترک ادب
    بي ادب را در حريم عزت او بار نيست

    چند ميگوئي کمر از بهر خدمت بسته ام
    ديدن خدمت بنزد يار جز زنار نيست

    نوش شربتهاي وصلش نيست بي نيش فراق
    هيچ خمري بي خمـار و هيچ گل بيخار نيست

    چون حسين آنکس که عمرش نيست صرف عشق دوست
    آنچنان کس هيچ وقت از عمر برخوردار نيست
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,601
    بالا