شعر دفتر اشعار حسین بن منصور حلاج

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 6,031
  • پاسخ ها 277
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
  • دیوان اشعار منصور حلاج


  • غزل ها


  • غزل شماره 31







هر که شد بنده عشق تو ز خلق آزاد است
جانم آن لحظه که غمگين تو باشد شاد است

الم و درد تو سرمايه روح و راحت
ستم عشق تو پيرايه عدل و داد است

عشق تو شاه سراپرده ملک ازل است
کانچه فرمود بجان کيش و بجان منقاد است

ز آتش عشق بسوز اي دل و خاک ره شو
زانکه جز شيوه عشق آنچه شنيدي باد است

عمر باقي طلب از عشق که اين چند نفس
که بر آنست حيات همه بي بنياد است

قدر خود را بشناس اي دل و ارزان مفروش
که وجودت شرف کارگه ايجاد است

خسروان خاک رهش تاج سر خود سازند
هر که شيرين مرا شيفته چون فرهاد است

رسم جانبازي عشاق بياموز حسين
که در اين شيوه ترا حسن رخش استاد است
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 32







    منم و شورش و غوغا ز غمت تا بقيامت
    چو سلام تو شنيدم چه برم راه سلامت

    دل من مـسـ*ـت بقا کن ز تجليت فنا کن
    چو دلم مي نشکيبد چو کليمي بکلامت

    چو غمت برد قرارم خبر از طعنه ندارم
    چو دل آشفته يارم نه هراسم ز ملامت

    ز غم عشق بجوشم چکنم گر نخروشم
    قدحي درد بنوشم ببر ايماه تمامت

    تو مرا واله خود کن ز ميم مـسـ*ـت ابد کن
    همه را غرق احد کن نه نشان مان نه علامت

    بده اي دوست صبوحي که توام راحت روحي
    همه احسان و فتوحي همه فضلي و کرامت

    ببر از خويش چنانم که دگر هيچ ندانم
    که مرا بند ره آمد خرد و علم و شهامت

    بکشم درد و بلايت طلبم جور و جفايت
    که کسي راز دل و جان نبود هيچ سلامت

    دل خود کرد حسين از همه اغيار مصفا
    که در او جز تو کسي را نبود جاي اقامت
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 33







    جانم بلب رسيد چو جانان من برفت
    دردم ز حد گذشت چو درمان من برفت

    روح روان و مونس جان هزار دل
    بدر منير و شمع شبستان من برفت

    بد مهرم ار بماه و بمهرم نظر بود
    زين پس که از نظر مه تابان من برفت

    پژمرده گشت گلبن بستان عيش من
    از ديده تا که سرو خرامان من برفت

    از باغ وصل بود اميدم که بر خورم
    آمد خزان و رونق بستان من برفت

    يعقوب وار ديده ام از گريه تيره گشت
    کز پيش ديده يوسف کنعان من برفت

    سرگشته ام چو گوي و چو چوگان خميده زانک
    گوي مراد از خم چوگان من برفت

    نالم گهي چو بلبل و گريم گهي چو ابر
    اکنون که از نظر گل خندان من برفت

    شد مندرس بناي وجود ضعيف من
    سيلاب اشک بس که ز مژگان من برفت

    روزي بود حسين که باز آيد از جفا
    آن بيوفا که از سر پيمان من برفت
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 34







    تا چند ز ديدار تو مهجور توان زيست
    تو جان عزيزي ز تو چون دور توان زيست

    آنکس که نظر بر چو تو منظور بينداخت
    گويد که جدا گشته ز منظور توان زيست

    درياب مرا چون رمقي هست کز اين بيش
    سوداي محال است که مهجور توان زيست

    بر بوي يکي پرسشت اي عيسي جانها
    عمري چو من آشفته و رنجور توان زيست

    بر آرزوي آب زلالي ز وصالت
    در آتش هجران تو محرور توان زيست

    در کوي تو بر بوي تو اي حور پريوش
    فارغ شده از روضه و بي حور توان زيست

    گر چشم حسين از غم تو اشک ببارد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 35







    چهره ات شمع شب افروزي خوش است
    غمزه ات تير جگردوزي خوش است

    طره مشگين رخسارت بهم
    ليلة القدري و نوروزي خوش است

    از خيال روي و فکر موي تو
    سال و مه ما را شب و روزي خوش است

    همچو شمع از آتش سوداي تو
    عاشقان را گريه و سوزي خوش است

    من وصالت آرزو دارم وليک
    يارئي از بخت فيروزي خوش است

    لطف تو آموخت گستاخي مرا
    راستي لطفت بدآموزي خوش است

    نازنينا در ره عشقت حسين
    پر نيازي محنت اندوزي خوش است
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 36







    عيد در موسم نوروز بسي روح افزاست
    روح جانبخش رياحين چمن راحت زاست

    موسم عيش و زمان طرب آمد ليکن
    بر دل سوختگان هر نفسي داغ بلاست

    عندليب چمن از ناله نمي آسايد
    مگر او نيز چو من از گل صد برگ جداست

    روز نوروز محبان اثر طلعت دوست
    عيد عشاق وفا پيشه تجلي لقاست

    کيمياي نظر اهل وفا جوي اي دل
    که مراد از دو جهان يک نظر اهل وفاست

    خاک اين در شو اگر ذوق و صفا ميطلبي
    زانکه اين منزل جان بر در اصحاب صفاست

    اگر اين صومعه با روضه کند دعوي حسن
    پيش اهل نظرش از در و ديوار گواست

    در پس پرده تو اي دوست جهان ميسوزي
    پرده چون برفکني طاقت ديدار که راست

    خانمان سوختگانيم که ما را چو حسين
    سوختن از غم تو به ز بهشت اعلاست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 37







    کدام جان گرامي که مبتلاي تو نيست
    کدام طاير قدسي که در هواي تو نيست

    کدام سر نه سراسيمه است در قدمت
    کدام دل هدف ناوک بلاي تو نيست

    ز دل چسود مرا گر ز عشق خون نشود
    ز جان چه حاصلم اي جان اگر فداي تو نيست

    مرا بقا ز براي لقاي تو باشد
    بقاي خويش نخواهم اگر لقاي تو نيست

    مباد يک نفس از عمر خويش برخوردار
    کسي که عمر گراميش از براي تو نيست

    کراست شورش جاني که نيست آرزويت
    کجاست شاه جهاني که او گداي تو نيست

    رضاي تو اگر اندر هلاک من باشد
    بيا بکش که مرادم بجز رضاي تو نيست

    وفا نمي طلبم راضيم بجور و جفا
    کدام ذوق و نشاطي که در جفاي تو نيست

    حسين از همه عالم شده است بيگانه
    هنوز چيست ندانم که آشناي تو نيست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 38







    اي لعل دلپذير تو سرمايه حيات
    اي روي بي نظير تو خورشيد کائنات

    رفتي ز پيش ديده و مردم ز هجر تو
    آري فراق روح بود موجب ممات

    چندان گرفت آتش عشقت دلم که شد
    با دل بلاي عشق تو بس خوشتر از نجات

    از عشق تست درد خوش آينده چون دوا
    وز دست تست زهر گوارنده چون نبات

    در آرزوي ديدن رويت همي شود
    هر دم ز چشمه هاي دو چشمم روان فرات

    چشم مودت از تو ندارم از آنکه تو
    چون دهر بيوفائي و چون عمر بي ثبات

    بوي وفا رسد بمشام وصال من
    گر بگذري بتربت من از پس وفات

    تا چند از فراق تو سوزد دل حسين
    اي سرو ماه پيکر و حور ملک صفات
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 39






    نور جمال روي تو در آفتاب نيست
    بوي شکنج زلف تو در مشک ناب نيست

    گل را بروي خوب تو نسبت نميکنم
    زان رو که گل چو روي تو سنبل نقاب نيست

    گشتم خراب از غم عشق تو اي صنم
    خود کيست آنکه از غم عشقت خراب نيست

    هر شب مصاحبان ترا تا سحر دمي
    از ناله هاي زار من امکان خواب نيست

    ما مـسـ*ـت و بيخود از لب ميگون دلبريم
    مستي اهل دل زنبيذ و نوشید*نی نيست

    گويند هست دعوة مظلوم مستجاب
    چونست اينکه دعوت من مستجاب نيست

    ترک خطائي تو حسين از چه بيوفاست
    ترک غمش بگير که ترکش صواب نيست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    • دیوان اشعار منصور حلاج


    • غزل ها


    • غزل شماره 40







    ما را نماند ميل شکر با دهان دوست
    وقت سخن چو گشت شکرخا دهان دوست

    سودائيان عارض خود را بيک نفس
    از روي لطف کرد مدارا دهان دوست

    گوئي مفرح از در و ياقوت ساخته است
    از بهر دفع علت سودا دهان دوست

    پاشد گـه تکلم و پوشد گـه سکوت
    در ثمين و عقد گهر را دهان دوست

    چون لاله داغ بر دل ياقوت مي نهد
    با لعل پر ز لؤلؤ لالا دهان دوست

    عمر دوباره کس به تمنا نديد و ما
    هر لحظه ميکنيم تمنا دهان دوست

    آنکو ز اهل ذوق سليم است کي کند
    وصف نبات و ذکر شکر با دهان دوست

    گفتيم شعر نازک و شيرين و آبدار
    چون شد رديف شعر تر ما دهان دوست

    شکر شود ز شرم حديث حسين آب
    گر شکر لعل يار کند يا دهان دوست
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,610
    بالا