شعر اشعار حافظ

  • شروع کننده موضوع Love Only
  • بازدیدها 8,589
  • پاسخ ها 672
  • تاریخ شروع

гคђค1737

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
7,959
امتیاز واکنش
45,842
امتیاز
1,000
محل سکونت
زیر خاک
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن خوشـی‌ چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
 
  • پیشنهادات
  • гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    صلاح کار کجا و من خراب کجا
    ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
    دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
    کجاست دیر مغان و نوشید*نی ناب کجا
    چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
    سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
    ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
    چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
    چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
    کجا رویم بفرما از این جناب کجا
    مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
    کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
    بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
    خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
    قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
    قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
    بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
    کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
    فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
    چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
    ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
    به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
    من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
    که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
    اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
    جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
    نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
    جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
    حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
    که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
    غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
    که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
    که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
    شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
    تفقدی نکند طوطی شکرخا را
    غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
    که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
    به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
    به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
    ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
    سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
    چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
    به یاد دار محبان بادپیما را
    جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
    که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
    در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
    سرود زهره به رقـ*ـص آورد مسیحا را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
    کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
    باشد که بازبینم دیدار آشنا را
    ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
    نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
    در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
    هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
    ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
    روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
    با دوستان مروت با دشمنان مدارا
    در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
    گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
    آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
    اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
    هنگام تنگدستی در خوشـی‌ کوش و مـسـ*ـتی
    کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
    سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
    دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
    آیینه سکندر جام می است بنگر
    تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
    خوبان (ترکان) پارسی گو بخشندگان عمرند
    ساقی بده بشارت رندان پارسا را
    حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
    ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
    که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
    ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
    مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
    مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
    ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
    دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
    تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
    همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
    به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
    چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
    دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
    به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
    که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    صوفی بیا که آینه صافیست جام را
    تا بنگری صفای می لعل فام را
    راز درون پرده ز رندان مـسـ*ـت پرس
    کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
    عنقا شکار کس نشود دام بازچین
    کان جا همیشه باد به دست است دام را
    در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
    یعنی طمع مدار وصال دوام را
    ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز خوشـی‌
    پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
    در خوشـی‌ نقد کوش که چون آبخور نماند
    آدم بهشت روضه دارالسلام را
    ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
    ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
    حافظ مرید جام می است ای صبا برو
    وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    ساقیا برخیز و درده جام را

    خاک بر سر کن غم ایام را

    ساغر می بر کفم نه تا ز بر

    برکشم این دلق ازرق فام را

    گر چه بدنامیست نزد عاقلان

    ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

    باده درده چند از این باد غرور

    خاک بر سر نفس نافرجام را

    دود آه سـ*ـینهٔ نالان من

    سوخت این افسردگان خام را

    محرم راز دل شیدای خود

    کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

    با دلارامی مرا خاطر خوش است

    کز دلم یک باره برد آرام را

    ننگرد دیگر به سرو اندر چمن

    هر که دید آن سرو سیم اندام را

    صبر کن حافظ به سختی روز و شب

    عاقبت روزی بیابی کام را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    رونق عهد شباب است دگر بستان را

    می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

    ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی

    خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

    گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش

    خاکروب در میخانه کنم مژگان را

    ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان

    مضطرب حال مگردان من سرگردان را

    ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند

    در سر کار خرابات کنند ایمان را

    یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

    هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

    برو از خانه گردون به در و نان مطلب

    کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

    هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است

    گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

    ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد

    وقت آن است که بدرود کنی زندان را

    حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

    دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

    چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

    ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

    روی سوی خانه خمـار دارد پیر ما

    در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

    کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

    عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است

    عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

    روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد

    زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

    با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی

    آه آتشناک و سوز سـ*ـینه شبگیر ما

    تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش

    رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,614
    بالا