![14123113811811424816499236741422054621110.jpg](http://img1.tebyan.net/big/1387/12/14123113811811424816499236741422054621110.jpg)
سخن را چاشنی داد از شکر خند
بگفتش خیر مقدم ای هنرمند
بگو تا چیست نامت وز کجایی
که گویا سال ها شد کاشنایی
جوابش داد کای ماه قصب پوش
مبادت از خشن پوشان فراموش
صدت مسکین چو من در جان گدازی
همیشه کار تو مسکین نوازی
یکی مسکینم از چین نام فرهاد
غلام تو ولیک از خویش آزاد
فکن یا حلقهام در گوش امید
طریق بندگی بین تا به جاوید
بیا این بنده را در بیع خویش آر
پشیمان گر شوی آزادش انگار
به شیرین بذله شیرین شکر ریز
برون داد این فریب عشـ*ـوه آمیز
که مارا بندهای باید وفادار
که نگریزد اگر بیند صد آواز
قبول خدمت ما صعب کاریست
در این خدمت دگرگونه شماریست
دلی باید ز آهن، جانی از سنگ
که بتواند زدن در کار ما چنگ
اگر این جان و دل داری بیا پیش
وگرنه باش بر آزادی خویش