- عضویت
- 2016/08/15
- ارسالی ها
- 1,175
- امتیاز واکنش
- 2,472
- امتیاز
- 426
وسهای از دوست ببردم به نرد
نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد
سرخی رخسارهٔ آن ماهروی
بر دو رخ من دو گل افکند زرد
گاه بخایید همی پشت دست
گاه برآورد همی آه سرد
گفتم: جان پدر این خشم چیست
از پی یک بـ..وسـ..ـه که بردم به نرد
گفت: من از نرد ننالم همی
نرد به یک سو نه و اندر نورد
گفتم: گر خشم تو از نرد نیست
بـ..وسـ..ـه بده گرد بهانه مگرد
گفت: که فردا دهمت من سه بـ*ـوس
فرخی! امید به از پیشخورد
نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد
سرخی رخسارهٔ آن ماهروی
بر دو رخ من دو گل افکند زرد
گاه بخایید همی پشت دست
گاه برآورد همی آه سرد
گفتم: جان پدر این خشم چیست
از پی یک بـ..وسـ..ـه که بردم به نرد
گفت: من از نرد ننالم همی
نرد به یک سو نه و اندر نورد
گفتم: گر خشم تو از نرد نیست
بـ..وسـ..ـه بده گرد بهانه مگرد
گفت: که فردا دهمت من سه بـ*ـوس
فرخی! امید به از پیشخورد