شعر اشعار ابن حسام خوسفی

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 7,267
  • پاسخ ها 279
  • تاریخ شروع

ANDREA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/15
ارسالی ها
4,712
امتیاز واکنش
68,494
امتیاز
976
سن
22
۳۹) دیدم نبشته از قلم مشکبار دوست

خطی سیه چو سنبل تر بر غذار دوست

بر صفحه حریر کشیده به مشک ناب

حرفی ز نوک خامه عنبر نگار دوست

صد جان من فدای تو پیک خجسته پی

کآورده ای به من خبری از دیار دوست

خوش باد وقت باد سحرگه که دم به دم

مشکین کند مشام ز بوی نثار دوست

چشم رمد رسیده من روشنی گرفت

زان توتیا که می رسد از رهگذار دوست

روی نیاز ما و در بی نیاز دوست

چشم امید ما و نثار غبار دوست

بلبل به انتظار که هنگام گل رسد

ابن حسام دلشده در انتظار دوست
 
  • پیشنهادات
  • ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۰) جعد مشکینت که دل وابسته سودای اوست

    بسته افسون سحر چشم مار افسای اوست

    گر دلم پروانه آن شمع روشن شد چه شد

    ای بسا دلها که چون پروانه نا پروای اوست

    خانه چشمش سیه کان شوخ یغمائی صفت

    خانه صبر دل مسکین من یغمای اوست

    نسبت بالای او با سرو کردم غقل گفت

    در چمن سروی نمی بینم که هم بالای اوست

    دی به وعده گفت : فردا روی بنمایم ترا

    مژده ای خوش داد و دل بر وعده فردای اوست

    هر کسی را بر جبین سیمای محبوبی دگر

    بر جبین خاک خورد من همه سیمای اوست

    زاهدان مأوی به جنّت یافتند ابن حسام

    معتکف شد بر درش کان جنّت المآوای اوست
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۱) رسم وفا ز یار طلب می کنیم و نیست

    وز بی وفا کنار طلب می کنیم و نیست

    از باغ روزگار گلی تازه بر مراد

    بی زخم نوک خار طلب می کنیم و نیست

    جامی که بعد ازو ندهد درد سر خمـار

    در دو روزگار طلب می کنیم و نیست

    بویی ز عطر طرّه عنبر فشان یار

    از باد نوبهار طلب می کنیم و نیست

    سروی به اعتدال قد خوش خرام یار

    بر طرف جویبار طلب می کنیم و نیست

    صد دیده را ز خاک درش چشم روشنی است

    ما نیز از آن غبار طلب می کنیم و نیست

    بسیار بارهاست که ابن حسام را

    در کوی یار بار طلب می کنیم و نیست
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۲) خط تو دایره ماهتاب را بگرفت

    به باغ عارض تو سبزه آب را بگرفت

    ستاره چشم سر طرّه قمر پوشید

    به زیر سایه شب آفتاب را بگرفت

    به شب ، جمال تو، گفتم ببینم اندر خواب

    خیال روی تو در دیده خواب را بگرفت

    دلم ز فتنه ی چشم تو گر چه بود خراب

    غمت بیامد و ملک خراب را بگرفت

    به رقـ*ـص زهره به خنیاگری به چرخ آمد

    به چنگ دوش چو زهره رباب را بگرفت

    مقیم کوی تو شد دل چه بخت یار دلیست

    که استانه ی دولت مآب را بگرفت

    بس از خیال پرستی و مـسـ*ـتی ابن حسام

    که صبح شیب تو شام شباب را بگرفت
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۳) از کس دلم ندید طریق نگاهداشت

    جز غم که جانب دل ما را نگاهداشت

    دل شد شکسته حال و پریشان از آن جهت

    کاندر سواد طرّه خوبان پناه داشت

    زان روی با بنفشه مرا هست الفتی

    کان شیفته چو زلف تو پشت دوتاه داشت

    زلفت سیاه کار تر از خانه منست

    کاو هم چو من صحیفه بیضا سیاه داشت

    از مصطبه به دوش کشان دوش بـرده اند

    آن را که میل صومعه و خانقاه داشت

    عاشق بر آستان تو شب تا دم سحر

    با دید پر آب لب عذر خواه داشت

    هر کس بضاعتی به سر کوی دوست برد

    ابن حسام ناله شبگیر آه داشت
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۴) خرم دل آن کس که به غم های تو شاد است

    الّا غم رخسار تو غم ها همه باد است

    بگشا گره از ابروی مشکین که ببینند

    کاندر خم ابروی تو پیوسته گشاد است

    در طلعت تو صنع الهی بتوان دید

    گویی مگر آیینه سکندر به تو داده‌ست

    چندین ارنی گوی به اطوار دوانند

    عکسی مگر از روی تو به کوه فتاده‌ست

    بگذر به چمن چون گل سیراب و نظر کن

    در غنچه که از شرم تو بُرقع نگشاده‌ست

    از سرو سرافراز بنه سرکشی از سر

    کاین باغچه را سرو بسی همچو تو یاد است

    شوخی مکن و چهره میفروز که خاک

    بس چهره شاهان منوچهر نژاد است

    هر لاله که بر دشت نمودار کلاهی است

    تاج سر جمشید و فریدون و قباد است

    چون ابن حسام از دو جهان قطع نظر به

    آنرا که سر کوی تو میعاد و معاد است
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۵) گر صد برگ را روی تو وارث

    شمیم مشک را موی تو وارث

    زهر نرگس که او جادو فریب است

    فریب چشم جادوی تو وارث

    زهر سنبل که بر نسرین کند ناز

    نسیم جعد گیسوی تو وارث

    هر آن هندو که بر ابرو نشیند

    سواد زلف هندوی تو وارث

    ز سروی کان به باغ راستان است

    قد چون سرو دلجوی تو وارث

    کمان مشک را بر تخته سیم

    جبین و خط ابروی تو وارث

    ز خوش گویان همه ابن حسام است

    زبان و طبع خوشکوی تو وارث
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۶) اگر چه خرد شناس و مبصّرم به حدیث

    به خورده دهنت ره نمی برم به حدیث

    خیال سرو قدت را خیال ها بستم

    سخن دراز شد و من مقصّرم به حدیث

    خیال حسن تو صورت نمی توانم بست

    به وجه احسن اگر چه مصورم به حدیث

    به صفّ ابروی شوخ تو پی نیارم برد

    اگر چه در صف معنی کمان ورم به حدیث

    بیان آن لب شیرین نمی توانم کرد

    به نطق اگر چه نمودار شکّرم به حدیث

    از آن مدینه که در وی زلال علم دهند

    غلام مشرب ساقی کوثرم به حدیث

    هزار قنطره ابن حسام در راه است

    مگر به منزل مقصود ره برم به حدیث
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۷) ای کرده به غمزه دل صدشیفته تاراج

    تیرمژه ات سـ*ـینه ی من ساخته آماج

    پیوسته کمان سیه از مشک کشیده است

    طفره ای دو ابروی تو بر دایره ی عاج

    زان لب که رسیده است لطافت به نصابش

    شرط است زکاتی که رسانند به محتاج

    ای سرو گل اندام بده باده ی صافی

    برناله ی مرغ سحرو نغمه س درَاج

    ای اهل صفا را در تو کعبه ی مقصود

    لبیک زنان بین به سرکوی تو حجَاج

    درپنجه ی عشاق کمانیست قوی پی

    کان را نکشیده است به جز بازوی حلَاج

    برخاک رعونت به تکبر چه خرامی

    سرها بنگر زیرپی انداخته بی تاج

    بگرفت لبت ملک لطافت به ملاحت

    پیداست که از کشور خوبان که برد باج

    گوخاک درت سجده گـه ابن حسام است

    ارشاد چنین می کندش سالک منهاج
     

    ANDREA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    4,712
    امتیاز واکنش
    68,494
    امتیاز
    976
    سن
    22
    ۴۸) لَمَع البَرقُ و النُجوم یَلوح

    اَسقِنِی الرَاح ذاکَ راحَتُ روح

    امشب از نرگس تو مخمورم

    جرعه ای از لبت به وقت صبوح

    پند ناصح چو در نمیگیرد

    توبه کردم زتوبه های نصوح

    ازدر میکده گشایش جوی

    توچه دانی که در کجاست فتوح

    انچه اندر سفینه ی دل ماست

    نتوان یافت در سفینه ی نوح

    چون شدی تیر عشق را تسلیم

    در ره عاشقان شدی مذبوح

    شعر ابن حسام مستان را

    قوت قلب است، بلکه قوَّت روح
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,613
    بالا