شعر اشعار ابن حسام خوسفی

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 7,246
  • پاسخ ها 279
  • تاریخ شروع

ANDREA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/15
ارسالی ها
4,712
امتیاز واکنش
68,494
امتیاز
976
سن
22
۱۹)حقّا که به حسن تو ملک نیست

گفتم به یقین و هیچ شک نیست

شوری ز لب تو در جهان است

کامروز لبی بدان نمک نیست

در خون و رگ من است مهرت

بی مهر تو هیچ خون و رگ نیست

چشمان تو قلب دل شکستند

رو غمزه که حاجت کمک نیست

بی خط و سجل تو را غلامم

حاجت به قباله و به صکّ نیست

در گردن من که گردن من

او را ز غلامی تو فک نیست

چون ابن حسام مبتلایی

در زیر کبودی فلک نیست
 
  • پیشنهادات
  • ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۰)حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت

    یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت

    یک تار از آن دو سنبل پرچین به چین رسید

    از زلف مشک بوی تو در مشک بو گرفت

    دل اعتکاف کوی تو دارد بر او مگیر

    مرغ حریم کعبه نباشد برو گرفت

    این آهوی رمیده که اندر کمند تست

    او را مران که با سگ کوی تو خو گرفت

    گفتم سخن ز کوی تو گویم به خنده گفت

    بگذار گفت و گو که جهان گفت و گو گرفت

    مه با عذار یار برابر همی نمود

    زلفش به شیوه شد طرف روی او گرفت

    سر تا به پای هستی ابن حسام سوخت

    آه این چه آتش است که ناگه درو گرفت
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۱)هر جفایی که ممکن است ازوست

    من تحمل کنم ولی نه نکوست

    گر دلم میل جانب او کرد

    میل دلها همه به جانب اوست

    بوی زلف تو همدم بادست

    که نسیم بهار غالیه بوست

    روی کردی به سوی گل زان روی

    گل ز شادی نگنجد اندر پوست

    خجل از قد و عارض تو به باغ

    سرو آزاد و لاله خود روست

    در خم زلف همچو چوگانت

    دل مسکین شکسته همچون گوست

    با جفا نیک خو کن ابن حسام

    چاره این است کان صنم بدخوست
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۲)سنبل تر دمیده بر گل دوست

    بوی گل می‌دمد ز سنبل دوست

    باد عنبر شمیم می‌گذرد

    یافت بویی مگر ز کاکل دوست

    هر تجمل که هست در خورشید

    ذره ای نیست با تجمل دوست

    به جفا از درش نخواهد رفت

    دوستان را بود تحمّل دوست

    هر کسی راه توشه‌ای بردند

    ما برفتیم بر توکل دوست

    قصهٔ زلف او دراز مکش

    که درازست خود تطاول دوست

    این رساله ز شعر ابن حسام

    یاد می‌دار از ترسل دوست
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۳)دلم فریفتهٔ آن شمایل عربیست

    که شکل و شیوه او را هزار بوالعجبیست

    خیال لعل لبش در درون سـ*ـینه من

    چو باده در دل پر خون شیشهٔ حلبیست

    بکشت فتنهٔ چشمش مرا و می‌بینم

    که همچنان نظرش سوی من به بولعجبیست

    مرید پیر مغانم که شیخ هر قومی

    میان قوم چو اندر میان فرقه نبیست

    مخار پای دل رهروان به خار جفا

    که این طریقهٔ بد راه و رسم بولهبیست

    مرو ز راه ادب تا بلندبخت شوی

    که شوربختی مردم ز راه کم ادبیست

    کجاست بانی قصر ارم که ترکیبش

    به قصر شاه کنون خشت شرفهٔ طنبیست

    ز جام لم یزلی جرعه‌ای به من دادند

    مگوی مـسـ*ـتی من ذوق بادهٔ عنبیست

    مکن ز گردش دوران شکایت ابن حسام

    که عادت فلک دون پرست منقلبیست

    برو به آب قناعت بشوی دست طمع

    که بیش حرمت مردم ز فرط کم طلبیست
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۴)مرا درد تو دایم هم نشین است

    غمت پیوسته با جانم قرین است

    هـ*ـوس دارم که در پای تو میرم

    تمنای من از دولت همین است

    نظر بر پسته تنگ تو دارم

    که چشم من به غایت خرده بین است

    عذار از دود آه من نگهدار

    که آه سوزناکم آتشین است

    خیالت بر سواد دیده من

    انیس مردم دریا نشین است

    نهفته گوشه چشمی به ما کن

    که هر گوشه رقیبی در کمین است

    سر ابن حسام و خاک کویت

    که لطفش خوشتر از ماء معین است
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۵) ای خوش آن بلبل که گلزاریش هست

    خرمّا آن دل که دلداریش هست

    خرقه ناموس صوفی برکشید

    زان که بر هر موی زنّاریش هست

    یوسف حسن تو را در مصر دل

    بر سر هر کو خریداریش هست

    من نه تنها بسته زلف توام

    صد چو من بسته به هر تاریش هست

    نرگس مستت چه خوش منظر گلی ست

    لیکن اندر هر مژه خاریش هست

    بنده ام طوطی گفتار ترا

    زانکه الحق طرفه گفتاریش هست

    شاد و خندان می رود ابن حسام

    غالبا امید دیداریش هست
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۶) دلبری دارم که دل در بند زلف و خال اوست

    عاشقانش را نوشید*نی از جام مالامال اوست

    فتنه آن چشم فتانم که از هر گوشه ای

    فتنه ای پر شیوه از دنباله دنبال اوست

    حال وصف حسن او بالاترست از ممکنات

    هرچه گوید عقل کل جزوی ز وصف الحال اوست

    طفل ابجد خوان مکتب خانه اسرار عشق

    نکته دان خرده بین رمز قیل و قال اوست

    آن تجلی کز جلالت کوه را از جا ببرد

    پرتوی از لمعه رخشنده اجلال اوست

    دوست گو بنمای رو تا جان بر افشتانم برو

    زانکه جان را وقت رحلت چشم استقبال اوست

    روی دولت زان بدان خورشید روی آورده ام

    کافتاب دولت اندر سایه اقبال اوست

    هر کسی را چشم بر منظور و محبوبی دگر

    زان میان ما را نظر بر ایلیا و آل اوست

    سایه اندازد مگر بر من همایی کز شرف

    طایر فرخنده اقبال زیر بال اوست

    این مگس بر خوان انعامش کجا یارد نشست

    کآسمان چون گرده ای بر سفره افضال اوست

    خوش تواند خواند فردا نامه را ابن حسام

    زان که نقش نام او بر نامه اعمال اوست
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۷) بیا که بوی ریاحین دمید و گل بشکفت

    صبا به زلف معنبر بساط سبزه برفت

    به باغ نرگس مخمور جام جم برداشت

    به بزم گاه چمن لاله پر ، پیاله گرفت

    صبا به دست سحر گـه به نوک نیزه خار

    حریر گل بدرید و قبای غنچه بسفت

    میان سبزه سیراب عکس لاله ببین

    که لعل ناب چگونه است با زمرد جفت

    شکفت گل ، می گلگون بده که موسم گل

    حدیث توبه و تقوا حکایتی است شگفت

    ز بلبلان چمن پرس نکته توحید

    که آشکار شود بر تو راز های نهفت

    خیال خواب برفت از دُماغ ابن حسام

    که بلبل از هـ*ـوس گل نمی تواند خفت
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۲۸) صبا حکایت زلف مرا پریشان گفت

    سیاهکاری شوریده باز نتوان گفت

    خط غبار که تعلیق ثلث عارض تست

    محققش بتوان نسخ خط ریحان گفت

    نسیم طرهّ سنبل به هم برآمده یافت

    مگر حکایت آن زلف عنبر افشان گفت

    به سرمه خاک درت جوهری برابر کرد

    کجاست اهل بصارت که نیک ارزان گفت

    برآن سرم که گر از دل به جان رسد کارم

    دل رمیده نخواهد به ترک جانان گفت

    اگر مراد تو از من گذشتن از جان است

    بیا بیا که دلم ترک صحبت جان گفت

    از آنچه بر سر من می رود ز دست فراق

    حکایتی است محقّر که پیر کنعان گفت

    ز اهل قافله پنهان کجا شود رازی

    که دوش بر سر محمل جرس به افغان گفت

    چو سیل دیده من دید ابر طوفان بار

    سرشک گرم مرا رشک روز باران گفت

    صبا به داور دوران رسان حکایت من

    که باد واقعه مور با سلیمان گفت

    حدیث ابن حسام از شکایت اصحاب

    حکایتی است که یوسف ز جور اخوان گفت
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,605
    بالا