شعر اشعار سعدی شیرازی

I.MehrDãd

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/31
ارسالی ها
13,289
امتیاز واکنش
163,097
امتیاز
1,321
سن
21
محل سکونت
جـَهَنَم
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
 
  • پیشنهادات
  • I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

    که حال تشنه نمی‌دانی ای گل سیراب

    اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

    و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب

    دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

    که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها

    وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

    تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم

    بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

    تا خار غم عشقت آویخته در دامن

    کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

    آن را که چنین دردی از پای دراندازد

    باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    ا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

    سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

    نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

    تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

    شربتی تلختر از زهر فراقت باید

    تا کند لـ*ـذت وصل تو فراموش مرا

    هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین

    روزی ار با تو نشد دست در آغـ*ـوش مرا

    بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند

    به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا

    سعدی اندر کف جلاد غمت می‌گوید

    بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

    تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

    شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

    کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

    وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او

    تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

    گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم

    جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

    الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

    قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد

    سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

    گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی

    دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

    گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم

    تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    شعرهای سعدی
    اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

    فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

    تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

    بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

    بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

    به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    آیین برادری و شرط یاری

    آن نیست که عیب من هنر پنداری

    آنست که گر خلاف شایسته روم

    از غایت دوستیم دشمن داری
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را

    جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

    روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست

    نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را

    ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز

    هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

    زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار

    پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را

    سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی

    همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    من از آن روز که دربند توام آزادم

    پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

    همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

    در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

    خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

    تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

    من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس

    پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

    دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ

    یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

    به وفای تو کز آن روز که دلبند منی

    دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

    تا خیال قد و بالای تو در فکر منست

    گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

    به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی

    وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم

    دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک

    حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم

    می‌نماید که جفای فلک از دامن من

    دست کوته نکند تا نکند بنیادم

    ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل

    جهد سودی نکند تن به قضا دردادم

    ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم

    داوری نیست که از وی بستاند دادم

    دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت

    وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم

    هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد

    عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم

    سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح

    نتوان مرد به سختی که من این جا زادم
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,593
    بالا