شعر دفتر اشعار هلالی جغتایی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 5,308
  • پاسخ ها 322
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242

دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود
غافل مشو، که آه من دردمند بود
از ما شمار خیل شهیدان خود مپرس
آن خیل بیشمار که داند که چند بود؟
بستم به طرهٔ تو دل و رستم از غمت
آری، علاج عاشق بیچاره بند بود
یک ذره مانده بود ز من در شب فراق
آن ذره هم بر آتش هجران سپند بود
جان با سگان دوست، هلالی سپرد و رفت
این شیوه گر پسند، و گر ناپسند بود

 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    شیرین دهنا! این همه شیرین نتوان بود
    شیری که تو خوردی مگر از ریشهٔ جان بود؟
    این حسن چه حسنست که از پرده عیان ساخت؟
    نقشی که پس پردهٔ تقدیر نهان بود
    تنها نه من از واقعهٔ عشق خرابم
    مجنون هم از این واقعه رسوای جهان بود
    امروز نشد نام و نشان دل من گم
    تا بود دل گم شده بی نام و نشان بود
    دی بود گمان کز غمت امروز بمیرم
    امروز یقینست مرا هرچه گمان بود
    هر تیر جفایی که دو ابروی تو افگند
    بس کارگر آمد که به زور دو کمان بود
    خود را خس و خاشاک درت گفت هلالی
    تحقیق نمودیم بسی کمتر از آن بود

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دی به راهم دیدن و آنگاه نادیدن چه بود؟

    روی گردانیدن و از راه گردیدن چه بود؟

    گر نه در دل داشتی کز رشک گریم زار زار

    پیش من رخ در رخ اغیار خندیدن چه بود؟

    خواستی کز ساغر حسرت خورم خون جگر

    ور نه در بزم رقیبان جرعه نوشیدن چه بود؟

    من نمیدانم که این خشم تو را تقریب چیست؟

    خود بگو آخر که بیتقریب رنجیدن چه بود؟

    دوش در کویت به بیماری فکندم خویش را

    تا نگویندم که شب تا روز نالیدن چه بود؟

    خانهٔ اغیار را پرسید و من مردم ز رشک

    دوستان پرسید زو کین خانه پرسیدن چه بود؟

    بی مه رویش هلالی زار گشتی عاقبت

    با چنین نامهربانی مهر ورزیدن چه بود؟

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    با من اول آن همه رسم وفاداری چه بود؟

    بعد از آن بیموجبی چنیدن جفاگاری چه بود؟

    مرحمت بگذاشتی، تیغ جفا برداشتی

    آن محبتها کجا شد؟ این ستمگاری چه بود؟

    مردم چشمم ز آزارت به خون آغشته شد

    نور چشم من بگو کین مردمآزاری چه بود؟

    زان دو گیسو گر خدا قید گرفتاران نخواست

    این همه ترتیب اسباب گرفتاری چه بود؟

    گر نبود ای شوخ، آهنگ دلازاری تو را

    بیجهت با عاشقان آهنگ بیزاری چه بود؟

    سوی خود خواندی هلالی را و راندی عاقبت

    عزت او را بدل کردن به این خواری چه بود؟
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    کاکل ز چه بگذاشتهای تا کمر خود؟

    مگذار بلاهای چنین را به سر خود

    رفتار تو را گر ملک از عرش ببیند

    آید به زمین فرش کند بال و پر خود

    چشم تو نهان یک نظر از لطف بینداخت

    ما را ز چه انداختهای از نظر خود؟

    دیروز ز همه عالم خبرم بود

    امروز چنانم که ندارم خبر از خود

    در عشق تو از من اثری بیش نماندست

    نزدیک شد آن دم که نیابم اثر خود

    من کشته شوم به که جدا افتم از آن در

    زارم بکش و دور میفگن ز در خود

    دور از تو چه گویم به چه حالست هلالی؟

    درمانده به درد دل خونینجگر خود
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    یار اگر مرحم داغ دل محزون نشود

    با چنین داغ دلم خون نشود چون نشود؟

    جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم

    دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود

    این که با ما ستمت کم نشود باکی نیست

    کوشش ما همه اینست که افزون نشود

    گر به سرمنزل لیلی گذری، جلوهکنان

    نیست ممکن که تو را بیند و مجنون نشود

    بس که در نالهام از گردش گردون همه شب

    هیچ شب نیست دو صد ناله به گردون نشود

    واعظا ترک هلالی کن و افسانه مخوان

    کشتهٔ عشق بتان زنده به افسون نشود
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    لعل جانبخشت که یاد از آب حیوان میدهد
    زنده را جان میستاند مرده را جان میدهد
    دور بادا چشم بد، کامروز در میدان حسن
    شهسوار من سمند ناز جولان میدهد
    یا رب اندر ساغر دوران نوشید*نی وصل نیست
    یا به دور ما همه خوناب هجران میدهد؟
    دل مگر پابستهٔ زلف تو شد کز حال او
    باد میآید خبرهای پریشان میدهد؟
    نیست درد عشق خوبان را به درمان احتیاج
    گر طبیب این درد بیند ترک درمان میدهد
    موجب این گریههای تلخ میدانی که چیست؟
    عشـ*ـوهٔ شیرین که آن لبهای خندان میدهد
    ای اجل سوی هلالی بهر جان بردن میا
    زان که عاشق گاه مردن جان به جانان میدهد

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    هر گـه آن قصاب خنجر بر گلوی من نهد

    مینهم سر بر زمین تا پا به روی من نهد

    آن که هر سو کشتهای سر مینهد بر پای او

    کشتهٔ آنم که روزی پا به سوی من نهد

    خوی او تندست با من، گو: رقیب سنگدل

    تا برآرد تیغ و پیش تندخوی من نهد

    دفع سودای سر زلف تو نتواند حکیم

    گر دو صد زنجیر بر هر تار موی من نهد

    گرد غم را گر به آب دیده بنشانم دمی

    باز برخیزد قدم در جستجوی من نهد

    بوی مشک آید از اوراق هلالی سالها

    گر دمی پیش غزال مشکبوی من نهد

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ماه من، زلفت شب قدرست و رویت روز عید

    در سر ماهی شب و روز به این خوبی که دید؟

    سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید

    غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟

    آن زنخدان را که پر کردند ز آب زندگی

    بر کفم نه، کز کما نازکی خواهد چکید

    چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت

    غالباً جانآفرین جسم تو از جان آفرید

    چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت

    دست ازو گر باز داری همچنان خواهد تپید

    چون که بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت

    عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید

    میکشم بار غم از هجران و این کوه بلاست

    من ندانم کین بلا را تا به کی خواهم کشید؟

    وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشکبوی

    ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    جز بندگیم کاری از دست نمیآید

    من بندهٔ فرمانم، تا دوست چه فرماید؟

    تو عمر من و وصلت آسایش عمر من

    یارب! که رقیب تو از عمر نیاساید

    ای گل تو به حسن خود مغرور مشو چندین

    کین خوبی ده روزه بسیار نمیپاید

    تا چند جفاگاری، شوخی و دلافگاری؟

    جای که وفا باشد اینها به چه کار آید؟

    در عشق هلالی را انکار کنند اما

    این کار چو پیش آید انکار نمیشاید
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,611
    بالا